«عدة»آن چیزی است که انسان برای روز مبادا ذخیره می کند.«منتجع»یعنی محل امید و «مستغاث»به معنای فریادرس.
این فراز در پی تقویت «یقین»و«باور»به خداوند است.البته خداوند تبارک وتعالی،اصل رحمت است(واکفناوحشة القاطعین بصلتک)
اما مشکل آنجا ست که انسان« توهم»وجود،قدرت و بی نیازی می کندو این باعث می شود به خود تکیه کند.
در روایات آمده است،در روز «دارایی» آنگونه دعا کنید که در«نداری»
تاوقتی حزن آمد،خدارا داشته باشید،تادر محرومیت،محل امید داشته باشید،تا در سختی فریاد رس داشته باشید.
مرحوم سيد علىخان در معناى «عده» و معناى «حزن» چنين مىگويد:
العده بالضم ما اعددته و هياته لحوادث الدهر من المال و السلاح،
و الحزن كيفيه نفسانيه تحصل لوقوع مكروه او فوات محبوب فى الماضى.
«عده» عبارت از چيزى است كه آماده نموده اى براى مقابله با حوادث روزگار از مال و سلاح،
و «حزن» حالتى است نفسانى كه در آدمى پديد مىآيد و منشا آن حدوث واقعه اى است ناملايم يا از دست رفتن چيزى است محبوب كه در گذشته روى داده است.
حزن و اندوه، حالتى است كه به طور طبيعى در ضمير انسان، بر اثر مواجه شدن با مصائب و ناملايمات، پديد مىآيد
و اين رويداد، منحصر به اشخاص عادى نيست، بلكه افراد بزرگ و بااراده همانند پيمبران و پيشوايان الهى نيز در مواقعى محزون و غمگين مىشوند
** حضرت محمد صلى الله عليه و آله در مورد مرگ فرزند خود ابراهيم فرمود:
تحزن النفس و يفزع القلب و انا عليك، يا ابراهيم لمحزونون و لا نقول ما يسخط الرب.
نفس، محزون و غمگين است و قلب در جزع و بىقرارى. اى ابراهيم! همهى ما در مرگت محزونيم، ولى سخنى كه موجب سخط بارى تعالى گردد به زبان نمىآوريم.
**اميرالمومنين سلام الله عليه در شهادت حضرت #فاطمه_زهرا عليها سلام، بسيار متاثر و متالم گرديد. موقع دفن آن حضرت، رسول اكرم (ص) را مخاطب ساخت، خطبهاى خواند و در ضمن فرمود:
اما حزنى فسرمد و اما ليلى فمسهد.
غم و اندوهم طولانى خواهد بود و شبم با بيدارى خواهد گذشت.
**مالك اشتر براى على (ع) افسرى رشيد و صديقى باايمان بود. بر اثر توطئه ى خائنانهاى مسموم گرديد و از دنيا رفت. مرگش براى آن حضرت بسيار سنگين و اندوهبار بود.
بكى عليه اياما و حزن عليه حزنا شديدا و قال: لا ارى مثله بعده ابدا.
چندين روز در مرگش گريست و حزن و اندوه امام (ع) در غم مالك، شديد بود و فرمود: بعد از او نمىبينم كسى را كه همانند وى باشد و جايگزينش گردد.
حزن و اندوه مانند گريستن براى بشر يك امر طبيعى است و در تمام مردم، حتى انبيا و اولياى الهى وجود دارد،
با اين تفاوت كه افراد عادى وقتى با حزن و اندوه مواجه مىشوند، ممكن است سخنانى ناروا بگويند، به ذات اقدس الهى و قضاى حكيمانه اش اسائهى ادب نمايند، و خود را در معرض خشم خداوند قرار دهند،
اما اولياى خدا و مردان باايمان همواره به #قضا ى بارى تعالى راضى هستند، نه تنها كلام ناروا به زبان نمىآورند، بلكه او را عده و ذخيره ى خود مىدانند، در مصائب و شدايد به وى پناه مىبرند، با نيروى ايمان و استمداد از ذات مقدسش خاطر آزرده ى خويش را آرام مىكنند و از اندوه و غم رهايى مىيابند،
و جمله امام سجاد (ع) در اين قطعه نورانی اشاره به همين امر است:
اللهم انت عدتى ان حزنت.
بار الها! اگر محزون و غمگين گردم، پناهگاه معنوى و ذخيره ى روحى من تو هستى.
قتيبه بن اعشى مىگويد: حضور امام صادق (ع) شرفياب شدم، به منظور عيادت از فرزند بيمارش. ديدم حضرت دم در با قيافهاى مهموم و محزون ايستاده، عرض كردم: حال طفل چطور است؟ فرمود: همانطور كه بود. سپس داخل اندرون منزل شد. پس از ساعتى برگشت، اما چهرهاش گشاده و آثار اندوه و حزن برطرف شده بود. از مشاهده ى اين حالت به نظرم آمد كه طفل بيمار از خطر رسته و بهتر شده است. عرض كردم. يابن رسولالله! حال كودك چگونه است؟ فرمود: از دنيا رفت. عرض كردم: او وقتى زنده بود، شما محزون و غمگين بوديد و اكنون كه از دنيا رفته، آن حالت تاثر نيز از چهرهى شما برطرف گرديده، اين چگونه است؟ فرمود:
انا اهل البيت انما نجزع قبل المصيبه فاذا وقع امر الله رضينا بقضاءه و سلمنا لامره.
ناراحتى و جزع ما اهلبيت، قبل از وقوع مصيبت است، اما موقعى كه مصيبت آمد و امر الهى تحقق يافت، راضى به قضاى او و تسليم امر او هستيم.
كسانى كه از تعاليم سعادت بخش اسلام به شايستگى بهرهمند گرديده و خوب بار آمدهاند، به پيروى از اولياى گرامى اسلام، در رويدادهاى حزنانگيز قوى و مقاوماند، به پناه خداوند مىروند و با نيروى ايمان، ضمير ناراحت و نگران خويش را آرام مىكنند و ايام عمر را با ياد خداوند به سلامت مىگذرانند.
ام سليم از جمله ى زنان باايمان در عهد رسول اكرم (ص) است. شوهرش ابىطلحه نيز از مسلمانان واقعى و از اصحاب صديق و باارزش پيشواى اسلام بود و در جنگهاى بدر و احد و خندق و ديگر غزوات حضور داشت و در ركاب آن حضرت صميمانه انجام وظيفه مىكرد. او در اوقاتى كه مسئوليت سربازى به عهده نداشت در مدينه به سر مىبرد، قسمتى از وقت خود را در عبادت پروردگار و فراگرفتن معارف اسلامى و تعاليم دينى صرف مىكرد و قسمتى را به كسب معاش اختصاص مىداد و در قطعه زمينى سرگرم كار و فعاليت مىشد. محصول ازدواج اين زن و شوهر بافضيلت، فرزند پسرى بود كه متاسفانه در سنين نوجوانى بيمار شد و در منزل بسترى گرديد. مادر از او پرستارى مىكرد. شب هنگام، موقعى كه ابىطلحه از كار برمىگشت و به منزل مىآمد، ابتدا بر بالين فرزند بيمار مىرفت و مورد مهر و عطوفتش قرار مىداد و سپس در اطاق خود به صرف غذا و استراحت مىپرداخت. چندى بر اين منوال گذشت تا روزى طرف عصر، در غياب پدر، نوجوان از دنيا رفت.
مادر باايمان بدون اينكه خود را ببازد و در مرگ فرزند بىتابى و جزع كند، جنازه را به كنارى كشيد و رويش را پوشاند. شب فرارسيد. امسليم براى اينكه خواب و آسايش شوهر خسته اش در آن شب مختل نشود، تصميم گرفت مرگ فرزند را تا صبح از وى پنهان نگاه دارد. ابىطلحه وارد منزل شد و طبق معمول خواست بر بالين فرزند برود. امسليم منعش نمود و گفت: طفل را به حال خودش بگذار كه امشب با سكون و راحتى آرميده است. اين سخن را به گونه اى ادا كرد كه شوهر آنرا مژده ى تخفيف بيمارى تلقى نمود و مطمئن شد كه مرض فرزندش كاهش يافته و هم اكنون بدون التهاب خوابيده است. رفتار امسليم آنقدر جالب و اطمينانبخش بود كه شوهر در آن شب با وى آميخت. صبح شد. امسليم گفت:
ابىطلحه! اگر كسانى به بعضى از همسايگان خود چيزى را به امانت بدهند و آنان مدتى از آن بهرهمند گردند اما موقعى كه صاحبان، مال امانتیى خود را طلب كنند، امانت داران اشك ببارند كه چرا متاع امانتی را پس مىگيريد، به نظر تو حال اين قبيل اشخاص چگونه است؟
ابىطلحه جواب داد: اينان ديوانگان اند. امسليم گفت:
پس ما نبايد از ديوانگان باشيم، خداوند امانت خود را پس گرفت و فرزندت ديروز عصر از دنيا رفت. در اين مصيبت صبر كن، تسليم قضاى الهى باش، و براى تجهيز جنازهى فرزندت اقدام نما.
ابىطلحه حضور رسول اكرم (ص) شرفياب شد و جريان امر را به عرض رساند. حضرت از كار زن به شگفت آمد و دربارهاش دعا كرد و از پيشگاه الهى براى زن و شوهر در آميزش آن شب درخواست خير و بركت نمود.
اللهم بارك لهما فى ليلتهما.
زن باردار شده بود، فرزند پسرى به دنيا آورد و نامش را عبدالله گذاردند. بر اثر مراقبتهاى والدين باايمان، به شايستگى پرورش يافت و از حسن تربيت برخوردار گرديد. پاك زندگى كرد و به پاكى از دنيا رفت.
او عبدالله بن ابى طلحه، از اصحاب حضرت على بن ابيطالب عليهالسلام بود.
ابىطلحه و امسليم مانند ساير پدران و مادران، به نوجوان خود علاقهمند بودند و عادتا انتظار مىرفت كه در چند روز اول مرگ وى بىتابى و جزع كنند، ولى چنين نشد، آنان مصيبت درگذشت او را با نيرومندى تحمل نمودند و در اين حادثهى علاجناپذير، حد اعلاى صبر و شكيبايى را از خود نشان دادند، زيرا به خدا ايمان واقعى داشتند، طفل را از او مىدانستند و مرگش را نيز به فرمان او، به رضاى حق راضى و به قضايش تسليم شدند تا مورد عنايت و تفضل او قرار گيرند و رحمت واسعه ى بارى تعالى شامل حالشان گردد.
اگر آن زن و شوهر باايمان در اين حادثه بىتابى و جزع مىنمودند، به سر و صورت مىكوفتند، و خواب و آرام را از دست مىدادند، نظام خلقت با اعمال آنان دگرگون نمىشد، نوجوان درگذشته به دنيا برنمىگشت، و فشار مصيبت كاهش نمىيافت، اما آنان با ايذاء و آزار خود به سلامت خويشتن آسيب مىرساندند و مصيبت تازهاى بر مصيبت مرگ فرزند مىافزودند، بعلاوه از اجرى كه خداوند براى افراد صابر مقرر فرموده، محروم مىگشتند.
رضاى به قضاى الهى يكى از بزرگترين نشانه هاى ايمان به خداوند است. انسانى كه به مقدرات بارى تعالى راضى است، در فقر و غنى، در سلامت و بيمارى، در حوادث مطلوب و نامطلوب، و خلاصه در جميع احوال، قلبى مطمئن و ضميرى آرام دارد، در ناملايمات زندگى به طبع بشرى، محزون و غمگين مىگردد، اما رضاى به امر بارى تعالى آن غم را بسرعت از صفحه ى خاطرش مىزدايد و زندگى را بدون تشويش و اضطراب مىگذراند.
اما بايد بدانيم كه نيل به اين مقام بسيار رفيع، نياز به ايمان قوى دارد و قوت ايمان سرمايه ى گرانقدرى است كه به آسانى نصيب افراد نمىشود، ممكن است كسانى در بدآمدهاى زندگى و حوادث ناگوار ادعا كنند كه به قضاى الهى كمال رضايت و خشنودى را داريم،