eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ اعمال روزها و شب های 🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز 👉🏻 1da.ir/pxKPaI 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال حکایت شب هجران فروگذاشته به به شکر آن که برافکند پرده روز وصال بیا که پردهٔ گلریز هفت خانه چشم کشیده‌ایم به تحریر کارگاه خیال چو یار بر سر صلح است و عذر می‌طلبد توان گذشت ز جور رقیب در همه حال به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ که کس مباد چو من در پی خیال محال قتیل عشق تو شد غریب ولی به خاک ما گذری کن که خون مات حلال 🔅 برنامه ی روزانه ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ
🔴شَمَمتُ روحَ وِدادٍ وشِمتُ برقَ وصال بیاکه بوی تو را میرم ای نسیم شمال شمیم جان بخش عشق ودوستی شنیدم ونور ودرخشش وصال مشاهده کردم(همانگونه که به هنگام رعد وبرق،درخشش آذرخش برای لحظه ای کوتاه به چشم آدمی می خورد) ای باد صبا بیا که تشنه ی بوی معشوق هستم وبرای استشمام آن حاضرم جان خویش نثارکنم. 🔴اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل که نیست صبرجمیلم زاشتیاق جمال ای ترانه سرای کاروان معشوق،ای ساربان اندکی درنگ کن و فرود آی که من ازاشتیاق دیدار جمال محبوب سخت بیقرارم. ( به من رخصت دیداربایاررابده تاآتش دل فرونشانم) بیان شوق چه حاجت که سوزآتش دل توان شناخت زسوزی که درسخن باشد 🔴حکایت شب هجران فروگذاشته بِه به شُکرآنکه برافکندپرده روزوصال حال که امکان وصل میسّراست به شکرانه ی این نعمت، مصلحت آنست که ماجرای اندوهبار شبِ فراق رابیان نکنم وبیشتر درشوق وشعفِ دیدارغرق شوم. در تیره شبِ هجر توجانم به لب آمد وقت است که همچون مهِ تابان به درآیی 🔴بیاکه پرده ی گلریزهفت خانه ی چشم کشیده‌ایم به تحریرکارگاهِ خیال ای محبوب، بیاکه پرده ی هفت خانه ی چشم را(پلک ِ رنگین شده ازاشک خونین را) برسردر ِ کارگاهِ تحریر خیال کشیده ایم وراه رابرورودِ غیرتوبسته ایم تافقط تصویر تونمایان باشد. نقش ِ خیال تو تا وقت صبحدم برکارگاه دیده ی بی خواب می زدم 🔴قتیلِ عشق تو شد حافظ غریب ولی به خاک ما گذری کن که خون مات حلال ای محبوب، حافظ غریب که کشته ی عشق شد خونش حلال توباد امّاحداقل به مزاراوگذری کن. ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت قسمت 2 🌺 آن غلامک را چو دید اهل ذکا آن دگر را کرد اشارت که بیا کاف رحمت گفتمش تصغیر نیست جد گود فرزندکم تحقیر نیست چون بیامد آن دوم در پیش شاه بود او گنده‌دهان دندان سیاه گرچه شه ناخوش شد از گفتار او جست و جویی کرد هم ز اسرار او گفت با این شکل و این گند دهان دور بنشین لیک آن سوتر مران که تو اهل نامه و رقعه بدی نه جلیس و یار و هم‌بقعه بدی تا علاج آن دهان تو کنیم تو حبیب و ما طبیب پر فنیم بهر کیکی نو گلیمی سوختن نیست لایق از تو دیده دوختن با همه بنشین دو سه دستان بگو تا ببینم صورت عقلت نکو آن ذکی را پس فرستاد او به کار سوی حمامی که رو خود را بخار وین دگر را گفت خه تو زیرکی صد غلامی در حقیقت نه یکی آن نه‌ای که خواجه‌تاش تو نمود از تو ما را سرد می‌کرد آن حسود گفت او دزد و کژست و کژنشین حیز و نامرد و چنینست و چنین گفت پیوسته بدست او راست‌گو راست‌گویی من ندیدستم چو او راست‌گویی در نهادش خلقتیست هرچه گوید من نگویم آن تهیست کژ ندانم آن نکواندیش را متهم دارم وجود خویش را باشد او در من ببیند عیبها من نبینم در وجود خود شها هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش کی بدی فارغ وی از اصلاح خویش غافل‌اند این خلق از خود ای پدر لاجرم گویند عیب همدگر من نبینم روی خود را ای شمن من ببینم روی تو تو روی من آنکسی که او ببیند روی خویش نور او از نور خلقانست بیش گر بیمرد دید او باقی بود زانک دیدش دید خلاقی بود نور حسی نبود آن نوری که او روی خود محسوس بیند پیش رو گفت اکنون عیبهای او بگو آنچنان که گفت او از عیب تو تا بدانم که تو غمخوار منی کدخدای ملکت و کار منی گفت ای شه من بگویم عیبهاش گرچه هست او مر مرا خوش خواجه‌تاش عیب او مهر و وفا و مردمی عیب او صدق و ذکا و همدمی کمترین عیبش جوامردی و داد آن جوامردی که جان را هم بداد صد هزاران جان خدا کرده پدید چه جوامردی بود کان را ندید ور بدیدی کی بجان بخلش بدی بهر یک جان کی چنین غمگین شدی بر لب جو بخل آب آن را بود کو ز جوی آب نابینا بود گفت پیغامبر که هر که از یقین داند او پاداش خود در یوم دین که یکی را ده عوض می‌آیدش هر زمان جودی دگرگون زایدش جود جمله از عوضها دیدنست پس عوض دیدن ضد ترسیدنست بخل نادیدن بود اعواض را شاد دارد دید در خواض را پس بعالم هیچ کس نبود بخیل زانک کس چیزی نبازد بی بدیل پس سخا از چشم آمد نه ز دست دید دارد کار جز بینا نرست عیب دیگر این که خودبین نیست او هست او در هستی خود عیب‌جو عیب‌گوی و عیب‌جوی خود بدست با همه نیکو و با خود بد بدست گفت شه جلدی مکن در مدح یار مدح خود در ضمن مدح او میار زانک من در امتحان آرم ورا شرمساری آیدت در ما ورا برنامه ی - قسمت 2 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2