#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
✳️ #ازداوج_پیامبر صلى الله عليه و آله
قسمت 2
🔴 شيخ متقدّمين حضرت صدوق از رسول اسلام صلى الله عليه و آله نقل كرده كه:
بهشت مشتاق چهار زن است: مريم، آسيه، خديجه، فاطمه. و هم اوست اوّل زنى كه بىچون و چرا در لحظه اوّل بعثت به تمام واقعيّتهاى الهيّه ايمان آورد.
روزى در خانهاش نشسته بود و عدّهاى در منزل در خدمتش بودند، از جمله يكى از دانشمندان يهود، اتفّاقاً امين از آن جا گذشت، دانشمند يهودى از خديجه خواست از امين بخواهد لحظاتى در آن مجلس شركت كند، امين وارد مجلس شد، دانشمند يهودى از امين خواست بگذارد علايم نبوّت را در صورت ظاهر او ببيند، امين پذيرفت. خديجه به دانشمند يهودى گفت: هر گاه عموهايش از كنجكاوى تو خبر شوند عكس العمل سختى نشان خواهند داد؛ زيرا آنها از يهود بر وى مىترسند.
مرد يهودى گفت: صدمه زدن به امين محال است، چرا كه دست تقدير او را براى خاتميّت و ارشاد ناس مىپروراند. خديجه گفت: از كجا مىگويى؟ گفت: من نشانههاى پيغمبر آخر الزمان را در تورات ديدهام و از نشانههاى او اين است كه پدر و مادرش مىميرند و جدّ و عموى وى از او نگهدارى مىكنند و از قريش زنى را انتخاب مىكند كه سيّده قريش است، سپس به خديجه اشاره كرد و گفت: خوشا به حال كسى كه افتخار همسرى او را پيدا كند!
خديجه شبى در عالم رؤيا ديد: خورشيد فروزان بالاى شهر مكّه چرخ خورد و سپس پايين آمده به خانه وى فرو شد. خواب خود را براى ورقه حكايت كرد، ورقه گفت: با مرد بزرگى ازداواج مىكنى كه شهرت او جهانگير خواهد شد.
اين واقعيّتها و از همه مهمتر صفا و پاكى و سلامت و فضيلت و عفّت و تقواى خود خديجه كه وى را از تمام رسوم جاهليّت حفظ كرده بود، باعث شد كه از طرف وى به امين پيشنهاد ازدواج شود. امّا از آن طرف:
محمّد صلى الله عليه و آله در ايّام فراغت در بيابانهاى مكّه و به خصوص در كوه حرا كنار غار مشغول سير فكرى در آفاق و انفس مىشد. براى وجود مقدّسش معلوم بود كه ماسواى حق- عزّوعلا- در معرض زوال است و فنا، حقيقتش معلومى است معدوم و صورتش موجودى است موهوم، ديروز نه بود داشت و نه نمود، امروز نمود است بى بود؛ و پيداست كه فردا از وى چه خواهد گشود. زمام انقياد به دست آمال و امانى نمىداد و پشت اعتماد بر اين امور فانى نمىنهاد. دل از همه بركنده بود و به خداى عزيز نهاده، از همه گسسته بود و به او پيوسته، به او كه هميشه بود و هميشه باشد و چهره بقايش را خار هيچ حادثه نخراشد.
توحيد يگانه گردانيدن دل است، يعنى تخليص و تجريد او از تعلّق به ما سواى حق- سبحانه-، هم از روى طلب و ارادت و هم از جهت علم و معرفت.
يعنى طلب و ارادت او از همه مطلوبات و مرادات منقطع گردد و همه معلومات و معقولات از نظر بصيرت او مرتفع شود.
محمّد صلى الله عليه و آله تا كار به دست مىآمد از كار رو برنمى گردانيد، چوپانى، باغبانى، كشيدن آب از چاه، نوشانيدن آب به شترها و گوسپندها، نگهبانى از نخلستانها و ...
هر چه به وى پيشنهاد مىدادند انجام مىداد و اجرتش را به عموى خود مىپرداخت تا رنج سختى زندگى را از چهره پاك عمو بزدايد.
عمو از اين برادرزاده عزيز كه هم يادگار برادر جوانمرگش بود وهم يادبود محبتها و مهربانىهاى پدر بزرگوارش عبدالمطّلب را با خود مىداشت، خيلى راضى بود، ولى يك نگرانى مبهم دم به دم قلبش را مى فشرد، آهسته از خود مىپرسيد بالأخره چه بايد كرد؟ اشكال در چيست؟ چه بايد كرد؟ مسئله ازدواج اين جوان را كه اكنون پا به بيست و پنج سالگى گذاشته است چه بايد كرد؟
خديجه آن بانوى محترمه و شريفه و دانا به وسيله زنى به نام «نفيسه» خواسته خود را به پيامبر اعلام كرد، پيامبر عزيز ميل خديجه را با عموهايش در ميان گذاشت و پس از بحث و مباحثه با پانصد درهم مهريه بنا شد اين پيوند ملكوتى صورت بگيرد.
خديجه كبرى با راز ونياز به درگاه حضرت حق، خود را به اين شرافت عظمى مشرّف نمود:
اى كه خاك شوره راتو نان كنى
وى كه نان مرده را تو جان كنى
اى كه خاك تيره را تو جان دهى
عقل و حسّ و روزى و ايمان دهى
شكّر از نى، ميوه از چوب آورى
از منى مرده بُت خوب آورى
گُل ز گِل، صفوت ز دل پيدا كنى
پيه را بخشى ضياء و روشنى.
اى خداوند لطيف بى نظير
اين ز پا افتاده را خود دستگير
رحمتى فرما ز رحمتهاى خاص
اى كه جز از رحمتت نبود خلاص
تا سزاى خدمت سلطان شوم
لايق درگاه شاه جان شوم
(مولوى)
👈 ادامه دارد .....
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج2، ص: 178
دعای #دوم #دعا_دوم_1
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_2
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
✳️ #ازداوج_پیامبر صلى الله عليه و آله
قسمت 3
🔴 چون مجلس ازداوج با شركت بزرگان طرفين بر پا شد حضرت ابوطالب جهت خواستگارى، خطبه زير را خواند:
«سپاس خداوندى را كه ما را از ذريّه ابراهيم و فرزند زادگان اسماعيل قرار داد ما را از اركان مَعَد و عناصر اصلى قبيله مُضَر و پاسداران خانه خود و خدمتگزاران حرم خويش شرافت داد و براى ما خانهاى اختيار فرمود كه همگان به سوى آن مىآيند و آن حرم امن است، سپاس بر او كه حكومت بر اين منطقه را به ما عنايت كرد.
همانا برادرزادهام محمّد صلى الله عليه و آله با هيچ مردى مقابله نمىشود، مگر اين كه سنگينتر و برتر است و اگر هم از نظر مال دنيا فقير باشد مهم نيست كه مال سايه زود گذر و چيزى است كه دست به دست مىشود.
محمّد صلى الله عليه و آله را خوب شناختهايد و قرابت او را مىدانيد، خديجه دختر خويلد را خواستگارى مىكند و كابين او را آنچه مربوط به حال و آينده است از مال من داده؛ سوگند به خدا كه از اين پس خبر او بزرگ و گران قدر خواهد بود».
خديجه بانويى عفيف و مهربان و صميمى بود، زنى هوشيار و دانا بود، به محمّد صلى الله عليه و آله گفته بود دوستت دارم؛ و راست گفته بود.
اين زن در اين ازدواج، مقام اجتماعى خود را تا همسرى با يك جوان كه به محمّد يتيم مشهور بود به پايين كشيد، ولى خودش مىدانست كه مقام معنويش را در سايه محمّد تا عرش برين بالا برده است.
زنهاى متشخّص و متفرعن قريش، ديگر با وى معاشرت نمىكردند، دخترانى كه شب و روز دور برش همچون منظومه شمسى مىچرخيدند نظام خود را گسسته و پريشان و پراكنده شده بودند، امّا از اين لحاظ يك ذرّه هم دلتنگ و مكدّر نبود.
اين زن آن قدر، روشنفكر و كار آزموده بود كه همچون وزيرى مدبّر و با تدبير طرف مشورت امين قرار مىگرفت. وى تنها زنى بود كه توانست در زندگى محمّد چنين مقامى را دريابد. وى نزديك به چهل ميليون سكّه طلا از ثروت خود را در راه محمّد و عقيده و ايمان و فرهنگ او خرج كرد. او تا زنده بود تنها همسر پيغمبر بود و پس از مرگش اين احترام و شرف به يك عشق آسمانى عوض شده بود.
پيغمبر خديجه را پس مرگش، همانند زمان حياتش عاشقانه دوست مىداشت عاشقانه از وى ياد مىكرد تا آن جا كه چند بار عايشه را به سخنان نيشدار وادار كرد.
عايشه مىگويد:
گوسپندى را سر بريده بوديم، رسول اكرم براى دوستان كهنسال خديجه از اين گوسپند چند سهم مقرّر فرمود و چنان صميمانه از خديجه ياد كرد كه حسّ حسادت من سخت به هيجان در آمد: يا رسول اللَّه! فكر مىكنم كه تو در اين دنيا جز خديجه هيچ زنى را زن نمىشمارى!
پيامبر در جوابم سكوت كرد و اين سكوت تصديق منش، آتش به جانم زد، گفتم:
يا رسول اللَّه! بس نيست كه اين همه از يك پيره زن سپيد مو ياد مىكنى؟ خدا را سپاس گوى كه پس از مرگش دختران جوان بهرهات ساخته. احساس كردم كه رسول خدا خشمناك شد، آن وريد آبى گون كه ميان دو ابرويش قرار داشت پر شد و برجسته گرديد و فرمود:
«خوب است بس كنى عايشه، در آن روزگار كه خديجه دوستم داشت كسى دوست و يارم نبود؛ در آن روزگار كه او به نبوّت من تصديق كرد همه تكذيبم كردند؛ در آن روزگار كه سخت بينوا و تهيدست بودم ثروت گزافش به اختيارم افتاد و بالاتر از همه فاطمه از وى به يادگار مانده است.
خديجه كبرى تا زنده بود براى پيامبر يارى راستين و تكيه گاهى عظيم بود؛ پيامبر در هر مصيبت و رنجى كه از كفّار و مشركان مىديد، با ملاقات با خديجه، دل روشن مىداشت و رفع غم و غصّه مىنمود.
👈 ادامه دارد .....
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج2، ص: 178
دعای #دوم #دعا_دوم_1
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_2
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
✳️ #ازداوج_پیامبر صلى الله عليه و آله
قسمت 4
🔴 همسر بزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از تحمّل تنهايى و مصايب و آلام زياد به خصوص اقامت اجبارى سه ساله در شعب ابوطالب از پا در آمد و به بستر بيمارى افتاد، تنها سر پرست و يار او محمّد صلى الله عليه و آله بود؛ زيرا تمام زنان قريش و مكّه به خاطر ازدواجش با پيامبر و تهيدست شدنش وى را تنها گذاشته بودند.
آرى، بانويى كه روزگارى ملكه قريش و سيّده حجاز بود، بانويى كه بانوان مكّه به معاشرت و دوستيش بر خود مىباليدند، تنها مانده بود.
بانويى كه دستگاه بازرگانيش، ثروتمندترين و غنىترين دستگاههاى تجارتى عرب بود به روز مرگ تك و تنها در اطاقى كوچك، خود بر فرش بوريايى افتاد و جز شوهر عالى مقامش محمّد صلى الله عليه و آله و دختر كوچكش فاطمه زهرا عليها السلام هيچ كس را در كنار نداشت. دختران ديگرش زينب و رقيّه در مكّه حضور نداشتند.
آهسته آهسته نفس بيمار به شماره افتاده بود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور فرمود كه فاطمه زهرا را از اطاق مريض به اطاق ديگرى ببرند و خود پنجههاى لاغر خديجه را كه اندك اندك حرارت تب با حرارت حيات از زير پوستهاى خشكيدهاش مىگريخت و جاى خود را به برودت مرگ مىسپرد در دست داشت.
براى آخرين لحظه، چشمان خدابينِ خديجه از هم گشوده شد و نظرى به ديدگان اشك آلود شوهرش انداخت:
يا رسول اللَّه! از من راضى باش.
پيامبر فرمود: اميدوارم كه خداى من هم از تو راضى باشد. خديجه آهى كشيد و گفت: فاطمه كو؟
- به خاطر فاطمه نگران مباش خداى تو نگهبان اوست.
- خداى من ... خدا نگهبان خوبى است، خدا كافى است.
پيامبر روى صورت خديجه خم شد و فرمود:
هم اكنون جبرئيل بر من وارد شده و سلام خدا را به تو مىرساند. خديجه لبخندى از منتهاى رضايت و خشنودى به لب آورد و گفت:
انَّ اللَّهَ هُوَ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلامُ وَإلَيْهِ السَّلامُ وَعَلى جَبْرئيلَ السَّلام.
به درستى كه خدا سلامت و بىعيب است و سلامت از او سرچشمه مىگيرد و به سوى او باز مىگردد و بر جبرئيل سلام و درود باد.
در آخرين نفس به وحدانيّت الهى و رسالت محمّد صلى الله عليه و آله شهادت داد و براى هميشه ديده از جهان فرو بست.
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج2، ص: 178
دعای #دوم #دعا_دوم_1
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_2
🆔 @sahife2
ENF_Makaremolakhlagh62_(rahnamaian_be_hedaiat)_lobolmizan[H].mp3
7.59M
#شرح_صحیفه_سجادیه
✳️دعای #مکارم_الاخلاق
#دعا_بیستم_18
🔹 استاد اصغر #طاهرزاده
✔️ جلسه 62
👌 راهنمایان به هدایت و استقامت
#بیستم #مکارم_اخلاق #مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_26
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
#صحیفه_سجادیه_صفحه_ای
#صفحه_230
دعای #چهل_دو
🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام )
" هنگام #ختم_قرآن "
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2