شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۱)
از: آيت الله حسن ممدوحي
فراز اول:
الحمدلله الاول بلا اول كان قبله و الآخر بلا آخر يكون بعده، الذي قصرت عن رؤ يته ابصار الناظرين و عجزت عن نعته اوهام الواصفين.
تمامي ستايش ها از آن خدايي است كه پيش از همه موجودات است و هيچ چيز قبل از او امكان وجود ندارد. او غايت همه موجودات است و هرگز پس از او موجودي نيست. چشمان بينندگان در حدي نيست كه او را ببيند و اوهام واصفان از وصفش ناتوانند.
شرح:
در اين فراز، حضرت سجاد عليه السلام خداوند را به اوليت ستوده است، ولي از آن جا كه اذهان عموم مردم پيوسته از كلمه اول، اوليت زماني را فهميده و در امتداد زمان، پيوسته پيش و پس را در نظر مي گيرند، امام عليه السلام به اين نكته اشاره مي فرمايند كه اگر چه براي هر اول زماني، زماني قبل از آن قابل تصور است، ولي صفت اوليت براي خداوند متعال غير از اوليت نسبي است كه قبليت ديگري را مي پذيرد؛ چرا كه آن اوليت هرگز قبل پذير نيست.
توضيح آن كه جملگي پديده ها در نظام هستي معلول هستند و هيچ چيز نيست كه از اين سنخيت خارج باشد، و پرواضح است كه هر معلولي از علت خود متاخر بوده و به آن وابسته مي باشد. پس هيچ چيز قبل از او وجودي نخواهد داشت.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۲)
از: آيت الله حسن ممدوحي
هم چنين، او آخري است كه پس از او آخر ديگري قابل تصور نيست ؛ زيرا اولا: هيچ موجودي نسبت به خداوند متعال استقلال ندارد تا بتوان آن را آخر دانست، و ثانيا: خداي متعال غايت همه موجودات عالم است و غايت هر چيز غير از آن خود آن چيز مي باشد.
در آيات عديده اي از قرآن كريم نيز به اين نكته عميق برمي خوريم:
- اليه ترجع الامور: كارها فقط به سوي او باز مي گردد.
- الي الله المصير: بازگشت شما فقط به سوي خداست.
- اليه تصير الامور: امور فقط به سوي او (خداوند) باز مي گردند.
- الي الله الرجعي: فقط به سوي خداوند بازگشت شماست.
- و الي ربك المنتهي: فقط به سوي پروردگارت پايان كار است.
- كل الينا راجعون: همه به سوي ما باز خواهند گشت.
- هو الاول و الاخر: او (خداوند متعال ) اول و آخر است.
و بسياري از آيات ديگر كه حاكي از اين حقيقت مي باشند كه غير از او، چيز ديگري منتهي اليه نيست، زيرا اوست كه كمال است و همه عالم به طرف كمال مطلق در تكاپو است، گرچه خود نمي داند.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۳)
از: آيت الله حسن ممدوحي
خداي ناديدني:
امام عليه السلام در سومين وصف فرمود كه بينندگان از ديدار حضرت حق ناتوان هستند. به راستي چشمان ظاهربين ما، چه مقدار توان رؤ يت پديده هاي طبيعي را دارد و نسبت بين ديدني ها و ناديدني ها او چه مقدار است؟
حقيقت آن است كه ديدني ها اندك و ناديدني ها بسيار است ؛ زيرا ديدني هاي انسان در محدوده يك سلسله امواج با طول موج هاي متناسب با دستگاه بينايي قرار دارند؛ همچنان كه گوش انسان نيز فقط امواج با طول موج هاي مخصوص را مي گيرد و از درك بقيه آن ها عاجز است.
بنابراين قدرت ديد انسان بسيار محدود بوده و جز يك سلسله از امواج خاص - كه متناسب با ساختار چشم است - را نمي بيند. البته روشن است كه اين مقايسه فقط در ارتباط با جهان مادي صحيح مي باشد، زيرا عوالم ديگر، از دسترس امواج و نوسانات نوري خارج بوده به هيچ وجه در ارتباط با ساختار چشم نيست و لذا خارج از قلمرو قواي حسي انسان مي باشد.
از اين رو، ديدن ذات خداوند متعال كه آفريدگار همه چيز و خلاق همه عالم (از جمله چشم ) است، هرگز باوركردني نيست ؛ چرا كه علت، در افق احاطه يا ديد معلول قرار نمي گيرد.
جمله آخر این فراز در بيان عجز واصفان عالم است ؛ آنان كه بايد طيران عقول خود را در آن اوج - كه برتر از آن محال است - قرار دهند و به اين نكته در رسند كه ناتوان تر از آنند كه كمتر وصفي از حقيقت نامحدود و غيرمتناهي خالق بي همتاي خويش را ارايه كنند؛ زيرا آنچه در احاطه ذهني مخلوق درمي آيد محدود است.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۴)
از: آيت الله حسن ممدوحي
فراز دوم
ابتدع بقدرته الخلق التداعا و اخترعهم علي مشيته اختراعا، ثم سلك بهم طريق ارادته و بعثهم في سبيل محبته لا يملكون تاخيرا عما قدمهم اليه و لا يستطيعون تقدما الي ما اخرهم عنه.
خلق را به قدرت و مشيت خود به صورت بي سابقه اي آفريد، سپس بر حسب اراده ازلي، آنان را آن چنان كه مي خواست در مسير معيني قرار داد و در طريق محبت خود برانگيخت. لذا هرگز آنان آن جا كه تقدم دارند قادر بر تاخير نيستند و آن جا كه مؤخرند، قدرت بر تقديم ندارند.
ساختار دستگاه آفرينش آن چنان است كه هر چه از آن در مرحله ظهور قرار گرفته، به شكل و صورتي است كه هرگز بر خاطره هيچ كس خطور نكرده و امكان تصور آن براي هيچ عقل و فكري ميسر نبوده است. و اين شگفتي، از كوچك ترين تا بزرگ ترين مخلوقات الهي جاري و ساري است.
پس گذشته از اصل اعطاي وجود به موجودات، ساخت پيكره و طرز خلقت آنان نيز بي سابقه و غير قابل پيش بيني است. اين مساله آن چنان مهم است كه اداي حق آن با هزاران تاليف و تصنيف و تحقيق هم ميسور و ممكن نخواهد بود.
محبوب دوست داشتني:
سپس امام سجاد عليه السلام فرمود: خداي تعالي مردم را در مسير محبت خود قرار داد. حال ممكن است براي شما اين سؤ ال پيش بيايد كه بسياري از انسان ها، نه تنها دوستدار خدا نيستند، بلكه گاهي دم از عناد و الحاد و دشمني با او نيز مي زنند و خود را ضد خدا قلمداد مي كنند؟
پاسخ اين سؤ ال روشن است، زيرا بر محققان پيداست كه آنچه آن فرد ملحد، دشمن مي دارد خدا نيست، بلكه توهم غلطي است كه ساخته و پرداخته ذهن خود اوست. خداي متعال هرگز قابل دشمني نيست، زيرا او ايجاد كننده همه، و مبدا علي الدوام ادامه حيات، و منبع جميع خيرات و علت تمام قوا و اعطا كننده تمامي دلبستگي ها مي باشد.
لذا امكان ندارد كسي مبدا هستي و مبدا ادامه حيات و همه متعلقات خود را دشمن بدارد. خدايي كه علي الدوام سلامتي ما را تضمين، خوف و وحشت ما را برطرف و از فقر و فاقه ما را غني مي سازد، چگونه امكان دارد او را دشمن خود دانسته و از او بيزار باشيم؟ زيرا بيزاري و دشمني از او، دشمني با سلامتي، امنيت، بي نيازي و ثروت خود ما مي باشد.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۵)
از: آيت الله حسن ممدوحي
اگر كسي را كه تمام هستي و ذره ذره اجزاي ما را علي الدوام و لحظه لحظه ادامه مي دهد شناختيم، چگونه امكان دارد او را دشمن بداريم ؟
پس تمام مشكل ما آن است كه خداي راستين را نشناخته ايم و آنچه را كه خدا انگاشته ايم، مخلوق ذهن خود ماست. پس بر ماست كه كوشش كنيم تا آن محبوب راستين و خالق مهربان را بشناسيم.
افسوس كه آنچه برده ايم باختني است
بشناخته ها تمام نشناختني است
بشناخته ايم هر آنچه نشناختني است
نشناخته ايم هر آنچه بشناختني است
حضرت در آخرين قسمت اين فراز فرمود: قدرت تغيير مرتبه اي كه ما را در آن آفريده نداريم. اين مساله كنايه از آن است كه اطوار وجودي ما از جهت شرايط تكويني به دست حضرت اوست و در اين زمينه از ناحيه خود، قدرت تغيير و دگرگوني نداريم ؛ زيرا هيچ موجودي هرگز قدرت تاثير و تصرف در اصل وجود خود و با چگونگي حقيقت آن را ندارد. چون اين كار مستلزم آن است كه خود آن موجود در گرو ساخت و ساز خود باشد، كه اين مساله از بديهي ترين محالات است.
و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه لا ينقص من زاده ناقص و لا يزيد من نقص منهم زايد خداي تعالي براي هر روح و نفسي رزق خاصي قرار داده است ؛ هر كه را روزي فراوان عنايت كرد، كسي را قدرت بر كم كردن آن نيست. و هر كه را روزي اندك عنايت كرد، كسي را قدرت بر ازدياد آن نيست.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۶)
از: آيت الله حسن ممدوحي
فراز سوم
جَعَلَ لِکلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا ینْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا یزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ.
و برای هر یک از آنان روزی معلوم و قسمتشدهای از باب لطف قرار داد. هر آن کس را که روزی فراوان داده، احدی نمیتواند بکاهد، و هر آن کس را که روزی کاسته، هیچ کس نتواند بیفزاید،
از كلمه روح كه حقيقت حيات را تشكيل مي دهد فهميده مي شود كه مقصود از رزق، تنها مسايل مادي يا مشتهيات نفساني نيست، بلكه خداي متعال آنچه را كه روح لازم دارد - اعم از لوازم حيات معنوي و حيات مادي - تامين فرموده است ؛ پس هم چنان كه نان و آب و هوا و لباس و مسكن روزي او بوده و از اوست، شنيدن و ديدن و فهميدن و قدرت بر عمل نسبت به حقايق معنوي - كه حيات جاويدان انساني را تامين مي كند - نيز جملگي از قسم روزي هايي است كه قائم به اعطاي اوست.
ولي آنچه معلوم است يا بايد دانست، آن است كه روزي تنها به جمع نمودن اموال و املاك نيست، زيرا چه بسيار ثروت ها كه گذشتگان براي آن امانتداري بيش نبودند. نيز به جمع كتب و فراگيري و حفظ مسايل علمي نيست، بلكه چه بسيار از پژوهشگران كه در ضبط و حفظ علوم كوشيدند و از تمام گنجينه علمي خود استفاده اي نبردند؛ بلكه روزي واقعي آن است كه جز وجود انسان قرار گيرد، لذا اگر مجموعه اي از اموال جمع شود، ولي بخل انسان اجازه مصرف آن ها را ندهد و يا مزاج ناسازگار و مريض مانع از استفاده از آن ها گردد، در حقيقت اين شخص از تمام اموالي كه جمع كرده - و به اعتبار ذهني خود همه را مال خود مي داند - هيچ بهره اي نبرده و هيچ روزي اي از اين مجموعه نداشته است، زيرا روزي آن است كه از گلوي انسان فرورفته و جز وجود او گردد و گرنه، براي وانهادن چه سنگ و چه زر!
بشنو اين نكته كه خود را ز غم آزاده كني
خون خوري گر طلب روزي ننهاده كني
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۷)
از: آيت الله حسن ممدوحي
ادامه شرح فراز سوم
همين نكته، عينا در روزي هاي معنوي نيز هست ؛ مثلا گاهي عالم زاده اي در كتابخانه اي چندين هزار جلدي زندگي مي كند كه هزاران كتاب علمي در فنون مختلف در قفسه هاي آن چيده شده است ؛ كتاب هايي كه شايد براي بسياري به دست آوردن آن ها ميسور نباشد، ولي حتي يك نقطه از مجموعه ي اين كتاب ها نصيب آن عالم زاده نيست و خداي تعالي براي او روزي معنوي قرار نداده است. اگر دقيق تر فكر كنيم مي بينيم كه چه بسا بر تمام كتب موجود هم تسلط يافته است، ولي حرفي از آن بر جان او ننشسته و در به كار بستن اين علوم سخت محروم بوده و يك حرف از آن همه علوم و آگاهي با دل و جان او متحد نگرديده است.
علم چندانكه بيشتر خواني
چون عمل در تو نيست ناداني
در واقع، اين فرد از علومي كه در سينه خود جاي داده روزي و بهره اي ندارد. حتي ممكن است عده بسياري از او استفاده كرده و هدايت يافته باشند، ولي خود او - نعوذ بالله - گرفتار عذاب اليم جهالت است. اين جاست كه پيوسته بايد از خدا خواست كه بر روزي مادي و روحي و معنوي ما بيفزايد؛ كه اگر اراده او نباشد، لقمه در كام فرو نرود و دانش به قلب و جان ننشيند؛ زيرا چنان كه فرموده است، روزي مقدر او را نه كس تواند اضافه كند و نه نقصان وارد سازد، فقط خود اوست كه توان همه چيز را در يد قدرت خود دارد.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۸)
از: آيت الله حسن ممدوحي
فراز چهارم
ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، یتَخَطَّی إِلَیهِ بِأَیامِ عُمُرِهِ، وَ یرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَقْصَی أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَی مَا نَدَبَهُ إِلَیهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ،
خداي متعال براي انسان عمر معيني قرار داده كه اين مسير عمر را به قدم هاي شب و روز خود طي مي كند و با گذراندن سال ها در روزگار خود، آن را تمام مي نمايد تا به آخرين مرحله برسد و حساب زندگي را به تمام لحظات آن طي كند، سپس خداي تعالي او را به طرف ثواب بسيار يا عقاب بسيار مي خواند.
شرح:
عالمي كه در آن زندگي مي كنيم، عالمي است كه بر اساس تقدير و اندازه گيري خاصي تنظيم شده و هرگز تجاوز از نظام هندسي آن ميسور نيست. آنچه مقدر گشته و اندازه گيري شده، همان سنت غير قابل تغيير الهي است و اين حاكميت تقدير در خرد و كلان عالم برقرار مي باشد.
تمامي تجزيه و تحليل هايي كه علم شيمي مي شناسد و تمام ميزان هايي كه در علم رياضيات خوانده ايم و تمامي فعل و انفعال ها، كنش و واكنش ها، جنبش و جوشش ها و ... از تقديرهاي الهي است. هيچ چيز از تقدير الهي خارج نيست و هر چه هست تماما سنت غير قابل تخلف الهي است. روابط و ضوابط بين اشيا چنان است كه نتوان كمترين تخلفي نسبت به حاكميت آن ها در ذهن خود تصور نمود؛ به قول مولانا:
غير تسليم و رضا كو چاره اي؟
در كف شير نر خونخواره اي
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۹)
از: آيت الله حسن ممدوحي
ادامه........ فراز چهارم
چنان كه مي دانيم دانش و آگاهي دقيق، آن گاه به دست مي آيد كه بر روابط و ضابطه هاي درون و بيرون موجودات - آن چنان كه هست - آگاه باشيم. انسان نيز يكي از موجوداتي است كه جز در افعالي كه با دست و پا و اعضاي ديگر بدن انجام مي دهد و در اختيار او مي باشد، در هيچ چيز ديگري دخيل نيست.
شب و روز او قدم هايي است كه به طرف نهايت زندگي برمي دارد و چراغ زندگي او پيوسته رو به افول و خاموشي است.
او در اين سپري شدن ايام، مسيري را طي مي كند كه به يكي از دو مقصد منتهي مي شود: يا به سعادت جاويدان و بهشت سرمد و حرم امن و امان الهي فرود مي آيد و با - نعوذ بالله - به عذاب اليم الهي و دوزخيان ملحق مي گردد. پس اگر انسان اين حركت بسيار حساس را با حسابرسي دقيق برگزار نكند و عمر خود را در بي خبري و بي خيالي طي نمايد، خرمن هستي خود را به تاراجي بس ابلهانه سپرده است و آن گاه كه عيار خلق را مي سنجند، او به بازتاب رفتارهاي خود خواهد رسيد!
و اين چنين است كه هيچ انسان هوشياري بر اين عاقبت ذلت بار راضي نشود و در كشاكش عمر، قدم هاي زندگي را همراه با احتياط برمي دارد. او خداي متعال را حاكم بر رفتار و كردار خود دانسته و پيوسته از او اطاعت مي كند و مي داند كه با واقعيت هاي جهان نتوان جنگيد و حقيقت ها را نشايد به بازي گرفت.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۱۰)
از: آيت الله حسن ممدوحي
فراز پنجم
«لِیجْزِی الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یجْزِی الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی»؛ عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلَاؤُهُ، «لا یُسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ».
تا بدكاران را به كيفر رساند، و آنان را كه رفتاري نيكو داشته اند و عمل صالح انجام داده اند به كرامت و فضيلت اكرام فرمايد؛ زيرا اقتضاي عدل خداي متعال همين است. اسماء او منزه از هرگونه نقص، و نعمت هاي او در كمال ظهور است؛ هرگز از او سؤ ال نشود، بلكه - مكلفان - جملگي مورد سؤالند.
مساله جزا و پاداش در روز محشر، بسان آنچه در نظارت هاي قضايي بشري مي گذرد نيست. مساله كيفري در اين حكومت ها عبارت از قراردادهايي است كه در مقابل هرگونه جرم و جنايت وضع شده اند، ولي بين جرم و كيفر هيچ گونه سنخيتي در كار نيست؛
مثلا جريمه نقدي، حبس، تعزير و يا ساير مجازات هاي مورد قبول نظام اجتماعي، قراردادهاي اعتباري است كه يا شارع مقدس آن ها را قرار داده و يا امت هاي مختلف براي بهبود وضع زندگي و امكان تشكل جامعه سالم آن ها را به امضا رسانيده اند.
در هر حال، زندان رفتن دزد يا قاتل يا كسي كه فساد ديگري را مرتكب شده، با نوع جرم او هيچ گونه شباهت ماهوي ندارد.
حتي در اين دنيا امكان دارد كه انواع مجازات ها را عوض كرد و به جاي هر يك چيز ديگري گذاشت، چنان كه در محاكم مختلف دنيا ديده ايم كه براي جرم واحد دو نوع كيفر قرار داده اند و در عين حال، اين چندگانگي در حكم را عيب هم نمي دانند.
اما پاداش و عقوبت اخروي چنين نيست و در آن جا، هر چه هست متناسب با نوع عمل افراد است، يعني فرد در آن جا تكوينا عكس العمل كردار خود را مي بيند؛
ادامه دارد.....
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۱۱)
از: آيت الله حسن ممدوحي
ادامه..... فراز پنجم
گفته شد که:
پاداش و عقوبت اخروي چنين نيست و در آن جا، هر چه هست متناسب با نوع عمل افراد است، يعني فرد در آن جا تكوينا عكس العمل كردار خود را مي بيند؛
در نهاد تكويني اين جهان نيز عكس العمل طبيعي اعمال، معلول و فرآورده خود عمل است. مثلا اگر كسي غذاي مسمومي مصرف كند و متعاقب آن مبتلا به خونريزي دستگاه گوارش يا زخم معده شود، اين جزا متناسب با همان عمل است. عكس العمل تمامي اعضا در مقابل اعمال غير مناسب نيز درست بر همين منوال است.
در آخرت، عملكرد انسان بازتاب هاي تكويني خود را نشان مي دهد و تمامي اعمال با تاثيرات فوق العاده خود رخ مي نمايند و اثر خود را همچنان كه مي بايد به جاي مي گذارند.
لذا بازتاب كفر غير از نفاق و عكس العمل ظلم غير از فسق مي باشد. در قرآن كريم آياتي كه حكايت از اين بازتاب ها و كيفرها مي كنند بسيار است، همانند آيه كريمه:
لها ماكسبت و عليها ما اكتسبت،
فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره،
انما تجزون ماكنتم تعملون.
و لذا فرمود: و لا تظلمون فتيلا.
امام در آخرين قسمت اين فراز در همين مرتبه فرمود: لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون.
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: لا يسئل عما يعفل لانه لا يفعل الا ماكان حكمه و صوابا تا آن كه مي فرمايند: و هم يسئلون: يعني بذلك خلقه انه يسئلهم:
از خداوند در مورد آنچه انجام داده سؤ ال نمي شود، زيرا او كاري را انجام نمي دهد مگر طبق حكمت و حق. اما انسان ها مورد سؤ ال واقع مي شوند، چون براي همين خلق شده اند.
يعني تمامي آنچه خداي متعال انجام مي دهد، متن حكمت و مصلحت است و سؤ ال از حكمت و مصلحت بي معنا مي باشد. تا آن كه امام عليه السلام مي فرمايند: معني و هم يسئلون آن است كه خدا آنان را خلق فرموده تا از آن ها سؤ ال كند.
@sahifeh_ir
شرح دعاي اول صحيفه سجاديه
(۱۲)
از: آيت الله حسن ممدوحي
فراز ششم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَی مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یشْکرُوهُ.
وَ لَوْ کانُوا کذَلِک لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ فَکانُوا کمَا وَصَفَ فِی مُحْکمِ کتَابِهِ: «إِنْ هُمْ إِلَّا کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».
سپاس خداوندي را سزاست كه اگر معرفت شكر نعم خود را - كه پيوسته بر بندگان نازل است و يكي پس از ديگري به ظهور مي پيوندند - منع مي فرمود، بندگان در نعمت هاي او تصرف فراوان نموده و به توسعه زندگي خويش مي پرداختند، بدون آن كه به منعم توجه كنند، و در اين صورت از فطرت و حدود انسانيت خارج شده و همانند بهايم زندگي مي كردند؛ چنان كه - خداي متعال فرموده: ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا ؛ آنان همانند حيوانات، بلكه پست تر از آن ها هستند.
بدون شك، امتياز انسان بر ساير موجودات عالم، به شعور و ادراك و حسن انتخاب و تكليف پذيري او است، تا در طاعت حضرت حق كوشيده و به معرفت او كه غايت و نتيجه خلقت انسان است دست يابد.
لذا اگر انسان عمر را چنان بگذراند كه هدفي جز اشباع غرايز - كه وجه اشتراك او و ساير حيوانات است - نداشته باشد، از فطرت انساني خارج گشته و در رديف حيوانات قرار خواهد گرفت، بلكه پست تر؛
زيرا به خوبي مي دانيم كه تمامي حيوانات در همان خطي حركت مي كنند كه دستگاه آفرينش براي آن ها ترسيم فرموده و هرگز تخلف و تخطي از آن راه و رسم ندارند، بر خلاف انسان كه از بهترين و زبده ترين نعم الهي استفاده برده، ولي غالبا كمتر شعوري نسبت به عنايات ولي نعمت خود ندارد. مسلم است كه اين انسان ها از آن حيوانات كمتر و پست ترند، چرا كه قواي عقلاني و استعدادهاي فطري خود را ضايع و تعطيل كرده و از غرض اصلي بازمانده اند.
اينان در وادي خواسته هاي غرايز، محكوم طبيعت خاكي خود گشته اند و به هيچ چيز ديگري جز اشباع نفس حيواني فكر نمي كنند؛ در حالي كه خرد انساني، سپاس منعم را حتمي و لازم مي داند. ضمن اين كه ناديده گرفتن كرامت و فضل الهي، روشي دور از شان انسان و خلاف وظيفه ي بندگي حضرت حق است.
ادامه دارد.......
@sahifeh_ir