شهرک صومعه
بسم الله الرحمن الرحیم ✨️✨️مراسم هفتگی هیئت عشاق الرقیه سلام الله علیها صومعه ✨️✨️ 🕘 روز شنب
یادآوری مراسم هیئت 👆
امشب
هدایت شده از خیریه کارافرینی حضرت مهدی (عج) شهرک صومعه مازول
📌این سلاح مرگبار، انقلابی در جنگ ها ایجاد کرده است...
✍بله fpv ها یا همون ریزپرندههای اول شخص انتحاری و انفجاری... بزودی چنان صحنه جنگها رو عوض خواهند کرد که دیگه هیچ نیروی پیادهای براحتی در نبرد نتونه تردد کنه و بجنگه.
تمام نیروهای نظامی، بسیجی و حتی مردم عادی هم باید بدانند این سلاح چیست و نقش آن در جنگ ۱۲ روزه چقدر بود؟؟؟
هنوز مدت زیادی از اون جنگ نگذشته و یادمون هست چطور با ارائه گزارشات مردمی، ایست و بازرسیهای بسیج و کار اطلاعاتی نیروهای انتظامی و امنیتی، عدهای از خائنین به ایران عزیز دستگیر شدند و عملیات خرابکارانه اونها ناکام ماند.
هدایت شده از اخبار منطقه ۳ (رسالت وطبرسی) سابق
🔴 اگرمسئولین فشار بر مردم را درک نکنند، خسارات جدی به وجود میآید
آیتالله علمالهدی، امام جمعه مشهد:
🔸وضعیت امروز در عرصه اقتصادی و اجتماعی، نشان میدهد که عوامل پشت پردهای در کار است؛ گرانیها بهصورت ساعتبهساعت افزایش پیدا میکند و این نشاندهنده وجود دستهای پنهان است.
🔸اگر دشمن بتواند در کنار برخی مسئولان، افرادی را نفوذ دهد که گرانی و فشار بر مردم را بینند و اقدامی نکنند، فتنه ۸۸ دوباره تکرار میشود.
🔸اگر مسئولان تنها نظارهگر باشند و درک نکنند که چه فشار سنگینی بر مردم وارد میشود، خسارتهای جدی به همراه خواهد داشت.
🔸تجربه نهم و دهم دی بهخوبی نشان داد که بصیرت و مقاومت مردم چه قدرتی دارد و چه کارهایی میتواند انجام دهد.
شرح کامل خطبههای نماز جمعه مشهد رو اینجا بخونید👇
qudsonline.ir/xcxtt
اخبارمنطقه ۳
🆔@akhbar_mantaghe3
هدایت شده از جانم رقیه سلام الله علیها
✳️ تلنگر
پسری که پدرش را مجبور کرد
ماشین قراضهاش را دو خیابان
پایینتر پارک کند،
اما نامهای که بعد از مرگ پدر
در داشبورد پیدا کرد،
او را نابود کرد... 🚗🏚️😭
«فرهاد» دانشجوی پزشکی بود و همیشه از وضعیت ظاهری پدرش و بهخصوص ماشین پیکان قدیمی و پر سروصدای او خجالت میکشید.
هر روز صبح که پدرش او را به دانشگاه میرساند، فرهاد با لحنی تند میگفت:
«بابا! تو رو خدا جلوی در دانشگاه نرو! همینجا توی کوچه پشتی نگهدار. آبرویم میرود اگر بچهها ببینند من با این لگن میآیم! دود ماشینت همه را خفه کرد!»
پدر هر بار با لبخندی مهربان و چشمانی که کمی غمگین میشد، میگفت: «چشم پسرم... هرطور تو راحت باشی.» و او را دور از چشم همه پیاده میکرد.
سالها گذشت. فرهاد پزشک شد، پولدار شد و برای خودش ماشین شاسیبلند خرید و دیگر سوار ماشین پدر نشد. پدر پیر شد و از دنیا رفت.
بعد از مراسم خاکسپاری، فرهاد تصمیم گرفت آن ماشین قراضه را که گوشه حیاط خاک میخورد، به اسقاطی بفروشد تا از شرش خلاص شود.
وقتی داشت مدارک ماشین را از داشبورد خالی میکرد، چشمش به یک عکس قدیمی و سیاه و سفید افتاد.
عکسِ پدرش بود در جوانی، که با کت و شلواری شیک به یک ماشین «بنـز» آخرین مدل تکیه داده بود و میخندید.
فرهاد تعجب کرد. پدرش هیچوقت
نگفته بود که چنین ماشینی داشته است.
پشت عکس را نگاه کرد. دستخط پدرش بود، با جوهری که کمی پخش شده بود:
«امروز این عروسک (ماشین بنز) را فروختم. دلم سوخت، چون خیلی دوستش داشتم... اما دکترها گفتند هزینه عمل قلبِ پسر کوچکم "فرهاد" خیلی سنگین است و فقط با پول این ماشین جور میشود.
ماشینم رفت، اما فدای یک تپشِ قلبِ پسرم. با باقیمانده پول، این پیکان را خریدم تا مسافرکشی کنم و خرج داروهایش را در بیاورم. خدایا شکرت
که پسرم زنده ماند...»
فرهاد روی فرمان ماشین قراضه افتاد. بوی عرق تن پدرش هنوز توی ماشین بود.
او سالها از ماشینی خجالت میکشید که «قیمتِ زنده ماندنِ خودش» بود. او سوار بر وسیلهای شده بود که پدرش غرورش را با آن معامله کرده بود تا قلب پسرش از حرکت نایستد.
فرهاد آن ماشین قراضه را نفروخت؛
آن را در حیاط خانهاش نگه داشت تا هر روز یادش نرود که ضربان قلبش
را مدیون چه کسی است .
نتیجه اخلاقی:
پدرها قهرمانان خاموش تاریخاند. آنها از آرزوهایشان، از جوانیشان و از غرورشان میگذرند تا ما قد بکشیم.
اگر پدرت ماشین مدل پایین دارد، اگر لباسش کهنه است، اگر دستانش میلرزد... خجالت نکش! اینها جای زخمهایی است که برای سپر شدن
جلوی مشکلات تو برداشته است.
یک چالش :
از امروز قدر پدر و مادرت رو بدون
چون خیلی زود دیر میشه✅👌🌺
شهرک صومعه
با سلام و احترام خدمت عزیزان عزیزان امروز داخل جاده صومعه یا داخل صومعه سه عدد چهارپایه پلاستیکی ا
پیدا شد .ممنون از همراهی شما 👆