روایت شده که شبی حضرت فاطمه(س)
میرن به خواب یک روضه خوان
گله میکنن و ازش میپرسن چرا روضه پسر منو نمیخونی؟
روضه خوان خیلی تعجب میکنه
میگه خانم جان من که هرچی میخونم از حسینِ شماست!
حضرت فاطمه(س) جواب میدن
منظورم پسرِ غریبمِ...
مگه حسن پسر من نیست؟ :)💔
واقعا امامِ دوممون بینِ خودِ ماهایی که ادعای بچه هیئتی بودن داریمم غریبن...
- شهادت امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل بیت و رحلت پیامبر اکرم(ص) رو تسلیت عرض میکنم🥀
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بیاین هرشب قبل از خواب از خودمون بپرسیم که امروز برای اومدن آقا جانمون حضرت مهدی"عج" قدمی برداشتیم
امروز برای آمدنش قدمی برداشتهای؟ :)
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
روزمون رو با سلام به آقاجانمون شروع کنیم(: - السلام علیک یا بقیه الله یا حجه الله یا خلیفه الرحمن یا
هر صبح که بیدار میشویم از واجبات ماست سلام بر صاحبالزمان "عج" :)!
- السلام علیک یا اباصالح المهدی . . .✨
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کریم دوعالم
سید بن الکریم💔:))
#حَسنجآنم
⇨ @sajad110j
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
ای کریم دوعالم سید بن الکریم💔:)) #حَسنجآنم ⇨ @sajad110j
شهادتامامحسینکربلا شلوغمیشه .
شهادتامیرالمؤمنیننجفشلوغمیشه .
شهادتامامرضامشهدشلوغمیشه .
#شهادتامامحَسَنامّا....💔(:
هدایت شده از 『نــــ³¹³ـــوࢪا🌱』
میدونید#غیبتچکارمیکنه؟
توبیایروزهبگیری؛
نمازبخونی؛
انفاقبکنی؛
صفاولنمازهمیشهباشی..
بعدیکیبیادهمهایناروراحتببره!ٰ
چقدرراحت...
- و هرگاه قلب من
چراگاه شیطان شد ؛
آن را از من بگیر
و به زندگیم پایان ببخش..:))
⇨ @sajad110j
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت51
بعد از چند دقیقه نوشتن نامه سجاد تمام شد
-تمام شد؟
سجاد:اره
-خسته نباشی
سجاد:سلامت باشی،بیا حالا نوبت توعه
-میشه پشت نامه تو بنویسم؟
سجاد چرا؟
-اینجوری نامه هر دوتامون کنار همه..
سجاد:باشه بیا بنویس،فقط نامه منو نخونیااااا،شخصیه ...
-آها ،حالا شخصی هم داریم ،باشه بابا نمیخونم
نامه رو گرفتم از دستش ،شروع کردم به نوشتن
سلام مولای من، خیلی حاجت دارم برای نوشتن ،ولی الان فقط حاجتم یه دونه اس
اینه که آرزو و حاجت های سجاد و برآورده کنی ،خیلی دوستت دارم...
-خوب تمام شد
سجاد:جدی؟ چه کم!.
-کم نیست آقا!
حاجتم بزرگه،ولی تو یه جمله خلاصه شد
بعد باهم دیگه نامه رو انداختیم توی چاه
بعد از نوشتن نامه رفتیم یه گوشه نشستیم
سجاد شروع کرد به خوندن زیارت آل یاسین
منم سرمو گذاشتم روی شونه اش و چشمامو بستمو به خوندنش گوش میکردم
بعد از اینکه زیارت ال یاسین تمام شد
سجاد:بهار ؟
-جانم
سجاد:من دو روز دیگه باید برم ( با شنیدن این جمله ،انگار زندگی و خوشبختی منم تمام شد ،ای کاش میشد برگشت دوباره نامه بنویسم و از آقا بخوام که سجاد از پیشم نره،ای کاش میشد نامه نوشته شده مو پاک کنم نکنه سجاد آرزو شهادت داشته بود )
سجاد: نمیخوای چیزی بگی؟
- پس به آرزوت رسیدی.
آقا جون و مادر جون میدونن؟
سجاد: اره خیلی وقته که بهشون گفتم، به تو هم چون خودت خواستی دیر گفتم
خیلی سعی کردم جلوی اشکامو بگیرم ولی نمیشد ،اشکام از همدیگه سبقت میگرفتن ،یه لحظه دلم به حال خودم سوخت که چقدر زمان خوشی هام کم بودن...