eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد بازی براتون پنج تا پارت میزارم
به عنوان یه خراسانی اعلام می‌کنم خاک پای (((:
آنچه خوبان همه دارند ما یکجا داریم😌😂 پاتوق دهه هشتادی های انقلابی(از اون ساندیس خورا)✌️ اینجا قراره به نیابت از سردار دلها کلی کار انجام بدیم😍 اگه تو هم میخوای همراه ما باشی بکوب رو لینک زیر👇👇 https://eitaa.com/Dokhtar3sardar نیومدی ضرر کردی... نگی نگفتیا!😏
🌻||• °•🌨️🍓• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 چشمانم را بستم . با نوای صلوات خاصه امام رضا خودم را پای ضریح می دیدم . در بین همهمه زائران ، حرفم را دخیل بستم به ضریح : «ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا / حلوا به کسی ده که محبت نچشیده!» همه را سپردم به امام (ع) ❤ هندزفری را گذاشتم داخل گوشم . راه می رفتم و روضه گوش می دادم . رفتم به اتاقم با هدیه هایش ور رفتم : کفن شهید گمنام ، پلاک شهید ... صدای. اذان بلند شد ، مادرم سر کشید داخل اتاق و گفت :« نخوابیدی؟! برو یه سوره قرآن بخون!» ساعت شش_شش و نیم صبح ، خاله ام با مادرم وسایل سفره عقد را جمع می کردند. نشسته بودم و بر و بر نگاهشان میکردم! به خودم می گفتم :« یعنی همه اینا داره جدی می شه؟» ☹️ خاله ام غرولندی کرد که :«کمک نمی کنی حداقل پاوش لباست رو بپوش!» همه عجله داشتند که باید عقد زودتر خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم . ☹️☹️ وقتی با کت و شلوار دیدمش ، پقی زدم زیر خنده 😂 هیچ کس باور نمی کرد این آدم ، تن به کت و شلوار بدهد .. از بس ذوق مرگ بود ، خنده ام گرفت 😂 به شوخی بهش گفتم :« شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده ؟»😂😉😁 در همه عمرش فقط دوبار با کت و شلوار دیدمش : یک بار برای مراسم عقد ، یک بار هم برای عروسی 😁 درو همسایه و دوست و آشنا باتعجب می پرسیدند :« حالا چرا امامزاده؟!» نداشتیم بین فک و فامیل کسی این قدر ساده دخترش را بفرستند خانه بخت😂 ══❖•ೋ°⁦♥️⁩°ೋ•❖═══ . •||" هم عشق حسیݩ ، معنے زندگے اسـٺ هم گریہ بࢪ او ڪمال سازندگے اسـٺ🌱🥀••||⿻
🌻||• °•🌨️🍓• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم 😑 می گفت :«اینجا جاییه که دعا مستجاب می شه!» 🤦🏻‍♀ هرچه می خواستم بهش بفهمانم که ول کن این قدر روی این مطلب پافشاری نکن ، راه نمی داد 😑💣 هی می گفت :« تو سبب شهادت منی ، من این رو با ارباب عهد بستم ، مطمئنم که شهید می شم !» ☺️ فامیل که در ابتدای امر ، کلا گیج شده بودند . آن را ریخت و قیافه داماد این هم از مکان خطبه عقد 😕😂 آن هم آدمی با این همه ریش ، جزء در لباس روحانیت ندیده بودند . بعضی ها که فکر می کردند طلبه است 😂 با تو جه به اوضاع مالی پدرم ، خواستگار های پولداری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم . حالا برای همه سؤال شده بود که مرجان به چه چیزاین آدم دل خوش کرده که بله گفته است 😐😂 عده‌ای هم با مکان ازدواجمان کنار می آمدند ، ولی می گفتند :«مهریه ش رو کجای دلمون بزاریم ، چهارده تا سکه شد مهریه!» 😬 همیشه در فضای مراسم عقد ، کف زدن و کل کشیدن و این ها دیده بودم . رفقای محمد حسین زیارت عاشورا خواندند ، و مراسم وصل به هیئت و روضه شد ... البته خدا درو‌تخته را جور‌ می کند😁 آن ها هم بعد از روضه ، مسخره بازی شان سرجایش بود 🤦🏻‍♀😂 شروع کردند به خواندن شعر «رفتند یاران ، چابک سواران .....» چشمش برق زد . گفت :«تو همونی که دلم می خواست. کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!» *╔═══❖•ೋ°⁦♥️⁩°ೋ•❖═══╗* . •||" هم عشق حسیݩ ، معنے زندگے اسـٺ هم گریہ بࢪ او ڪمال سازندگے اسـٺ🌱🥀••||
🌻||• °•🌨️🍓• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 مدام زیر لب می گفت :« شکر که جور شد ، شکر که همونی که میخواستم شد ، شکر که همه چیز طبق میلم جلو می ره ، شکر ..»❤️ موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگر تمامی داشت😬 شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی ، ولی باورم نمی شد تا این حد 😐 امضاها مثل هم در نمی آمد . زیر زیرکی می خندید :« چرا دستت می لرزه؟! نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده !»😂 بعد از مراسم عقد رفتیم آرایشگاه ، قرار شد خودش بیاید دنبالم . دهان خانواده اش باز مانده بود که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه اصلأ خوشش نمی آمد ، وقتی دید من دوست دارم ، کوتاه آمد 😁 ولی وقتی آمد آنجا ، قصه عوض شد . سه چهار ساعت بیشتر نبود باهم محرم شده بودیم . یخم باز نشده بود ، راحت نبودم ... خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر ، این قدر مسخره بازی در می آورد که در عکس ها بخندم 😂 همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد .. پشت فرمان بلند بلند می خواند :« دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم / خیلی حسین زحمت مارا کشیده است!» 😍 کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل 😍😅 یاد روز هایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود . بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که« این بار اومده سراغ ارث پدرش!»😂 سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد .. حتی آمده و از آنها خواسته بود که بتوانند مرا راضی کنند به ازدواج 😅 می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواج مطرح شود ، خیلی از دوستانش می آمدند و درباره من از او مشورت می خواستند😂 حتی به او گفته بود برایشان از من خواستگاری کند، و غش غش میخندید😂 که :«اگر میگفتم دختر مناسبی نیست بعدا به خودم میگفتند پس چرا خودت گرفتیش؟!☹️😂 . •||" هم عشق حسیݩ ، معنے زندگے اسـٺ هم گریہ بࢪ او ڪمال سازندگے اسـٺ🌱🥀••||⿻
🌻||• °•🌨️🍓• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله‌بگی!» 😂 حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو رو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !»😬😬😂 آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی😂 آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم 😍 فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود ، شهید موحدین ☺️😍 روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم . محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه 😐😂 قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید🙄😂 جالب اینکه آن درس را پاس کرد😅 قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!»😁 گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!» پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!»😁 آمد😂 گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم . دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» 🙃 رفت بعداز امتحان ، زود برگرشت. تولدش روز بعد از عقدمان بود💞 هدیه خریده بودم : پراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد 😂🤦🏻‍♀ بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد😆 خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟😂😅😅😍 وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!»🤔 خندیدم که «دوست داشتم!»😁 نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !»😊😉 یکی پیس از ادکلن را زد کف دستش ، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه .. مهم اینه که خوشبو باشه!»😁 ═══❖•ೋ°⁦♥️⁩°ೋ•❖═══ . •||" هم عشق حسیݩ ، معنے زندگے اسـٺ هم گریہ بࢪ او ڪمال سازندگے اسـٺ🌱🥀••||⿻
🌻||• °•🌨️🍓• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد . آخر سر خندید که «بهتر نبود خشکه حساب میکردی می دادم هیئت ؟»😆 سرجلسه امتحان ، بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند . صبرشان نبود بیاییم بیرون تا ببینند با چه کسی ازدواج کرده ام 😅 جیغی کشیدند ، شبیه همان جیغ خودم وقتی که خانم ابویی گفت :« محمد خانی آمده خواستگاری ات!»🤣 گفتند :«مارو دست انداختی ؟»🤨 هرچه قسم و آیه خوردم ، باورشان نشد . 😆 به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه . پشت سرم آمدند که ببینند راست می گویم یا شوخی میکنم 😂🤦🏻‍♀ نزدیک در دانشگاه گفتم :« ایناها! باور کردین؟اون جا منتظرمه!»😐 گفتند :« نه !تا سوار موتورش نشی ، باور نمی‌کنیم!»😑 وقتی نشستم پشت موتورش پرسید : « این همه لشکر کشی برای چیه؟»🤔 همین طوری که به چشم های بابا قوری بچه ها می خندیدم ، گفتم :«اومدن ببینن واقعا تو شوهرمی یا نه!»😂 البته آن موتور تریل معروفش را نداشت . کلا آن موتور وقف هیئت بود . عاشق موتور سواری بودم ، ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور 🤦🏻‍♀ خانم های هیئت یادم دادند😂 راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم . فقط چند بار با اصرار ، دایی ام مجبور شدم بشینم ترک موتور ، همین ☹️ باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیر زمینی که باور نمی کردی خانه دانشجویی باشد ، بیشتر به حسینه ای نقلی شبیه بود 😂 ولی از حق نگذریم ، خیلی کثیف بود 😬 آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از درو دیوارش لکه و چرک می بارید 😐 تازه می گفت :«به خاطر تو اینجا رو تمیز کرده م!»😐🤦🏻‍♀ گوشه یکی از اتاق ها ، یک عالمه جوراب تلنبار شده بود 😐 معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است ، فکر کنم اشتراکی میپوشید🙄 اتاق ها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا . از این کارش خوشم می آمد ‌😁☺️ بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی ، خیلی پایین کرد . خیلی از کارت ها را دیدیم . پسندش نمی شد .. نهایتا رسید به یک جمله از حضرت آقا با دستخط خودشان😍 *╔═══❖•ೋ°⁦♥️⁩°ೋ•❖═══╗* . •||" هم عشق حسیݩ ، معنے زندگے اسـٺ هم گریہ بࢪ او ڪمال سازندگے اسـٺ🌱🥀••||⿻
- بسم‌رب‌ِّصاحب‌الزمان"عج":)🌸 -
سلامی عرض کنیم خدمت آقاجانمون(: - السلام علیک یا بقیه الله یا حجه الله یا خلیفه الرحمن یا صاحب‌الزمان "عج" ! سیدی و مولای، الامان الامان . . .🌱
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
ماهِ رجب بود؛ درِ رحمت خدا خییلی باز بود :)! -شهیدمصطفی‌صدرزاده✨
سنجیده‌اند ارزش دل را به آرزو❣️ خوش آن دلی که وصل تو را آرزو کند🌙✨️ ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محرم ترک اولین شهید مدافع حرم دست نوشته شهید محرم ترک، اولین شهید مدافع حرم: 🔺امروز از ساعت چهار عصر به یکباره دلم گرفت، به یاد دخترم فاطمه و همسرم که امروز تقریبا هشتاد روز است که آنها را ندیده ام افتادم. 🔺عکسها و فیلمهایی که از فاطمه داشتم را نگاه میکردم و در دلم به یاد حضرت رقیه(س) افتادم و این که چه کشید این خانم سه ساله ... 🔺در همین حال بودم که یکباره تلفن به صدا درآمد، با صدای تلفن حدس زدم حتما همسرم هست که تماس گرفته! 🔺حدسم درست بود ولی بدون این که صحبتی کند گوشی را به دخترم داد دیدم که گریه امانش نمیدهدگفتم چی شده خانم طلا، باباجانی؟ دختر بابا چی شده چرا گریه میکنی؟! 🔺گفت: بابایی دلم برات سوخته کی میایی، من دوسِت دارم، بیا بابایی دیدم حال فاطمه خیلی بد بود شروع کردم به نوازشِ فاطمه خواستم حواسش را پرت کنم، گفتم: برای بابایی شعر می خونی؟ 🔺در حالی که فاطمه متوجه نشود آرام اشک می ریختم، اشکم برای سه ساله بود برای وقتی که بهانه بابا را گرفت و سر پدر را برایش آوردند... 🌷 هدیه به روح مطهرشان صلوات ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
یک آدم باهوش میخوام که بگه  غلط املائی این سوره ﮐﺠﺎﺳﺖ؟😊 ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺼﻤﺪ ﻟﻢ ﯾﻠﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﻮﻟﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﮑﻦ ﻟﻪ ﮐﻔﻮﺍ ﺍﺣﺪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺼﻤﺪ ﻟﻢ ﯾﻠﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﻮﻟﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﮑﻦ ﻟﻪ ﮐﻔﻮﺍ ﺍﺣﺪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺼﻤﺪ ﻟﻢ ﯾﻠﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﻮﻟﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﮑﻦ ﻟﻪ ﮐﻔﻮﺍ ﺍﺣﺪ . . . . . ‌ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﺮﺩید ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺛﻮﺍﺏ یک ﺧﺘﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ توی این ماه ﺑﺮﺩﯼ ﻣﻨﻢ  توی ﺛﻮﺍﺑﺘﻮﻥ ﺷﺮﯾﮑﻢ ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭید ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺛﻮﺍﺏ ﺑﻬﺮه مند ﺑﺸﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﺑذﺍﺭ. «صلوات» میدونی اگه کپی کنین چند هزار تا توحید خونده  میشه؟ ده ثانیه بیشتر طول نمیکشه... ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
🌺شهید حمید باكری یقین بدانید تنها اعمال شما كه مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالی است كه تحت ولایت الهی و رسول (ص) و امامش باشد. بنابراین در هر زمان و در هر وقت، همت به اعمالی بگمارید كه مورد تایید رهبری و امامت باشد. ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
ابراهیم طوری برخورد میکرد کھ گویی از تمامِ رفاهیات دنیایی برخوردار است . گذرانِ زندگی برایِ او که یتیم بزرگ شده سخت بود اما با کاردربازار، درآمد لازم را برایِ خودش کسب کرد ! ابراهیم پولِ خودش را هم برایِ دیگران هزینھ میکرد ؛ نھ موقعیت هایِ ویژه او راذوق زده میکردُ نھ از دست دادنِ موقعیت ها او را ناراحت میکردهیچ وقت لباس نو نمیپوشید ، میگفت: هرزمان تمامِ مردم توان پوشیدنِ لباس نوُ زیبا داشتند، من هم میپوشم🌿 ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
- بسم‌رب‌ِّصاحب‌الزمان"عج":)🌸 -
سلامی عرض کنیم خدمت آقاجانمون(: - السلام علیک یا بقیه الله یا حجه الله یا خلیفه الرحمن یا صاحب‌الزمان "عج" ! سیدی و مولای، الامان الامان . . .🌱
حجاب،ماننداولین‌خاکریزجبهھ است که‌دشمن‌برای‌تصرفِ‌سرزمینی، حتماً بایداول‌آن‌رابگیرد! _شهیدمرتضیٰ‌مطهری ‌
🌱عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف... یک بار دوستانش به او گیر دادند كه حاج عبدالله، فکر نمیکنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی، مفیدتر است و ثوابش بیشتر...؟! گفته بود شما دو هفته مرخصی میگیرید و به شمال و تفریح و استراحت می‌روید، من هم سه روز مرخصی می‌گیرم با خدای خودم تنها باشم؛ در حقیقت من می‌روم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم... 📚به نقل از همسر شهید عبدالله اسكندری.. 🌙 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
صلواتی پرفضیلت در عصر_جمعه برای برآورده شدن ۱۰۰ هزار حاجت و آمرزش ۱۰۰ هزار گناه اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ، وَ بَارِكْ عَلَيْهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَكَاتِكَ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ :۞:••:۞:••:۞:••:۞:••:۞: امام کاظم علیه السلام درباره قرائت سوره قدر در روز جمعه می فرماید: برای خداوند در روز جمعه هزار نفحه رحمت است که هر بنده ای به اندازهای از این رحمت عطا می کند و هر کس این سوره را بعد از ظهر جمعه صد بار قرائت نماید خداوند همه آن هزار نفحه رحمت را به او خواهد داد. ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉