eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
✨یڪ جلوه ز نور اهل بیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞 قسمت روبروی تلویزیون نشسته بود... شبکه ها رو عوض میکرد..تا رسید به اخبار.. صدایش📺🔉 رابلند کرد. عاطفه از اتاق بلند گفت _عبــــــااااس..! صداشو کم کن.. سرم رفـــت...!! دارم درس میخونمـــــااا😵😵 اعتنایی بحرف خواهرش نکرد... میخ تلویزیون شده بود.. عادت داشت اخبار ساعت ١۴ را.. حتما نگاه می‌کرد.. زهرا خانم_ عاطفه مادر.. بیا کمک... سفره رو زودتر پهن کنیم..الان بابات میاد! از همان اتاق صدایش را به مادر رساند عاطفه _فردا امتحــــــان دارم مامان😵😵 زهراخانم بلند گفت _ عــــــاطفــــــه!!😕 عاطفه از اتاق بیرون امد..😑🚶‍♀ مستقیم بسمت عباس رفت.. که روی مبل راحتی نشسته بود... دستش را دور گردنش انداخت.. سرش را کج کرد و گفت _چطوری اقای همیشه اخمو😜😁 چهره عباس بود..😠 اما باز عاطفه.. مدام سر به سرش میگذاشت..🤪 با حرف عاطفه.. اخم عباس باز نشد.. ثابت و بدون هیچ حرکتی به اخبار گوش میداد..😠 عاطفه.. بوسه ای.. روی سر برادرش کاشت..☺️😘و به کمک مادر رفت.. تا میز را بچیند.. تنگ اب را.. در سفره گذاشت.. که با صدای زنگ خانه همزمان شد.. زهراخانم بی حواس به عاطفه گفت _برو مادر ببین کیه عاطفه سری تکان داد.. به سمت ایفون رفت.🚶‍♀سریع عباس بلند شد و گفت عباس_ نمیخواد خودم باز میکنم...😠 ایفون را برداشت _کیه؟😠 صدای حسین اقا بود ک گفت _باز کن😊 دکمه ایفون را زد.. و با به عاطفه و مادرش گفت _مگه نگفتم.. وقتی من خونه هستم.. خودم باز میکنم؟!😠 در با تقه ای باز شد.. حسین اقا با دست پر🍏🥔🥩 وارد خانه شد. همه به اخلاق عباس عادت داشتند.. در هیچ حالتی اخم😠از روی صورتش کنار نمیرفت.. دوست نداشت حتی.. ادامه دارد... 🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار
✨یڪ جلوه ز نور اهل بیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞 قسمت دوست نداشت حتی.. کسی از پشت ایفون.. مادر و خواهرش را بشنود..😠 گاهی عاطفه جوابش را میداد..🙁 بحث میکردند.🙄 اما در اخر خواسته عباس میشدند..😑چرا که باید حرفش به کرسی مینشست..😠👎 ساعت ۴ عصر🕓 بود.. آماده میشد که به مغازه رود... مغازه پدرش حسین اقا.. ک لباس مردانه🧢👕 بود.. گرچه زیاد بزرگ نبود.. ولی خداروشکر رزق شان داشت.. حسین اقا خیلی دقت می‌کرد.. که را.. به مشتری هایش بگوید.. تا راضی باشند... اما برعکس.. عباس مدام سعی میکرد اجناس مغازه را.. زودتر بفروشد.. و زیاد به مشتری کاری نداشت.. کم کم غروب🌄 میشد.. حسین اقا و پسرش.. همان گوشه مغازه.. سجاده را پهن کردند.. ✨ حسین اقا_ عباس بابا در رو ببند! عباس در را بست.. و به سمت پدر رفت..حسین اقا اذان و اقامه میخواند..✨💎✨ از پدر نمازش را خواند.. سجاده اش را برداشت... هنوز در را کامل باز نکرده بود.. که خانم و اقایی وارد مغازه شدند.. چند لباس روی پیشخوان.. پهن کرده بود تا مشتری بپسندد.. مشتری خانم_ برای یه پیرمرد میخوام! 😕 عباس_ اینم خوبه خانم، مارکش بهترینه😎 مشتری اقا_ ولی پدر من از این رنگ اصلا نمیپوشه😐😐 مشتری خانم.. حرف همسرش را تایید کرد... و دراخر با نارضایتی.. از مغازه بیرون رفتند.🙁🙁 حسین اقا_ چرا رنگ تیره تر رو ک پشت سرت بود.. نیاوردی براشون؟😐 عباس_مدت زیادیه..این چن تا پیرهن رو دستمون مونده😕 حسین اقا_دلیل خوبی نیست😐 عباس_نظر من اینه😐 _عباس بابا نظرت اشتباهه...! مشتری حرف اول میزنه نه جنس های مغازه😊 _حرفتون قبول ندارم😕 هر بار باهم بحث می‌کردند.. حسین اقا میخواست.. به او بفهماند ک کارش اشتباه است.. اما عباس زیر بار نمیرفت.. ساعت از ١٠🕙🌃 گذشته بود... ادامه دارد... 🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار
پارت هایی از رمان بعدی نظر بدین درمورد رمان های کانال تا زودتر پارت گذاری شروع بشه
enc_16591785578599255934875.mp3
3.35M
به‌کی‌شکایت‌ببرم‌، به‌کی‌بگم‌دردامو..💔!!
گفتم‌:اۍعشق مرا‌دست‌نیاز‌است‌دراز.. طلب‌خویش‌؛ بہ‌نزد‌کہ‌برم؟گفت: حسین...!'(:💔 🌱
••آلوده شدیم.. -مـٰا‌را‌به‌ڪربلا‌برسانید خـٰاك‌اینجا‌به‌ما‌نمیسازد(: ! 💔 ‌+اللهم‌ارزقنا‌ڪربلا 🖐🏻¦⇠صلے‌الله‌علیڪ‌یااباعبدلله 🚶🏻
‹🚶🏿‍♀› -شدیدا‌نیاز‌دارم‌آقایِ‌امام‌حسین‌ازم‌بپرسہ: -کَیْف‌َحٰالـُك؟! منم‌بگم:هَل‌ْیمنك‌اَن‌ْتَعٰانقني..! ‹‹میشہ‌بغلـم‌کنے💔››⤦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊«»↶
جـاکـه هست درحـرمـت،داخل عکس میبینم.گـَـر بیایم حرمت جای کسی میگیرم؟💔
ࢪمضان است ولۍ حالِ محࢪم داࢪیم آࢪۍ باهࢪ عطش یاد ح‌ـسین مۍافتیم‌
بعضیا‌هستن‌اصلا‌هیئت‌و‌روضه‌اینانرفتن.. خواهرم‌وبرادرم!!! بهت‌سفارش‌میکنم‌امشب‌بری‌‌‌هیئت‌ومسجد بروبهشون‌پناه‌ببر تاحالا‌واست‌سوال‌نشده‌که‌چرا‌اینقدر بعضیامون‌از‌عشقمون‌به‌اهل‌بیت‌هی‌ دم‌میزیم؟! چون‌اونقدر‌باوفان‌اونقدر‌بامرامن‌اهل‌بیت که‌هروقت‌صداشون‌زدیم‌جوابمونو‌دادن که‌با‌تمام‌گناهامونم‌رفتیم‌سمتشون‌ تحویلمون‌گرفتن.... توی‌بی‌کسیامون‌تنهاییامون‌اهل‌بیت‌ هوامونو‌داشتن🚶🏻‍♂
...🖤 اونی که دم از مولا میزنی؛ عکست تو گوشی نامحرم چیکار میکنه؟!🙂
خواهرم حجابت را برادرم نگاهت را به حرمت خون شهیدان نگه دار.....
شهید احمد مشلب؛ معروف به شهیدِ bmw سوار است . لقب این شهید بزرگوار، غریب طوس است که به دلیل علاقه ی زیاد ایشان به امام رضا علیه السلام این لقب را روی این شهید گذاشتند. ایشان در محلّه ی السرای شهر نبطیه لبنان در سال۱۹۹۵/۰۸/۳۱ میلادی مصادف با ۱۳۷۴/۰۶/۰۹ هجری شمسی، متولّد شدند. پدرشان یکی از تاجران لبنانی است و مادرشان سیّده سلام بدر الدّین است. نهایتاً این عزیز بزرگوار در ادلب؛ سوریه در سال ۲۰۱۶/۰۲/۲۹ میلادی مصادف با ۱۳۹۴/۱۲/۱۰هجری شمسی، به شهادت نایل آمدند. آرامگاه این شهید والا مقام در روضه الشهدا شهر نبطیه لبنان است. دوران تحصیل شهید احمد مشلب شهید احمد مشلب، یکی از بهترین دانش‌آموزان هنرستان امجاد بودند و از همان جا فارغ‌التحصیل شدند و فناوری اطلاعات خود را گرفتند. شهید مشلب در رشته ی قبل رتبه ی هفتم در لبنان شدند که سه روز از این دانشگاه بروند در سوریه بودند و به درجه شهادت نائل شدند . ارادت قلب شهید مشلب به ائمه شهید احمد مشلب از کودکی ارادت خاص به ائمه ی اطهار علیهم السلام بود که بلاخره این ارادت و علا قه بود، ایشان را به دفاع از حرم عمّه ی سادات علیه السلام کشاند. احمد مشلب، دفاع از حریم اهل بیت را وظیفه می دانستند و برای دفاع از حرم خانم زینب جانانه می جنگیدند تا این که در یکی از درگیری ها با گروه های تکفیری درسوریه از ناحیه ی دست مجروح شدند و به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال دادند، امّا آن قدر عطش احمد برای شهادت بسیار بود که دوباره احمد با رزمنده های دیگر حزب الله عازم سوریه شدند. رابطه ی سیده بدرالدین و احمد مشلب آنها می گفتند: با این که شهید احمد پسرشان بودند، امّا او را دوست داشتند جوانی خود را می دانستند و با عشق مادرانه آنها در تربیت احمد تلاش می کردند و عاشقانه فرزندشان را راه می کردند. صحبت های مادر شهید مشلب درباره ی ایشان احمد با شهادتش باعث شد در برابر مولایم امام حسین علیه السلام رو سفید شوم . در مراسم یادبود شهید احمد مشلب که در ایران در شهر مشهد مقدّس برگزار شد که مادر و همسر شهید محسن حججی هم در این مراسم حضور داشتند، مادر شهید احمد مشلب در سخنرانی خود گفتند: وقتی حضرت زینب سلام الله علیها در خطر باشد، امام زمان علیه السلام در خطر باشد، من چرا فرزندم را فرستادم، پسر من باید یکی از زمینه سازان دولت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف باشد. عهد احمد مشلب که سریع به اجابت رسید احمد وقتی سوریه بود، با دوستانش عهد بسته بود که بعد از جنگ با هم به کربلا و مشهد بروند و به دوستانشان می گفت: آرزویی جز شهادت ندارم . یک هفته بعد از این عهد، احمد به درجه ی شهادت نائل شد. کتابی درباره شهید احمد مشلب کتاب ملاقات در ملکوت درباره شهید احمد مشلب است و نویسنده این کتاب آقای مهدی گودرزی است. خصوصیات اخلاقی شهید احمد مشلب شهید مشلب بسیار با گذشت بود،هرگز از کسی که خشمگین نمی شد کسی را به دل نمی گرفت و مواظب بود کسی از او دلگیر بود. احمد عاشق امام خامنه ای بود و همه سخنرانی های ایشان را از شبکه صراط گوش می داد. می گفت باید در مسیر ولایت ثابت قدم باشیم و هر چه ایشان می گوید قبول داشته باشید.احمد همیشه می گفت: ما هر چه داریم از عاشورا و انقلاب امام خمینی است. این شهید بزرگوارهمیشه توصیه می‌کردند که به ایتام رسیدگی کنیم. از بچه های کشافه می خواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده مستضعفی که می شناسم می داد. با این کار همه را در این امر مستحب شریک می کرد. بچه ها هم‌چنان راه احمد را ادامه می‌دهند.
نحوه شهادت شهید احمد مشلب شهید احمد مشلب شب آخر ظرف غذای همرزمانش را شست، نماز شب خود را خواند. شهید احمد مشلب پس از یک راهپیمایی طولانی در منطقه صوامع در ادلب (سوریه) در درگیری با تکفیری ها براثر حمله بمب هاون 6 و اصابت ترکش های زیاد الخصوص به سر , و پا (قطع تاندون و اعصاب پا) و سایر اعضای بدن به درجه درجه. رفیع شهادت نائل گشت.او از سوریه به آسمان پل زد و دنیا را به اهلش واگذاشت.
خوشبختی یعنی باشهدا رفیق باشی💔
🕊• 🤍 ⚪️ شهیـــد احمد مشــلب ⚪️ تاریخ تولد : ۹ شهریور ۷۴ محل تولد : لبنان - نبطیه تاریخ شهادت : ۱۰اسفند ۹۴ محل شهادت : سوریه - ادلب وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : لبنان - گلزار شهدای نبطیه . شهادت ازنظر شهید احمد مشلب👇🏻♥️ قطعا شهادت گل رز زیباییـــــست ڪه هنگامی که فڪرمان به آن نزدیک می شود،آرزوی شهادت را مشاهده می ڪنیم . . ! آرزو داریم بوے خدا را استنشاق ڪنیم . وهنگامی ڪه رایحه الهے را استنشاق ڪردیم صفات روحمان به جهان جاودانگے تراشیده می شود و این می تواند یڪ آغاز باشد 🫀 بسیاری از ما ها از آنها درس شهادت را فراگرفته ایم، سعی‌ڪردند شهادت را برای ما تجسم ڪنند و بسیاری✨ آرزوی شهادت می ڪنند و منتظر آن هستند . . ای برادرانم ای مجاهدان در راه خدا باید هرڪدام از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی اش شهادت باشد . . وبخدا نمی سود پایان زندگی جز شهادت باشد . . :) وبخدا نمی سود پایان زندگی جز شهادت باشد :) وبخدا نمی سود پایان زندگی جز شهادت باشد . . :)
وقتے‌ میشینے‌ بہ‌ گناهات‌فکر‌مے‌کنےو‌ ناراحت‌میشے‌یعنے‌ داری‌رشد‌مے‌کنے .. یعنے‌ اگہ‌ وایسے‌ جلو‌گناهات‌ میشے؛ سوگلے‌خدا.. مبادا‌ دل‌زده‌ بشے ..! یاراحت‌از‌کنار‌همچین‌ چیزی‌عبور‌کنی🚶🏼‍♂ ..! مبادا‌غرور‌بگیرتت! هر‌چے‌داریم‌از‌خداست‌ پس‌توکل‌کن‌بھش و‌حتے ا‌گہ‌ زمین‌ خوردے‌ بلند‌شو‌ یہ‌یاعلے‌بگو‌از‌نو‌شروع‌کن🙂🤝
هیچوقت‌فکر‌‌نڪن ڪہ‌امام‌زمان"عج"ڪنارت‌نیست همه‌حرفا‌و‌شِکایت‌ها‌رو بہ‌امام‌زمان‌بگو... و‌‌این‌رو‌بِدون‌ڪہ‌تا‌حرکت‌نڪنی برڪتی‌نِمیاد‌سَمتت...!
ماه‌رمضان‌بهترین‌زمان‌برای امتحان‌خودتونه...! چون‌دست‌و‌پای‌شیطون‌بسته‌است هر‌گناه‌و‌اشتباهتون‌دیگه‌کاملا کار‌نفس، هوس‌و‌خودتونه🙃✨
عجب ماهیست ،؛ خوابیدن مان عبادت حساب میشود، نفس کشیدن مان تسبیح خداست، یک آیه ثواب یک ختم قرآن دارد، افطاری دادن به یک نفر ثواب آزاد کردن یک اسیر دارد... و تمام گناهان را به عبادت و توبه تو میبخشند... وقتی خدا میزبانِ مهمانی شود معلوم است سنگ تمام میگذارد...💚 | 🌙|
⚜ ذکر صالحین ⚜ 🔴مرگهای ناگهانی آخرالزمان و هشدار به مومنین! آیت الله حق شناس: 🔰دیشب به بنده تلفن زدند و گفتند که فلان شخص که خیلی هم مواظب سلامتی خودش بود و فشار خونش را همیشه اندازه گیری می کرد تا از حد متعارف تجاوز نکند، سکته کرد و یک مرتبه از بین رفت! 🌸 امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: ✳️ در آخر الزمان مرگ های ناگهانی زیاد می شود. 🌟ملک الموت مردم را می رباید... اگر این زمان را درک کردید باید با طهارت بخوابید. ✅سوال کردند: یا امیرالمومنین یعنی با وضو بخوابیم؟ 🌷 حضرت فرمودند: خیر. یعنی ذمّه خودتان را از حق و خلق خلاص کنید.(یعنی حساب خود را صاف وپاک کنید..)
♥️ هر آنچه بود گذشت از فضیلت شب قدر نگاه ما به شب اول محرم اوست 🥀
لیست حمایتی ها ۱_@henas_128 ۲_@Hanil_li ۳_@Mahd_115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ارامشم..... ˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مثلـادوستــٰات‌آخرین‌دیـداررو، اینجــٰابــاهــٰات‌داشتہ‌باشن(:💔!' ˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
وتا‌ابد‌بہ‌آنانکہ.. پلاکشان‌را‌از‌گردن‌خویش‌درآوردنـد تا‌مانند‌مادرشان‌گمنـام‌و‌بۍ‌مزار‌بمانند‌ مدیونیـم...💔! ˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‹📓🔗› - - اَللَّهُمَّ‌‌اغْفِرْلی‌‌الذُّنُوبَ‌‌الَّتی‌‌تُحْرِمُنی‌الْحُسَیْݧ خُـدایـٰا‌‌بِبَخـش‌گُناهـٰانےڪھ‌مـَرا ، ازحٔسُین‌؏دور‌میڪُند..! - - 🏴⃟🖤↝| ˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌