- بسماللهِالذیخَلقَالـمهدی -
-
ایظهورتدردهارابهتریندرمان ، بیا💚 ִִֶֶָָ࣪࣪𖥻.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مارا تو به خاطری همه شب
تو نیز یک شب به یاد ما باش...💔
#محبوب_قلبم❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.آخر شب سرد ما سحر میگردد ؛
.مهدی به میان شیعه برمیگردد :))💔
سهشنبههایامامزمانی✨
#لبنان
#وعده_صادق
#تلنگرانه
' وَ کَفی بِاللّهِ عَلیماً ،،،
'˼همین کہ خدا مےدونه، کافیہ♥️
‹نوکرخونهِعَلمدار›.mp3
4.27M
خودمُ گُم کردم بین ابروی حسین . .
#ششگوشهپرستم
-
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
#رمانِسـرباز #پارت۷۵🤍 به اتاقش رفت... خدایا حالا چکار کنم؟ نمیخوام بیخودی با نامحرم حرف بزنم.مجبو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#هفتادوششم
سرشو پایین انداخت.
-نظری ندارم.
-حتی بهش فکر هم نکردی؟!!
-نه.
حاج محمود مدتی سکوت کرد.بعد گفت:
_اون پسر قبلا گفت هرکاری میکنه تا به خواسته ش برسه،یادته؟ تو بیمارستان، وقتی امیرعلی رسولی تصادف کرده بود.
-یادمه.
-مطمئنی این مومن شدنش جزو نقشه ش نیست؟
-مطمئنم.
-از کجا مطمئنی؟
-بعد از ماجرای اون شبی که نصف شب اومدم خونه،اومد سراغم.گفت سوال های زیادی درمورد خدا براش به وجود اومده.میخواست از من بپرسه.ولی من قبول نکردم.به حاج آقا موسوی معرفیش کردم.حدود پنج ماه ازش بی خبر بودم، حتی تو دانشگاه هم نمیدیدمش.یه بار کاملا اتفاقی دیدمش.خیلی تغییر کرده بود.اگه تغییراتش نقشه بود،سعی میکرد مدام به چشم من بیاد ولی اون حتی سعی نکرد من متوجه بشم.
-اگه توبه ش بخاطر خدا نباشه چی؟ مثلا بخاطر تو،توبه کرده باشه؟
-بازهم سعی میکرد یه جوری به من بفهمونه دیگه.ولی اون هیچ تلاشی برای فهموندن به من نکرد.
-فاطمه اون پسر قبلا با خیلی ها بوده، برات مهم نیست؟!
-وقتی خدا گذشته شو پاک کرده، فراموش کرده،چرا من یادآوری کنم.چرا برام مهم باشه.
-میتونی بهش اعتماد کنی؟ مدام به این فکر نکنی که ممکنه بهت #خیانت کنه؟
-اون اگه بخواد الان هم میتونه این کارو بکنه.ولی الان به هیچ دختری توجه نمیکنه.نه اینکه شرایطش رو نداشته باشه،نه...نمیخواد توجه کنه.الان حتی مراقب نگاه هاش هم هست.
-اگه یه مدتی بعد ازدواج بگه ازت خسته شده،طلاقت بده چی؟
-این همه آدمی که هر روز از هم جدا میشن،از اول که نمیخواستن کارشون به اینجا بکشه.آدم باید به انتخابش دقت کنه و طرفشو خوب بشناسه ولی شاید منم بعد ازدواج،کارم به #طلاق کشید.اصلا از کجا معلوم با هرکس دیگه ای ازدواج کنم،نتیجه ش طلاق نشه.کی تضمین میکنه زندگی من با فلانی خوب باشه.
-ولی اگه مثلا با محمد توسلی ازدواج کنی،احتمالش کمتره.چون میشناسیمش، آدم خوبیه.
-آقای مشرقی هم آدم خوبیه.بخاطر گذشته ش باید بیشتر بشناسیمش،باید بیشتر تحقیق کرد،باید بیشتر دقت کرد، باید بیشتر فکر کرد به همه جوانبش.منم موافقم.ولی بدون شناخت نه نگید.
نگاه حاج محمود به ظرف میوه روی میز خیره شد ولی فکرش جاهای مختلف رفت.
چند دقیقه به سکوت گذشت.
چشم هاشو بست و با ناراحتی سر تکان داد.
-من تحقیق کردم.آره،اون تغییر کرده. واقعا توبه کرده.الان واقعا آدم خوبیه... ولی فاطمه،با همه این حرف ها من نمیتونم بهش اعتماد کنم.خیلی سعی کردم ولی نمیتونم...میتونم مغازه رو بدم دستش ولی دخترمو نمیتونم.
#هفتادوهفتم
فاطمه چیزی نگفت.حاج محمود گفت:
_تو مطمئنی که میخوای باهاش ازدواج کنی؟
-بله.
-چرا؟ برای اینکه کمکش کنی؟!! احساس تکلیف؟!!
-نه،اصلا.
-پس چی؟!!
-برای داشتن زندگی خوب....علاقه هم باید باشه.
حاج محمود با تعجب گفت:
_یعنی تو بهش علاقه مند شدی؟!!
تا اون موقع سرش پایین بود.
ولی میخواست جوری جواب بده که پدرش مطمئن بشه.آب دهان شو قورت داد،سرشو آورد بالا و به حاج محمود نگاه کرد.
-به قول امیررضا،من دیگه خیلی پررو هستم.ولی...
نفس عمیقی کشید و گفت:
-بله.
امیررضا گفت:
_بفرمایید،من هرچی میگم گوش نمیدید، دیگه خودشم اعتراف کرد.
فقط امیررضا و فاطمه لبخند زدن.زهره خانوم و حاج محمود ناراحت به فاطمه نگاه میکردن.
حاج محمود گفت:
_فاطمه!! تو میتونی کسی رو دوست داشته باشی که مدت ها خواب و خوراک رو ازت گرفته بود؟!!
لبخند شو جمع کرد و گفت:
_وقتی اون آدم واقعا توبه کرده،بله.
-تو میتونی هروقت نگاهش میکنی یاد گذشته نیفتی؟
-وقتی واقعا تغییر کرده،بله.
-تو میتونی کنار همچین آدمی احساس آرامش بکنی؟!!
-وقتی واقعا توبه کرده،بله بابا جونم،بله بابای مهربونم،بله.
حاج محمود فقط نگاهش کرد.بعد با ناراحتی گفت:
_میتونی بری تو اتاقت.
فاطمه کنار حاج محمود روی زمین نشست،دست پدرشو بوسید و گفت:
_بابا،تا شما راضی نباشید،از ته قلب تون، من ازدواج نمیکنم..فقط یه خواهشی ازتون دارم.لطفا دیگه خاستگار نیاد.
بلند شد و رفت.
جلوی در اتاقش بود که حاج محمود صداش کرد.ایستاد و به پدرش نگاه کرد.
-با همه این حرف ها من نمیتونم بهش اعتماد کنم...حالا برو.
چیزی نگفت و به اتاقش رفت.
افشین همش تو فکر بود،
که چطور حاج محمود رو راضی کنه. تصمیم گرفت اونقدر بره جلو مغازه حاج محمود تا بالاخره راضی بشه.
صبح زود بود.
هنوز مغازه باز نشده بود.مدتی که ایستاد، شاگرد حاج محمود اومد.بعد نیم ساعت خود حاج محمود اومد.جلوی در مغازه بود که افشین رفت جلو و سلام کرد.حاج محمود با اخم نگاهش کرد.جواب سلام شو داد و رفت تو مغازه.افشین یه کم بیرون ایستاد و بعد رفت.
فاطمه به مغازه آقای مروت رفت.آقای مروت فرش فروشی داشت.
-سلام حاج عمو.
آقای مروت گفت:
-سلام دخترم،حالت چطوره؟
-خوبم،ممنون.شما حالتون خوبه؟
-خداروشکر.بابات چطوره؟ مامان خوبن؟
-همه خوبن،ممنون ...عموجان وقت دارید درمورد موضوعی باهاتون صحبت کنم؟
-خیره،چیزی شده؟!
-بله خیره ان شاءالله.
حاج مروت راهنماییش کرد بشینه.
-راستش حاج عمو،من میخوام درمورد مریم صحبت کنم.البته نه درمورد مریم، درمورد آقای محترم و خوبی که از مریم خاستگاری کرده،میخوام صحبت کنم.
حاج مروت ساکت گوش میداد.
-حاج عمو،شما منو میشناسید ... من نمیخوام تو کار بزرگترها دخالت کنم.شما صلاح دخترتون رو بهتر از هرکسی میدونید. شما دلسوز ترین آدم برای دخترتون هستید... من میدونم شما دوست دارید دخترتون بهترین زندگی رو داشته باشه.ولی عموجان،بهترین زندگی از نظر شما یعنی چی؟ .. من به عنوان یه دختر مثل دختر خودتون میگم،بهترین زندگی یعنی داشتن همسری که خدا براش مهمترین باشه.چون کسی که خدا براش مهمترینه دیگه ظلم نمیکنه،زور نمیگه، بداخلاقی نمیکنه،وقتی اشتباهی تو زندگیش انجام بده،سعی میکنه تکرار نکنه و جبرانش کنه... حاج عمو،پویان سلطانی آدمیه که خدا براش مهمه.تو گذشته ش نبود ولی الان خدا براش مهمترینه. پس اشتباهات گذشته ش رو تکرار نمیکنه..بخاطر گذشته ش باید بیشتر درموردش دقت کنید؟ زمان بیشتری لازمه تا بهش اعتماد کنید؟ کاملا درسته.ولی بخاطر گذشته ش الانش رو نادیده نگیرید.
-تو چقدر میشناسیش؟
#هفتادوهشتم
-تو چقدر میشناسیش؟
-اونقدری میشناسمش که ازتون میخوام شما هم بشناسینش.
-پس میدونی کس و کاری نداره!
-حاج عمو،بی کس و کار که نیست.
-دخترم،آدم ها رفتار با همسر رو تو #خانواده یاد میگیرن.رفتار پدر و مادر پویان چطوری بود؟
-پدر و مادر پویان عاشق همدیگه و عاشق پسرشون بودن.پویان مهربانی و محبت کردن رو خیلی خوب از پدر و مادرش یاد گرفته.. همیشه،حتی تو گذشته ای که خدا نبوده هم آدم مهربان و فداکاری بود.
-ولی من نمیتونم دخترمو،پاره تنمو به کسی بسپارم که بهش #اعتماد ندارم.
-من اومدم ازتون خواهش کنم درمورد پویان سلطانی بیشتر فکر کنید..بیشتر بشناسینش.شاید بتونید بهش اعتماد کنید.
بلند شد و گفت:
_عمو جان،شما میدونید که مریم بهترین دوست منه.زندگیش برام مهمه.امیدوارم حرف های منو دخالت محسوب نکنید..با اجازه تون من دیگه میرم.
-میدونم دخترم.من شما رو به اندازه مریم دوست دارم و قبولت دارم..به بابا سلام برسون.
-ممنون عموجان.خدانگهدار.
روز بعد افشین دوباره جلو مغازه حاج محمود ایستاده بود.شاگرد حاج محمود درو باز کرد.
بعد چهل دقیقه حاج محمود اومد.
جلو مغازه بود که افشین سلام کرد.حاج محمود نفس ناراحتی کشید و بدون اینکه نگاهش کنه،جواب سلام شو داد و رفت تو مغازه.افشین یه کم ایستاد و بعد رفت.
بعد یک هفته حاج محمود وقتی جواب سلام شو داد،گفت:
_میخوای اعصاب منو خرد کنی؟
افشین با احترام گفت:
_نه..میخوام باهاتون صحبت کنم،اگه شما اجازه بدید.
-اجازه نمیدم.برو.
رفت تو مغازه ش.افشین یه کم ایستاد...
ادامه دارد...
خیلیـٰا میگین:
چـٰادر یعنۍ بۍڪلـاسۍ
چـٰادر حجـٰاب برتره ، واجب نیست
غـٰافل از اینڪہ شَھیده ڪَمـٰایۍ بـٰا چـٰادرش شھید شده"
- بسماللهِالذیخَلقَالـمهدی -
-
ایظهورتدردهارابهتریندرمان ، بیا💚 ִִֶֶָָ࣪࣪𖥻.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دلت با دل امام زمان(عجل الله فرجه) هماهنگه؟
🔸پیامای آقا رو میگیری؟
❗️یا حواست نیست؟
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تموممردمدنیامارومیخونندیوونه💔.
_کربلا_
دعا میکنم
انقدر پولدار بشید که
هرسال اربعین ده تا اتوبوس
زیارت اولی بفرستید کربلا . .
با دست خودتون . .
و شیرینی ِ خرج کردن زیاد
در راه حسینﷺ رو بچشیم 💙.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دردیست در دلم . .
که دوایش نگاه توست : ) ❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_تراپی؟!
+ نه ممنون، مداحی در مورد
امام حسن گوش میدم:)🥲💚
‹#اربـآب_حـسیݩ›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امامرضا دلم تنگ شده برات...💔
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
آقـٰاجـان، زچشمتبیـوفتم،بہخـاࢪۍمیوفتم.. تـونگاهمبڪناگـࢪچہقیـمتندارم💔:)!
- قَريبٌمِنالقلبِ
بہقلبمنزدیڪیحتی
اگرمنایرانباشموشماعراق ارباب🥲❤️🩹
‹#دلتنگحرم›
- بسماللهِالذیخَلقَالـمهدی -
-
ایظهورتدردهارابهتریندرمان ، بیا💚 ִִֶֶָָ࣪࣪𖥻.
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
اونجاکهپابلونرودامیگه:
ازمیانتمامِچیزهاییکهدیدهام؛
تنهاتوییکه...
میخواهمبهدیدنشادامهدهم:))🫀.
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
توبہتحریکفلک،فتنہۍدورانمنۍ...
منبہتصدیقنظر،محوتماشاۍتوام:))🤍.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-اَلحَمدُ الله کَما هُو اَهلُهُ..!
.
التماس دعا يعنی چه؟!
ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮد:
ﺑﺎ زﺑﺎنی دﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎه ﻧﻜﺮدهای
تا دﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎب ﺷﻮد!
ﻣﻮسی ﻋﺮض کرد: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
ﺧﺪاوﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮد:
ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ دﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪ؛
ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ آﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎه ﻧﻜﺮدهای!
و این است فلسفهی التماس دعا؛
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
حل شدن در دل ِ معشوقه که ایرادی نیست ،
چای هم آب کند در دل ِ خود قندش را ♥️!'
‹#عـاشقآنہ_ٺـآیم›