سلام رُفقا .
خیلی هاتون دنبال یِ کانالِ معتبر برایِ اخبار سیاسی_مذهبی بودین !
این کانال خالی از لطف نیست 👌🏾
حقیقتاً خودم هر وقت میرم اینجا دست پُر برمیگردم .
تبلیغ نیست
صرفاً پیشنهاده ،
یاعلی
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بیاین هرشب قبل از خواب از خودمون بپرسیم که امروز برای اومدن آقا جانمون حضرت مهدی"عج" قدمی برداشتیم
امروز برای آمدنش قدمی برداشتهای؟ :)
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
[@sajad110j]
تو ضمانت نکنی در شب قبرم چه کنم؟💔
[ @sajad110j]
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
[@sajad110j]
بینبازارغلاماننظرانداختهای!
[@sajad110j]
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت54
روز موعود رسیده بود و ای کاش زمان کنترل داشت و من هی برمیگشتم عقب ،هی برمیگشتم عقب
یه گوشه نشسته بودمو به سجاد نگاه میکردم ، یه ساک کوچیک تو دستش بود و وسایلش و جمع میکرد
صدای زنگ در اومد،از پنجره نگاه کردم
مامان و بابا وجواد و زهرا بودن
برای خداحافظی با سجاده اومده بودن
پاهام توان راه رفتن نداشت
برگشتم نگاه کردم سجاد در حال پوشیدن لباسش بود با هر بستن دکمه پیراهنش جانم در میرفت نزدیکش شدم به چشمهای عسلیش خیره شدم چشمم به زنجیر دور گردنش افتاد
از زیر پیراهنش بیرون آوردم
همون پلاک ،بود پلاکی روش نوشته بود شهید گمنام سجاد دستمو گرفت و بوسید
سرمو گذاشتم روی سینه اش و گریه میکردم
بلند بلند گریه میکردم و میگفتم:مطمئنم خانم تو رو میخره
سجاد خیلی دوستت دارم، سجاد خیلی دلم برات تنگ میشه ، میدونم دیگه نمیبینمت ،سجاد قول بده اون دنیا عروست باشم، ( سجادم بغضش شکست و گریه میکرد):بهار جان ،جان سجاد گریه نکن، چرا داری با اشکات قلبمو آتیش میزنی ، چرا داری توان رفتن و ازم میگیری،نزار دلم پیش تو باشه
بلاخره بعد از کلی گریه ازش جدا شدم و رفتیم از اتاق بیرون مامان با دیدنم اومد جلو بغلم کرد
دلش سوخت برای دخترش که دوماه هم نشده که ازدواج کرده بود...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت55
رفتم روی تخت نزدیک حوض نشستم
دیگه جانی برای ایستادن نداشتم
سجاد شروع کرد به خداحافظی با همه
مادر جون هم انگار خبر داشت که دیگه تک پسرشو نمیبینه ،پسری که با نذر و نیاز خدا بهش داده بود
انگار فهمیده بود امانتی رو باید به صاحبش برگردونه
چشمامو بستم و فقط به روزهایی باهم بودنمون فکر میکردم ،توی خیالم آینده رو هم با سجاد میدیدم با لمس دستی روی دستم چشمامو باز کردم مادر جون بود,کنارم نشست
پیشونیمو بوسید یه ظرف آب دستش بود ،ظرف و سمت من گرفت.
مادرجون: بلند شو مادر،تو که اینقدر ضعیف نبودی،پاشو پشت سر شوهرت آب بریز ،که انشاءالله به سلامت بره و برگرده ( اشکام جاری شد،انگار مادرجونم جز دلداری دادن چیزی نمیتونست بگه ،ای کاش من میتونستم اون قلب آتشینش و آروم کنم )
- چشم
سجاد اومد سمت ما ،مادر جون با اومدن سجاد بلند شد و رفت
سجاد رو کرد به فاطمه : فاطمه جان برو یه چادر بیار
فاطمه : چشم
همه چون محرمم بودن،حجاب نکردم ،ولی نمیدونستم چرا سجاد از فاطمه خواست بره چادر بیاره
بعد از چند دقیقه فاطمه با چادر اومد سمت سجاد
سجاد: دستت درد نکنه
سجاد چادر و گذاشت روی سرم
کنارم نشست
سجاد:خانومی از اون حجاب قشنگا یی که میکنی بکن منظورشو نمیفهمیدم ،حتی حوصله پرسیدن هم نداشتم
چادرو روی سرم مرتب کرد و حجاب کردم
بعد سجاد گوشیشو از جیبش بیرون آورد
و گرفت جلومون ،میخواست عکس بگیره،آخرین عکس دونفره مون...
سجاد:بهارم یه لبخند بزن
به زور لبخند زدم
سجاد :۱٫۲٫۳ -چرا اینبار با گوشی خودت گرفتی؟
سجاد:(خندید):میخوام اینقدر عکستو نگاه کنم ،که اگه شهید شدم سراغ هیچ حوری نرم (با مشت زدم به بازوش):خیلی نامردی،تو منو به زور نگاه میکردی ،حالا میخوای زود با یه حوری بپری...
سجاد:آخه شاید اون حوری هم مثل تو پاپیجم بشه ،چیکار کنم...
-نگو اینو سجاد
سجاد:الهی قربونت برم ،شوخی کردم،عکس گرفتم که دلتنگیهام کمتر بشه...
-خیلی دوستت دارم سجاد
سجاد:عع زشته خانوم ،دارن نگاهمون میکنن ،پاشو بریم ،دیرم شده -باشه
ظرف آب و گرفتم دستمو رفتیم سمت بقیه
سجاد ساکشو برداشت و در و باز کرد
یه ماشین دم در منتظرش بود
چادرمو مرتب کردم رفتم بیرون
سجاد اومد سمتم و زیر گوشم گفت:مابیشتر خانومی ،یاعلی (با گفتن این حرفش)اشکام سرازیر شد سجاد سوار ماشین شد و حرکت کردن چشم دوخته بودم به ماشین،هی دورتر و دور تر میشد تا اینکه از نگاه محو شد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت56
چشم دوخته بودم به ماشین،هی دورتر و دور تر میشدتا اینکه از نگاه محو شد
به خودم اومدم که ظرف آب هنوز توی دستام بود جواد اومد سمتم و ظرف آب و گرفت ریخت روی زمین بعد به چشمای پر از غمم نگاه میکرد خودمو انداختم توی بغلش و زار زار گریه کردم چند روز از رفتن سجاد گذشته بود و خبری از سجاد نشد جواد چند باری اومد دنبالم که برم خونه ولی نمیتونستم،کارم شده بود نشستن کنار تلفن و منتظر شدن همه اینقدر از حال بدم باخبر بودن که حتی یه بارم سمت تلفن نمیرفتن
دلشون میخواست اولین نفری که با سجاد صحبت میکنه من باشم
نزدیکای ساعت ۹ شب بود ،که
تلفن زنگ خورد
گوشی رو برداشتم
صدل خش داشت و قطع و میشد
بعد از کلی الو الو کردن،صدای سجاد و شنیدم
سجاد:الو ،بهار تویی؟. -کجاایی تو ،ما که صد بار مردیم و زنده شدیم ،چرا زنگ نزدی
سجاد:شرمندم به خدا،اینجا چند روزی میشد خطا خراب بود،امروز درستش کردن -الان خوبی؟
سجاد:اره عزیزم،تو خوبی؟
-تو خوب باش،منم خوبم
سجاد:بهار جان ،نفهمم غصه بخوری و تو خونه باشی،من حالم خوبه،میدونم این چند روزی جایی نرفتی،قول میدم اگه خط ها مشکل نداشته باشه هر یه روز در میون همین موقع برات زنگ بزنم -قول؟
سجاد:جان بهارم قول میدم،تو هم قول بده بری بیرون و خونه نباشی -چشم
سجاد:چشمت بی بلا، من دیگه باید برم به همه سلام برسون -باشه،تو هم مواظب خودت باش
سجاد:چشم،یاعلی -یا علی
بعد از قطع کردن همه نگاه ها به سمت من بود،
فاطمه: حالا خیالت راحت شد،یه کم از اون تلفن فاصله بگیر ،خشک شدی از بس همونجا نشستی کم کم دارم تو رو با تلفن اشتباهی میگیرم ...
( لبخندی تحویلش دادم)
مادرجون: بهار جان بیا یه چیزی بخور و تعریف کن سجاد چی میگفت - چشم
فاطمه: اره بیا بخور،پوست استخون شدی،اینجوری پیش بری داداش سجاد نمیشناستت ،باز باید راه بیافتی تو خیابونا دنبالش تا ثابت کنی بهاری ( یه کتاب کنار مبل بود برداشتم و سمتش پرت کردم):بیمزه
فاطمه: آخ آخ آخ , ببین مامان جان ،عروست دست بزن هم داره ،خدا به تک پسرت رحم کنه
مادر جون: بسه فاطمه،کمتر نمک بریز...
May 11
ولی رفیق . . .
حیف نیست با این گوشی که
عکس کربلا رو میبینیم
و مداحی گوش میدیم گناه کنیم؟!
- گوشیتو پاک نگهدار مومن!(:🌱
• بخشیازنامهیامامزمان(عج)بهشیخمفید •
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨ @sajad110j
دختران با آراستن خود به زیور ؛
تقوا ...
عفافـ ...
دانش ...
ایستادگے...
تربیتــ صحیح فرزند ...
اهمیتــ دادن به خانواده ...
در راه حضرتــ زهرا حرکتــ کنند .
#مقام_معظم_رهبرے💚
[@sajad110j]
🖇 #تلنگر 🌱
گفتگویبدونِضرورتبانامحـرم؛
سببِبلاوگرفـتاریشدهودلهارا
منحرفمیسازد."🌵
-امیرالمؤمنین(ع)
[@sajad110j]
هدایت شده از 『نــــ³¹³ـــوࢪا🌱』
« وأنَّاللهسيُعوِّضناعَمَّـٰامَرَرْنـٰابِـه »
خـدا آنچـهراڪہبهمـٰاگذشت
جبرانخواهدڪرد🌿 . .
چقـدردلآدمقـرصمیشـه!(:♥️
❤🫀”
•
•
-زخمهایمانبامرهمی
همچونقرآنالتیاممیابد.
•
•
[@sajad110j]
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بیاین هرشب قبل از خواب از خودمون بپرسیم که امروز برای اومدن آقا جانمون حضرت مهدی"عج" قدمی برداشتیم
امروز برای آمدنش قدمی برداشتهای؟ :)
هر صبح که بیدار میشویم از واجبات ماست سلام بر صاحبالزمان "عج" :)🌱
- السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان
السلام علیک یا امام الانس و الجان
السلام علیک یا سیدی و مولای
آقا جان الامان الامان . . .