🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت23
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
زهرا: خوب کجا میری؟
- موسسه
زهرا: اها میدونم آدرسش کجاست!
- میدونی؟
زهرا: اره اون روز که آقا جواد میخواستن بیان اینجا ببینن محیطش مناسبه یا نه ،منم همراهش بودم - آها
زهرا: بهار جان، جواد از شوخی کردنات و بامزه بودنت خیلی تعریف کرده بود ولی الان دارم خلافشو میبینم ،چی اذیتت میکنه؟
-چیزی نیست هر چی بوده تمام شد
زهرا: پس یه چیزی بوده ،کسی اذیتت کرده؟
- نه
زهرا دیگه سوالی نپرسید ،ای کاش میشد حرفای دلمو به زبون بیارم تا کمی سبک بشه این دل ناآرومم
زهرا منو رسوند موسسه و رفت
وارد موسسه شدم و رفتم دفتر مدیریت ، چند تقه در زدمو وارد شدم - سلام
آقای صالحی: سلام خانم صادقی،چرا نیومده بودین سر کلاس
- شرمنده یه مشکلی پیش اومد نتونستم بیام
صالحی: لطفا از این به بعد هر موقع نتونستین بیای قبلش یه خبر بدین - چشم،ولی میخواستم بگم ،من دیگه نمیتونم بیام موسسه
صالحی: چرا ؟ اتفاقی افتاده؟
- نه ،با اومدن به اینجا از درسای دانشگاهم عقب افتادم،ترجیح میدم دیگه نیام
صالحی: باشه، ولی اگه یه موقع دوست داشتین میتونین برگردین
- چشم ،خیلی ممنون ،با اجازه تون..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت24
از اتاق اومدم بیرون از خانم هاشمی خداحافظی کردم رفتم سمت خروجی موسسه که احمدی جلوم ظاهر شد
چندثانیه چشمامون به هم افتاد و من سریع ازش دور شدم و رفتم
یه دفعه شنیدم دارم صدام میزنه
بدون هیچ توجهی سرعتمو زیاد کردم رفتم سر کوچه سوار تاکسی شدم و رفتم
سمت دانشگاه
دوساعت زودتر رسیدم دانشگاه
رفتم داخل کافه نشستم
تا کلاسم شروع بشه
نزدیکای یازده بود که رفتم سمت کلاس
وارد کلاس شدم سهیلا و مریم و دیدم رفتم کنارشون نشستم
سهیلا: معلوم هست کجایی تو ،چرا جواب پیاما رو نمیدی
- سلام خوبین؟
مریم: ما که اره ولی تو فک نکنم ،چیزی شده - نه
سهیلا: نکنه عاشق شدی؟
- نه
مریم: مریض شدی؟
- نه
سهیلا : نه و حناق ،چیه هر چیه میپرسیم میگی نه نه نه - ول کنین بچه ها حوصله ندارم
مریم : هی بچه ها طرف اومد ( نگاه کردم ،منظورش احمدی بود، احمدی یه نگاهی به من کرد و منم سرمو پایین انداختم و مشغول نوشتن شدم )
سهیلا: بهار،خبریه؟
- چه خبری؟
سهیلا: آخه احمدی داشت نگاهت میکرد - خوب نگاه کنه، آدم چشم داره که نگاه کنه دیگه
مریم: نه دیگه ،چشم احمدی تا چند وقت پیش داشت مورچه های زمین و نگاه میکرد ،اما امروز داره تو رو نگاه میکنه - ول کنین ،این بحث و
سهیلا: یه کاسه ای زیر نیم کاسه تون هستااا
با اومدن استاد ،دیگه حرفی نزدیم
کلاسم تا غروب طول کشیده بود ، از کلاس زدم بیرون که چشمم به یه عکسی افتاد ،عکس گنبد فیروزه ای جمکران
تا جمکران نیم ساعت راه بود
به زهرا پیام دادم که میرم جمکران
به مامان بگه نگران نشه
از دانشگاه زدم بیرون ،هوا تاریک بود
رفتم سر جاده یه ماشین گرفتم و رفتم سمت جمکران توی راه بودم که گوشیم زنگ خورد ،زهرا بود
- جانم زهرا
زهرا: بهار جان ،یه ساعت دیگه میام دنبالت
- نه نمیخواد خودم میام....
زهرا: نه،درست نیست این موقع شب تنهایی بیای خونه ،با هم باشیم بهتره...
- باشه دستت درد نکنه....
آقا یه چیزی بگم اگه کربلا میخواین. برین پیش سه ساله ی ارباب چون خودش جا مونده میدونه جا موندن چقدر سخته
کربلا تو جور میکنه که تو هم مثل خودشون جا نمونی
May 11
ادیتور حرفه یا نیمه حرفه ای کسی هست بتونه کمک کنه بهمون ؟
@gomnaaamm_313
Mohammad Hossein Poyanfar - Salam Karbala.mp3
8.01M
#مداحی
محمد حسین پویا نفر
•سلام کربلااا♥️
•سلام اربیعین 🖐
•سلام بهترین جاده رو زمین 🌚
Mohammadhossein Poyanfar - Vatasemoo (320).mp3
10.18M
#نماهنگ #حضرتمآدر
#مداحی
📌محمدحسینپویانفر
آخهیکیهستکههواموداره
چادرشنسیمبهاره
روزیمومیرسونهآره(:
ـ ـ ـ ــــــــــ☁️🖤ــــــــــ ـ ـ
Mohammad Hossein Pooyanfar - To Madare Sadati (128).mp3
4.54M
#نماهنگ #حضرتمآدر
#مداحی
📌محمدحسینپویانفر
تومادرساداتی
امبیهاییوامالنجوایی
تومادرساداتی
برکتخونهعلیمرتضیای(:
ـ ـ ـ ــــــــــ☁️🖤ــــــــــ ـ ـ ـ
Mohammad Hossein Pooyanfar _ Haramat (320).mp3
13.12M
نوکرتو دوست داری ؛ الهی نوکرت بیاد حرم بمیرھ !
#مداحی
محمد حسین پویانفر🪴☕️