🥀بدون دست مے ایـے و از دستت گࢪیزانند
🥀 پر از زخمۍ هنوز اما بࢪاۍ جنگ قبࢪاقی
『@salam1404』 🌱
#آب
#کودک
-آب بده.
-از این بده.
-نه این مشک بزرگه، زورم نمیرسه. از اون یکی بده.
-عه، اون مشک رو بده خنک تره.
-نه عمو، از این میخوام. بابام از این خورده.
-تو دستم بریز. نه تو دست خودت بریز بزرگتره.
نه واستا پیاله بیارم.
-این پیاله خوبه؟
-عمو تو این پیاله چوبی خوشگلا که بابام تراشیده بریز.
-بزار بیام تو بغلت بعد بریز.
-عمو، تا اینجا که نشونت میدم بریز تا این خط رو پیاله.
-یواش... یواش...بریز... بریز... بریز دیگه. نرسید تا این خط.
-بزار برم اون یکی مشک رو بیارم...
-برای بابامم بریز.
-نه واستا تو اون یکی پیاله بزرگه برای بابا بریز.
-عه، قطره آخرش بود؟
--اشکال نداره. میخوای آب بیاری؟
از اون خنکا...
از اونا که تو رودخونه داره...
-عمو رودخونه ماهی داره؟
-ماهی بزرگ؟ ماهی کوچیک؟ رنگ و وارنگ؟
-منم باهات بیام؟ از کمرت محکم محکم میگیرم نیوفتم. قول میدم.
-منم ببر. ببر. ببر.
-از بابا اجازه میگیرم.
-بابا عمو میخواد بره رودخونه آب بیاره.
آخه منم میخوام برم. ماهی ببینم.
-آب اونجا خنکه.
-باشه پس من میمونم پیش بابا...
-بابا بیا توی پیاله من تا این خط پایینی آب هست.
-بابا بخور دیگه... نه شما بخور... اشکال نداره. عمو رفت آب بیاره...من بعد میخورم.
-حالا به لبت بزن... یه ذره. بیا با هم بخوریم...
-من از این طرف پیاله شما از اون طرف...
-بابا عمو اومد؟
-نیومد؟
-اومد؟
-نیومد؟
-بابا کجا میری؟ منم ببر.
-آخه عمو اون مشک بزرگه رو برده. میخوام بیام کمک...
-بابا از خیمه نرو... عمو آب میاره...
-باشه. پس بیا پیالهی من رو با خودت ببر.
-من منتظر میمونم...
-بابا صدای اسبش اومد...
-ها...
-هوا گرمه...
-عمو نیومد؟...
-چرا نیومد؟...
-یعنی دیگه نمیاد؟...
-عمه! اونجا که عمو رفته آب خنک داره؟
-عمه! بابام گریه کرده من فهمیدم...
-عمه! عمو آب خورده؟...
-عمه! عمو که میرفت از منم تشنهتر بود.
-اونجا که رفته قشنگه؟ بهشته؟ آب زیاد داره؟ از اون آب خنکا که توش ماهی داره؟
ماهیاش قشنگن؟ بهش آب میدن؟ به عمو دیگه. به عمو آب میدن؟ عمو خیلی قشنگه... مثل ماهیهای رودخونه... از این بزرگا... آخه عمو خیلی بزرگه...
-آره عمو بزرگه... مهربونه... گفتی جاش خوبه؟
-سایه بون داره؟ جاش خُنکه؟ آخه هوا گرمه.
-آب خنک بهش بدن، اشکال نداره. پیش خدا خوبه؟ میدونم خدا مهربونه. مهمون نوازه.
-بابا به من مهمون نوازی یاد داده.
-اول میگیم بفرمایید اون بالا بشینید. بعد آب خنک میاریم...
-عمو غصه نخوره!؟ اگه گریه کنم عمو غصه میخوره؟ آخه دلم براش تنگ میشه. میشه یواش گریه کنم؟ سرم رو بزارم تو دامنت عمه؟ آخه میترسم گریهام رو عمو ببینه.
یواش گریه کنم عمو نبینه. بابا هم غصه میخوره.
- به هیشکی نگو عمه که من گریه کردم. خودت هم گریه کردی؟
-بیا با هم گریه کنیم...
-یواش گریه کنیم بابا نبینه...
-اصلا گریه نکنیم. بزار با آستینم اشکات رو پاک کنم.
-غصه نخور عمه. من به خدا میگم از اون آب خنکا به عمو بده.
-عمه گریه نکن. بابا گفته هر کی بره بهشت پیش خدا میره. دوست داشتی عمو اینجا تو گرما بود؟
-قربون اشکت بشم عمه. بیا من برات پاکش کردم. دیگه غصه نخور.
-بزار برم ببینم پیالهام هنوز آب داره برات بیارم.
گریه نکنیها...
-آب نداشت عمه. ببخشید... بزار برم از خیمه بغل برات آب بیارم. همین جا بمون. بیا با این پارچه اشکات رو پاک کن. غصه نخور.
من زود بر میگردم...
『@salam1404』 🌱
○امشب در خیمهی حضرت، روی سخنِ اصحابِ امام حسین باماست:
#بهشت رفتنی نیست، ساختنیست
و هر ساختنی را بهاییست...
『@salam1404』 🍀
سلام ای غروب غریبانهی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظههای جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصهی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشنِ عشق
خداحافظ ای عطرِ شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
#وداعآخر🍂
#شامغریبان🍂
『@salam1404』 🌱
🥀دستبسته شدی، بگو یا علی
🥀سیلی خوردی، بگو یا زهرا
🥀غریب شدی، بگو یا حسن
🥀تشنه شدی، بگو یا حسین
🥀شرمنده شدی، بگو یا عباس
اما
°اگر همه را با هم بودی، یعنی دستبسته و غریبانه و تشنه، سیلی خوردی و شرمنده بچهها بودی، فقط بگو #یازینب
#ڪپے
『@salam1404』 🍂
●میگویند رَسم است
مردها میروند برای دفاعِ مقدس
زنها میمانند برای دفاعِ مقدس
قضیهی دفاع در اسارت، به یقین مدیریتِ نوین میطلبد...🍂
#یازینب
『@salam1404』 ☘