🌷🍃
من به هر کوچهی خاکی که قدم بگذارم
ناخودآگاه به یاد تو میافتم مادر
ʲᵒᵛᶦⁿ↯°♡-
『 @salam1404 』🕯
✨ رهبر معظم انقلاب:
«بنده حوائج یک ساله خود
را در ایّام #فاطمیه می گیرم.»
🌿 برخی گِله میکنند که چرا بعضی مواقع با این کسالت جسمی، اینقدر برای مراسم وقت میگذارید
و از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را مینشینید.
اینها نمیدانند، رزق سال کشور را در شب های فاطمیه میگیرم.
🌿 آن بانوی بزرگوار محدثه بود،
يعنى فرشتگان بر او فرود می آمدند، با او مأنوس می شدند و سخن می گفتند.
#فاطمیه
「 ⇨@salam1404🕯」
شهادت فراموش ناشدنی حضرت فاطمه زهرا ، صدیقه ، معصومه، مرضیه ، مکرمه ،، راضیه ، مطهره ، محدثه ،معظمه،شفیعه (شفاعت کننده) شهیده، سیده ، ، طاهره ، زکیه، مبارکه، کوثر ، صفیه ، منصوره ، رشیده، علیمه ،عقیله،مکروبه (دلشکسته) قوامه (شب زنده دار) ، باکیه (گریه کننده)
صوامة (بسیار روزه گیر)، عطوفة (باعاطفه و محبت) ، حکیمه ، سلیمه، حلیمه ،حانیه ،مغصوبه(کسی که حقش غصب شده) ، میمونه (خوش یمن و مبارک) ، جمیله ، جلیله، حره ، انیسه ، حورا ، عذرا،عالمه، بتول ، حصان ،مریم کبری ،نوریه، رضیه ،اویه، زاهده،رئوفه ، کریمه ؛ عفیفه، رحیمه، قانعه، حبیبه، حنانه(غمخوار بامحبت)، برة ( نیکوکار) ،شفیقة (دلسوز و مهربان) ،نور سماوی (نور آسمان) ، آیة النبوه (نشان نبوت ) ، بدرتمام (ماه شب چهارده) ، سرالله (راز نهانی خدا)، خفی القبر (کسی که قبرش پنهان است) ، محترمه ،صابره، صادقه، سلیمه،، رشیده، نقیه ، تقیه، ،مهدیه، عابده، ام الحسن، رکن الهدی (پایه هدایت) تفاحة الجنه (سیب بهشتی) ام الحسین،ام المومنین ،ام ائمه، ام الخیره،ام الفضایل ،ام العلوم ،ام الاسما، بنت المصطفی ، قرة العین المصطفی (نور چشم پبامبر) بضعة المصطفی (پاره تن پیامبر) بقیة المصطفی ( بازمانده پبامبر) سرور زنان، ام ابیها ،بانوی دوعالم بر هر آن کسی که بویی از حقیقت و عدالت برده است، تسلیت باد.
#مادر
#فاطمیه
حسین مجاهد
💚
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
كُلُّ أحَدٍ يَموتُ عَطْشانَ إلاّ ذاكِرَ اللّهِ
همه تشنه مى ميرند، مگر ذاكر خدا ....
📚ميزان الحكمه ج۴ ص۲۲۴
ʲᵒᵛᶦⁿ↯°♡-
『 @salam1404 』🌱
Mehdi Rasouli - Bi Mardom - 128.mp3
4.2M
「♥」
یافاطمهالزهرا سلاماللهعلیها
حضرت آقا مدظله در مورد مداحی اخیر آقای رسولی فرمودند: «این نوحه شما کار یک منبر نه، کار چند منبر رو کرد.»
ʲᵒᵛᶦⁿ↯°♡-
『 @salam1404 』🌱
هدایت شده از هنر مجاهد
#بریده_کتاب
پینو پرسید: شما صدای تیک تاک ساعت من را شنیدید اما متوجه فرار آنها نشدید.چطور ممکنه؟
ژان والژان آهی کشید و گفت: من حتی پچ پچ آنها را هم شنیدم ولی کسی که دلش با رفتن باشد، به درد ماندن نمی خورد.
😢
#کتاب در جست و جوی او
رمانی که با خواندن آن با چندین رمان مشهور و تاریخ ساز ادبیات ایران و جهان آشنا خواهید شد.
خوشحالیم و سربلند از داشتن همراهانی چون شما. ❣️
ارادت
حسین مجاهد
~°•
به نام خدا
seyyed aliasghar abdollahzadeh:
چند خطی دربارهی
📚 آرزوهای بزرگ، چارلز دیکنز
روزی پسر بچهای یازده ساله کتابهای ارزان قیمت و محبوبش را فروخت با این آرزو که پدر بدهکارش زندانی نشود، اما پدرش به زندان افتاد و چارلز یازده ساله تحصیل را رها کرد و در کارخانه واکس سازی مشغول به کار شد.
چارلز دیکنز در همان روز، معنای از دست رفتن آرزو را فهمید.
شاید وقتی که چارلز دیکنز از گرسنگی «پیپ» میگفت، یاد روزی افتاد که مادر و دیگر اعضای خانوادهاش هم به زندان افتادند و چارلز گرسنه در «کاونت گاردن» به خوراکیها خیره میشد.
شاید وقتی از دستهای خالی و مهربان «جو» میگفت، یاد پدرش میافتاد؛ پدری بدهکار که با دستهای خالی چارلز را به مدرسه میفرستاد...
آرزوهای بزرگ از اعماق وجود چارلز دیکنز حکایت میکند.
هرچند داستان رنگ و بویی از زندگی نویسنده دارد اما هر آرزومندی «آرزوهای بزرگ» را میفهمد؛ گویی که قصه آرزوهای اوست.
وقتی کتاب را باز میکنی با اتفاقاتی ساده روبه رو میشوی، آن قدر ساده که فکر میکنی پیرنگی وجود ندارد. کمکم آن قدر جسارت میکنی و اشکالاتی از پیرنگ داستان میگیری و آن قدر به خودت مغرور میشوی که خیال میکنی دست چارلز دیکنز را خواندهای و مچ او را گرفتهای.
اما ناگهان به خودت میآیی و میبینی از همان دو صفحه اول در تله نویسنده افتادی و اتفاقات سادهای که مغرورانه، سطحی شمردی؛ بر سرت آوار میشود و آرزو میکنی که ای کاش چنین جسارتی نمیکردی.
چارلز دیکنز چیزی را مخفی نمیکند و از ابهامی مصنوعی برای نگه داشتن خواننده استفاده نمیکند اما مخاطب بیدقت را پشیمان میکند.
مخاطب سطحینگر جزئیات زیادی را زائد میبیند اما دیکنز با استفاده از تجربه روزنامهنگاری خود، از دل جزییاتی ساده، داستانش را میسازد.
شاید همین روزنامهنگاری چنین توصیفات بدیع و زندهای را به قلم چارلز دیکنز میآورد.
دیکنز لایه عمیقتری را میبیند. لحظاتی که از دست دیگر نویسندهها در میرود را به چنگ میآورد و به تصویر میکشد.
با این حال، توصیفات چارلز دیکنز مخاطب را در لحظه نگه نمیدارد و در خدمت رساندن مفهوم داستان است.
گذر زمان را با حفظ زاویه دید اول شخص، غیر مستقیم بیان میکند و بزرگ شدن «پیپ» در توصیفات نشان میدهد.
گریهای که در کودکی اینگونه توصیف میشود؛
«آستینم را به دیوار تکیه دادم، سرم را روی آن گذاشتم و گریه کردم. همچنانکه میگریستم، لگد به دیوار میکوبیدم و چنگ در مویم میزدم.»
در بزرگسالی اینچنین تصویر میشود؛
«و این بار در درون خویش میگریستم، و این گریهایست بس تلختر و جانگدازتر»
توصیفات چارلز دیکنز، وصف نشدنیست. چه توصیفش از آغاز روز،
«...هنگامی که خورشید درحالی که میلرزید و مینالید و میایستاد و چون گدائی خود را در وصلههای ابر و پارههای مه پیچیده بود، سینه مال، پیش میآمد»
و چه توصیفش از شب،
«...حاشیهای از آسمان صاف و بیابر مشهود بود که پهنه آن قرص بزرگ و سرخفام ماه را به زحمت در خود جای میداد. ماه، طی چند لحظه پهنه صاف و روشن را در نوردید و در میان کوههای ابر ناپدید شد.»
چارلز دیکنز حیوانات را با توصیفاتی درخشان، تبدیل به شخصیتهایی که میکند که باری از داستان را به دوش میکشند.
«وقتی به سطح زرد رنگ میز، که چیزی مانند یک قارچ سیاه از میان آن رسته بود، نگریستم؛ عنکبوتهایی را دیدم که با پاهای خالدار و اندمهایی رنگارنگ به سوی آن میشتافتند یا از آن میگریختند؛ تو گویی حادثه بسیار مهمی در جامعه عنکبوتان رخ داده بود.
همچنین میشنیدم که موشها پشت چوبها و تخته کوبیهای کف اطاق جولان میدادند، گفتی همین حادثه به مصالح آنان نیز بستگی داشت.
ولی سوسکهای سیاه به این هرج و مرج اعتنایی نداشتند و چون سالخوردگان و نزدیک بینان و کران، جلوی بخاری با احتیاط، سلانه سلانه، راه میرفتند و چندان علاقهمند نبودند که نزدیک شوند.»
توصیفات دیکنز روح حیات را در اشیا میدمد؛ دو مجسمه نیمتنه در اتاق جگرز، بوی زندگی میدهند و هربار کنشی غافلگیر کننده دارند.
قدرت توصیف دیکنز، شخصیت پردازی را اوج خود میرساند.
روزی که شخصیت «تام جونز» یک هفته ذهن چارلز ده ساله را مشغول کرده بود کسی فکرش را نمیکرد که او در آینده شخصیتهایی بسازد که تا ابد در دل خوانندگان باقی بماند.
شخصیتهایی که هر کدامشان آن قدر ملموسند که انگار آنها را دیدهای.
شخصیتهای مختلف داستان که هر کدام آرزویی دارند. آرزوهایی که میتوانی جنس آرزویت را بین آنها پیدا کنی و عیار آرزوهایت را بسنجی.
نویسنده زاویه دید اول شخص را انتخاب میکند تا با شخصیت «پیپ» زندگی کنی، با او قد بکشی و با او آرزو کنی؛
آرزوهایی که راه رسیدنشان را در گذشتن از خود پیدا میکنی، در آرزو کردن برای دیگری.
.