✨ برای امام زمانم چه کنم؟✨
بعد از این آشوبها
یه جورهایی میشه علت اینجور
توسل آقا رو درک کرد
اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای🤲
#امام_زمان
#حجاب
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_هشتم صدای سر میهماندار که ورود
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت»
#پارت_هفتاد_و_نهم
طرز حرف زدنش به قدری سرگرم کننده بود که اصلاً متوجه گذر زمان نشده و طول مسیر طولانی فرودگاه تا منزلشان را احساس نمیکردیم. البته ترافیک مشهور خیابانهای تهران هم در آن ساعت چندان محسوس نبود و پس از ساعتی به مقصد رسیدیم. خانهشان طبقه چهارم یک آپارتمان به نسبت نوساز در شرق تهران بود. از آسانسور که خارج شدیم، عمه فاطمه در پاشنه در منتظرمان ایستاده بود و با استقبال گرم و بیریایش وارد خانه شدیم.
عطر خورشت فسنجان در اتاق پیچیده و فضای آپارتمان به نسبت بزرگشان را دلپذیرتر میکرد که عرق شرم بر پیشانی مادر نشست و با خجالت گفت:
_خدا مرگم بده! شما با زبون روزه چرا زحمت کشیدید؟
صورت سفید عمه فاطمه به خندهای شیرین باز شد و در پاسخ شرمندگی مادر، با مهربانی شروع کرد:
_این چه حرفیه حاج خانم؟ درسته ما روزهایم، ولی شما مهمون ما هستید. قدم مهمون رو چشم ماست! خیلی خوش آمدید!
با دیدن صورت مهربان و همیشه خندان عمه فاطمه، خاطره آن شب رؤیایی برایم زنده شد که در میان ذکر صلوات میهمانان، با انداختن چادر سپیدی بر سرم، مرا برای مجید نامزد کرد.
آقا مرتضی چمدان را کنار اتاق روی زمین گذاشت و به مادرش گفت:
_مامان! اگه کاری نداری من برم.
و چون تأیید مادرش را دید، رو ما به کرد:
_هر وقت امری داشتید، مجید شماره منو داره یه زنگ بزنید، من سریع میام!
و منتظر قدردانی ما نشد و به سرعت از خانه بیرون رفت. عمه فاطمه به اتاق داخل راهرو اشاره کرد و گفت:
_بفرمایید اینجا چادرتون رو درآرید. ما نامحرم تو خونه نداریم، راحت باشید!
تشکر کرده و برای تعویض لباس به اتاق خواب رفتیم. اتاق خواب بزرگی که عکس مردی با محاسنی سپید روی دیوارش نصب شده و ظاهراً اتاق خود عمه فاطمه بود.
مجید پشت سرمان به اتاق وارد شد و با اشاره به عکس روی دیوار گفت:
_شوهر عمه فاطمهاس! دو سال پیش فوت کردن!
سپس رو به مادر کرد و با مهربانی ادامه داد:
_مامان! هر چی لازم داشتید به خودم بگید براتون بیارم!
مادر سری تکان داد و با گفتن «خیر ببینی مادرجون!» پاسخ محبت مجید را داد. از رنگ زرد صورت و لبهای سفیدش فهمیدم باز حالت تهوع به سراغش آمده که به چشمانش که میان هاله سیاهی به گود نشسته بود، نگاه کردم و با نگرانی پرسیدم:
_مامان! حالت تهوع داری؟
نتوانست جوابم را به زبان بگوید و سرش را به نشانه تأیید فرو آورد.
مجید به تختخوابی که با روتختی زرشکی رنگی پوشیده شده بود، اشاره کرد و گفت:
_مامان! عمه فاطمه این تخت رو برای شما مرتب کرده! اگه حالتون خوب نیس، همینجا دراز بکشید!
مادر لب های خشکش را به سختی از هم گشود و گفت:
_نه مادرجون! بریم بیرون!
و همچنانکه دستش در دست من بود، با قامتی که انگار طاقت سرِ پا ایستادن نداشت، از اتاق بیرون آمد و روی مبل قهوهای رنگ کنار هال نشست.
عمه فاطمه با سینی چای قدم به اتاق گذاشت و مجدداً خوش آمد گفت و پیش از آنکه من فرصت کنم از کنار مادر برخیزم، مجید از جا پرید، سینی را از دستش گرفت و گفت:
_عمه! شما بفرمایید بشینید!
سپس سینی را مقابل من و مادر روی میز شیشهای گذاشت و با شرمندگی ادامه داد:
_عمه! اینجوری که بده ما جلوی شما چایی بخوریم!
که عمه فاطمه لبخندی زد و با لحنی پرعطوفت، جواب برادرزادهاش را داد:
_قربونت برم عمه جون! من تشنهام نیس! اصلاً هم دلم چایی نمیخواد، شما با خیال راحت بخورید!
سپس چین به پیشانی انداخت و با گفتن «قند یادم رفته!» خواست از جایش بلند شود که مجید به سمت آشپزخانه رفت و با گفتن «الآن میارم.» خیال عمه را راحت کرد. عمه صدایش را آهسته کرد و طوری که مجید نشنود، با لحنی دلسوزانه رو به مادر کرد:
_خدا بیامرزه داداش و زن داداشم رو! هر وقت مجید رو میبینم داغشون برام تازه میشه!
مادر به نشانه همدردی آهی کشید و عمه اشکی که گوشه چشمش نشسته بود، با سرانگشتش پاک کرد تا مجید متوجه نشود.
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
4.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام_امام_زمانم
اَذعؤكیاسَیديبِلِسانقَذآڂرسَهذَٺبه.
میخوانمتایآقایمنبہزبانیکھ
گناهلالشڪرده ... !
#ڪلیپ
💢 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💢
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
گفت قاسم که ظهور نزدیک است
گفت صهیون به گور نزدیک است...✌️🏻
#حاج_قاسم
2.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✊والْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمین
🔸 | فیلم حمله پهبادی به مقر اصلی کومله کردستان(برهبری عمر ایلخانی زاده) در منطقه زرگویز سلیمانیه.
🔹مقرهای گروهکهای تروریستی کومله، پژاک و دمکرات در عراق هدف آماج موشکهای سنگین فرزندان ایران زمین قرار گرفت...🇮🇷
🚨این راه که دیگر بی رهرو نیست بدانید
دوران بزن در رو دگر نیست بدانید
گر فکر پناهید به دنبال سرابید
در کل جهان منطقه ی امن نیابید
«ادامه حملات سپاه پاسدارن به مقر تروریستها»
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
2.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ باید یاد بگیریم به امام حاضرمون لبیک بگیم...
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️بچه هاتونو تربیت کنید برای امام زمان عجل الله
شمارو به خدا جدی بگیرین مساله #ظهور_مهدی فاطمه عجل الله
سخنران:#استاددارستانی🎤
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
♨️ آگاهی و محبت امام زمان عجل الله نسبت به ما
🔸 شما فرزندان روحاني و معنوي امام زمان عليه السلام هستيد. اگر بدانيد که عشق به آقا امام زمان عليه السلام چه روحي و چه طراوتي به انسان مي دهد!
🔸 اگر بدانيد که به حسب نقل بزرگان مثل سيد بن طاووس، امام زمان عليه السلام چه علاقه اي و چه لطف و مهرباني، به شما دارد! و اگر بدانيد با چه کسي روبرو هستيد از ياد او غافل نمي شويد و او را فراموش نمي کنيد.
🔸او از پدر و مادر مهربان تر است! همه اهل بيت عليهم السلام اينجور هستند، اما آقا صاحب الزمان عليه السلام محبتشون يک محبت ديگر است.
🔸 ما بايد اين حس را داشته باشيم و اين ارتباط را، که با چه کسي مواجه هستيم؟! آن بزرگوار از بعضي تشرقات پيدا است، مثلا کسی رزقي نصيبش شده خدمت امام زمان عليه السلام رسيده، از اقوام او، نزديکان، آشنايان او حضرت سراغ می گرفتند و اين يک دنيا محبت و عشق و لطافت است، آن وقت حيف نيست که ما از اين پدر مهربان غافل باشيم!
🔸 کسي که لحظه به لحظه، پيگير قضايای ما است و به فرمايش مرحوم آيت الله بهجت که مکرر مي فرمودند: «اين صحبتی که مي خواهم با شما بکنم و حرفي که از دهان من بيرون مي آيد قبل از اينکه به گوش شما برسد، خدمت آقا امام زمان عليه السلام مي رسد.» علم امام به اين صحبت احاطه دارد، قبل از اينکه شماي مخاطب بشنوي، او اطلاع پيدا مي کند و اطلاع دارد.
🔸 اين پدر مهربان انتظاراتي دارد، خب ما چه کرده ايم که آن بزرگوار خيمه و بيابان را ترجيح داده به خانه های ما؟!!
🖋حجتالاسلام حاج شیخ جعفر ناصری
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•