🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_چهارصدم همون مقاله نوشته بود که بعد از
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_چهارصد_و_یکم
و ساق پایش دست می کشید تا دردش قدری قرار بگیرد و من همچنان محو این عزم عاشقانه، تنها نگاهش میکردم که صدای پُر شور و نشاط کودکی، توجهم را جلب کرد.
پسر بچهای سه چهار ساله، دسته سا ک به نسبت بزرگی را گرفت و با ذکر
یا علی!به لهجه عراقی، سا ک را بلند کرد و به سمت مادرش آمد و دیدم مادرش همین بانوی باردار است و باور کردم کودکی که از زمان حضورش در جنین، زائر پیاده امام حسین باشد، اینچنین عاشق پرورش مییابد.
سا ک را کنار مادرش روی زمین گذاشت و ورد زبانش نام امام حسین بود که با قدمهای
کوچکش مدام این طرف و آن طرف میرفت و تنها یک عبارت را تکرار میکرد:
یا ابوالسجاد ادرکنی!
و گاهی دستش را به نشانه پاسخ به امامش بالا میبرد و صدا بلند میکرد:
لبیک یا حسین!
مامان خدیجه به نگاه حیرتزدهام خندید و
پاسخ اینهمه علامت سؤال ذهنم را باخوشرویی داد:
عراقیها بعضی وقتها امام حسین رو به لقب ابوالسجاد، یعنی پدر امام سجاد علیه السلام صدا میزنن
و من دلم جای دیگری بود و تازه میفهمیدم چرا مجید به هیچ عشوه و تطمیع و تهدیدی از میدان عشقبازی تشیع به در نمیشود که نه به کلام محبتآمیز من پای دلش میلرزید و نه از وحشیگریهای پدر و نوریه میترسید و مرد و مردانه پای عقیدهاش میماند که حالا میدیدم اینها در جنین به عشق امام حسین
دست و پا میزنند،
در کودکی با ذکر امام حسین شادی میکنند و در جوانی و برومندی و پیری به نام امام حسین افتخار میکنند و گویی پوست و گوشت و
خونشان با عشق امام حسین
ِ روئیده شده که حاضر بودند، جان بدهند و مهر فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآله را از دست ندهند و من از درک اینهمه عاشقی عاجز بودم که سرم را به دیوار تکیه دادم و چشمانم را بستم که دستانی قدرتمند شانههایم را گرفت و به لهجه عربی چیزی میگفت که نمیفهمیدم.
زنی میانسال و تنومند، با هر دو دست شانههایم را گرفته و با صورتی که در اوج مهربانی به رویم میخندید، مدام کلماتی را تکرار میکرد و من تنها نگاهش میکردم که مامان خدیجه با خنده رو به من کرد:
الهه جان! میگه بخواب تا مشت و مالت بده! و زینبسادات هم را گرفت:
الهه جون! خجالت نکش، بخواب! اینا دوست دارن!
و من خجالت می کشیدم دراز بکشم و خانمی که جای مادرم بود، خستگی را از تنم به در کند و او دست بردار نبود که بالاخره تسلیم مهربانیاش شده و دراز کشیدم تا کمر و شانه ِ هایم را نوازش دهد و زمانی از آفتاب مهر و محبتش آبم کرد که خم شد و به پاهایم دست میکشید و خا ک قدمهایم را به چشم و صورتش میمالید.
از شدت خجالت سرخ شده و دیگر نمیتوانستم تحمل کنم که با اصرار فراوان بلند شدم و به هر زبانی که میتوانستم از مهربانی بیریایش تشکر کردم تا سرانجام خیالش از بابت من راحت شد و به سراغ بانویی دیگر رفت تا نشان افتخار پرستاری از میهمانان امام حسین را به گردن بیاویزد.
مامان خدیجه اشکش را پا ک کرد و با صدایی که از عمق اعتقادات این شیعیان پا کباخته به لرزه افتاده بود، رو به من کرد:
الهه جان! اینا از خداشونه که بدن خسته و خا کی زائر امام حسین رو مشت و مال بدن! بعدش هم برای تبرک، خا ک لباسهای زائر رو به صورتشون میمالن تا روز قیامت با خا کی که از پای زائران اربعین به چهرهشون مونده، محشور بشن!
و اینها همه در حالی بود که من نماز مغرب را در این موکب با آداب خودم و به سبک اهل سنت خوانده بودم و میدانستم از چشم اهالی موکب مخفی نمانده
که من از اهل سنت هستم و میدیدم در اکرام و احترام من با زائری شیعه، هیچ تفاوتی قائل نمیشوند که همه را در مقام میهمان امام حسین همچون نور چشم خود میدانستند.
َ
به قلم فاطمه ولی نژاد
#سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین
🆔@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_چهارصد_و_یکم و ساق پایش دست می کشید تا
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_چهارصد_و_دوم
رور سوم پیادهرویمان، زیر بارش رحمت و برکت خدا آغاز شد که از نیمههای شب، آسمان هم به پای زائران بیقراری میکرد و با دلتنگی به زمین بوسه میزد.
من و زینبسادات، ملحفههای سبکی را روی سرمان کشیده بودیم تا کمتر خیس شویم و مامان خدیجه ملحفههایش را برای ما ایثار کرده و خودش چیزی نداشت که چادرش حسابی خیس شده بود.
آسید احمد و مجید هم روی کوله پشتیهایشان مشما کشیده بودند تا وسایل داخل کوله خیس نشود، ولی با ِ همه درد سر، قدم زدن زیر نوازش نرم و مهربان باران در میان خنکای پیش از طلوع آفتاب، صفای دیگری داشت که گمان میکردم صورتم نه از قطرات باران که از جای پای فرشتگان نَم زده است.
کفش ِ هایمان حسابی گلی شده و لکههای
ِ آب و گل تا ساق پای شلوار مجید پاشیده بود و اینجا دیگر کسی به این چیزها اهمیتی نمیداد که حالا فهمیده بودم این شیعیان به پاس شکیبایی خانواده امام حسین ،همه سختیهای این مسیر را به جان خریده و به یاد اسارت اهل بیت پیامبر تمام مسیرهای منتهی به کربلا را با پای پیاده می پیمایند تا ذره
ای از رنج های حضرت زینبو دیگر بانوان حرم را به جان بخرند.
هوا کم کم روشن میشد و آفتاب بار دیگر به رخسار خسته و دلسوخته عزاداران حسینی،
عرض ادب میکرد که آسید احمد اشاره کرد تا در مقابل موکبی برای استراحت توقف کنیم.
سالخوردهترین عضو کاروان پنج نفره ما بود و زودتر از دیگران خسته میشد که به احترام مقام پدرانهاش، کنار موکبی ایستادیم، ولی از کثرت جمعیت، و میهمانوازی خالصانه صندلیهای موکبها پر شده و مجبور بودیم سررویِ پا بمانیم
عراقیها اجازه نمیداد ما را در این وضعیت ببینند که خادمان موکب به تکاپو افتاده و بالاخره برایمان تعدادی صندلی و چهارپایه تدارک دیدند تا نفسی تازه کنیم و به همین هم راضی نمیشدند که بالافاصله برایمان حلیم گندم و عدس
آوردند و در این صبح به نسبت سرد و بارانی، چه صبحانه شاهانه و لذیذی بود که
انرژی رفته، به تنمان بازگشت و باز به راه افتادیم.
امروز هوا سردتر شده و وادارمان کرده بود تا لباسهای گرمی که با خودمان از بندر آورده بودیم، به تن کنیم.
دیگر ِ کفشهایمان کاملا گلی شده و در تراکم انبوه جمعیت که قدم پشت قدمهای همدیگر می ِ گذاشتیم، آب و گل از زیر کفشها به لباسها میپاشید و کسی اعتراضی نمیکرد که در این مسیر هر چه سختی میرسید، عین نعمت و لذت بود.
حالا این قسمت از مسیر سر سبز ترشده و تقریباً اطراف جاده از نخلستانها یُ پراکنده پر شده بود.
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
﷽❣#سلام_امام_زمانم❣﷽
زمیڹ بہار را بہانہ ميڪند،
و زنده ميشود...
و مڹ براے زندگي
تو را بہانہ ميڪنم
و چشمـانم را ڪہ هرصبــح
براے زودتر دیدنت،
بیـدار ميشوند.
سلام بہانہ زندگيام طلوع ڪڹ
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
💠💠💠💠
سلام دوستان✋
بوی بهار بیشتر از هر لحظه حس میشه و این نوید شروعی دوباره و آعاز سالی نوست...
برای زندگی بهتر برای بندگی برای آغاز زیستن هیچ وقت دیر نیست...
توکل کن و بسم الله بگو و برای بهتر زیستن تلاش کن❤️
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین_بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌱 بشارتی برای مومنین
🔹فضیلت عبادت در ایام غیبت حضرت ولی عصر (عج)
🎙آیت الله بهجت
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #جهاد_تبیین
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین_بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
17.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• #دعای_روز •
✨🌺 امروز یـکشنبـــه ،
روز زیارتی آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام
و خانم حضرت فاطمه سلاماللهعلیها 🌺✨
با گوش جان بشنویم زیارت امروز را و عرض ارادتی کنیم به ساحت مقدس این دو بزرگوار ...
💠💠💠
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #جهاد_تبیین
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین_بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
44.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
🎥 برادرها فرج نزدیک است
❇️سخنان جالب آیت الله ناصری از آیت الله بهجت در مورد نزدیکی ظهور بشنوید
❇️ باور کنید دوستان ظهور نزدیکه برای فرج دعا کنیم
❇️ظهور نزدیک است بشارت ظهور
❇️آیت الله بهجت و آیت لله ناصری
🎙 سخنران : آیت الله ناصری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تکلیف منتظر
❇️ کسانی که برای زمینه سازی ظهور و یاری امام زمان تلاش نمیکنند
کسانی که برای فرج دعا کردن را کافی میدانند
سخنان امام خمینی رحمت الله علیه و سخنان امام خامنهای را گوش کنید
مگر اطاعت از امر نایب امام زمان سلام الله امام خامنه ای واجب نیست
پس چرا عده ای زمینه سازی برای امام زمان را نمی پذیرند
این یک تکلیف واجب هست
از همه ما روز قیامت در مورد یاری امام زمانمان سوال میکنند
🎙 سخنران : امام خمینی رحمت الله علیه و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲برای امام زمان صحرانشینمان...
لحظه سال تحویل باید همه قلبهایمان را متوجه او کنیم؛ بلکه فرجی حاصل شود...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
❤️ توفیق انجام کار خیر به نیابت از صاحب الزمان (عج)
مرحوم کافی نقل می کرد که:
شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه میخواهد؛
گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. میخواست کمکش کنم.
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم : با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم.
همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند...
🔶 وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..