💥امام خامنه ای :
💥فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است.
💥اگر از فضای مجازی غافل باشیم اگر نیروهای مؤمن و انقلابی این میدان را خالی کنند مطمئنا ضربه خواهیم خورد.
💥به اعتقاد من امروزه ذکرمستحبی بعد از نماز ما کارفرهنگی و جهادی در فضای مجازی ست.
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥ایران اینترنشنال اینجوری حرف های رهبری رو تقطیع میکنه و بعد یه مشت بی عقل و....بدون تحقیق قبول میکنند و متاسفانه جمهوری اسلامی هم از لحاظ رسانه بسیار ضعیف عمل میکنه .
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*به چهره های متفاوت و صدای گوینده بسیار با دقت، توجه کنید.😱😱😱*
هوش مصنوعی به همین راحتی میتونه با تصویر یه نفر کلیپ درست کنه!!!!
👌از امروز به بعد به هیچ عنوان نمیشود به کلیپ ها و مطالب در فضای مجازی استناد کرد.....
👌قطعا پس از این برای به انحراف کشیدن ذهن مردم ازین ترفند استفاده میکنند و با استفاده از هوش مصنوعی چهره های انقلابی و خواص را تخریب خواهند کرد.
شاید تنها نگرانی من برای فتنه های آینده همین هوش مصنوعی باشد.
آقا در سخنرانی سالگرد امام، به هوش مصنوعی اشاره کردند، اطلاع ایشان از جزئیات دنیای امروز ستودنی است.
امیدوارم هرچه سریعتر در این موضوع همه رسانه ها اطلاع رسانی کنند، چون با یک ترفند میشه کشور بهم ریخت، یه لحظه فکر کن فیلم یک آدم معروف درست کنند یا صحنه قتل یک دختر طراحی بشه.
خلاصه مسئله خطرناکه و از الان باید به جامعه آگاهی داد که در دنیای امروز نباید به هیچ فیلم مشکوکی استناد کرد. یاعلی...
🔰لطفا همه این مطلب را منتشر کنید.
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
دیدی می شود❔
بله پرزیدنت روحااانیی...😒
#غربگدا #سرطان_اصلاحات
#فتاح #ایران_قوی
#دولت_انقلابی
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
#توسلات_مهدوی
♨️ذکری برای کمک طلبی از امام زمان ارواحنا فداه
🔸در طول شبانهروز ساعتی مشخص به حضرت متوسل شوید؛ برای این منظور، دستورالعملهای مختلفی هست، از عبادات مؤثر در توسل و توجه به ساحت مقدس #امام_زمان عجل الله فرجه، #نماز آن حضرت است. برخی علما و شیفتگان حضرت، آن را جزء برنامههای روزانه خود میدانسته اند.
دستکم خواندن این نماز هفتهای یک بار در روز #جمعه نباید فراموش شود.
🔸 یکی از دستورهای مرحوم آیتالله سید عبدالکریم کشمیری برای توسل و توجه به ساحت مقدس حضرت ولیعصر، ذکر «المُستعانُ بِکَ یَابن الحسن» است. این ذکر برای استمداد و کمک طلبی از ساحت مقدس حضرت بسیار ممتاز است. عدد این ذکر «۵۷۰» بار است.
🖋حجتالاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری
#اللهمعجللولیڪالفرج
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥جانا جانا☘️
💥مهدی زهرا☘️
💥اَللُّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِکَ اَلْفَرَجْ
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🎙 حجتالاسلام کاشانی
🔸 امام زمان ما رو فراموش نمیکنه، این ما هستیم که فراموشش میکنیم...
👌کوتاه و شنیدنی
👈ببینید و نشردهید.
#اللهمعجللولیڪالفرج
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
21.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 نماهنگ «الوعده وفا»
🌙 ماه شب های تارم کجایی؟
🥀 یابن الزهراء امان از جدایی
#جمعه_های_مهدوی
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز #قسمت_بیست_و_سوم وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محک
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز
#قسمت_بیست_و_چهارم
نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ...
- سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده ...
رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه... با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود ...
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ...
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش ... صداش لرزید ... امانته ...
با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ...
- چی شده؟ ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ ...
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ...
- حال زینب اصلا خوب نیست ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید ...
جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد...
- یعنی چقدر حالش بده؟ ...
بغض اسماعیل هم شکست ...
- تبش از 40 پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شد ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع...
دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ...
تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ...
از در اتاق که رفتم تو ... مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ...
مثل مرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمت زینب ... صورتش گر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ...
- زینبم ... دخترم ...
هیچ واکنشی نداشت ...
- تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...
دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار زینبم به امروز و فرداست ...
دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ...
دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ...
رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ...
- علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم ... اما دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می کنم ... زینب، از اول هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نفس و شاهرگش تو بودی ... چه ببریش، چه بزاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ...
اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمام سجاده و لباسم خیس شده بود ...
👈ادامه دارد…
🌐eitaa.com/salamalaaleyasiin