AUD-20220916-WA0025.mp3
6.69M
🎧 فایل صوتی
#امام_حسین
🎤سلام عزیزم ...
#امیر_کرمانشاهی
نشر با شما
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر رهبر انقلاب درباره اینستاگرام و تلگرام و فضاهایی که دست دشمنه
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
دعایکمیل۩مهدیسلحشور 1400.12.26 احیای شب نیمه شعبان میلاد امام زمان .mp3
12.51M
🕋 دعای کمیل
🎙 با نوای حاج مهدی سلحشور
🌙 در مراسم احیای شب نیمه شعبان
📆 27 اسفند 1400
🕌 مسجد مقدس جمکران
🔷🔶🔷🔶🔷🔸💠🔸🔷🔶🔷🔶
لینک متن و ترجمه دعای کمیل 👇
✅🔝 eitaa.com/doa1357/217
#امام_زمان علیه السلام
#شب_جمعه #حجاب
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دنیا برام جهنم اگه از تو جدا شم
♨️#کربلایی_محمدحسین_پویانفر
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_نهم طرز حرف زدنش به قدری سرگر
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت»
#پارت_هشتادم
ساعتی نشستیم و در این مدت از همه نوع پذیرایی و مهماننوازی عمه فاطمه لذت بردیم. از میوه و شیرینی و شربت گرفته تا دم نوش مخصوصی که برای حالت تهوع مادر تدارک دیده بود و همه این کارها را در حالی میکرد که روزه بود و لبانش به خشکی میزد. گاهی با خوش صحبتیاش سرِ ما را گرم میکرد و گاهی کنترل تلویزیون را به دست میگرفت و سعی میکرد با یافتن برنامهای جالب توجه، وقت ما را پُر کند و خلاصه میخواست به هر صورت، فضای راحتی برای ما فراهم کند تا ساعت 12:30 که دخترش ریحانه از راه رسید و جمع ما را گرمتر کرد.
ریحانه هم مثل مادرش زنی محجبه بود و مقابل مجید، فقط نیمی از صورتش از زیر چادر نمایان میشد. با مهربانی به ما خوش آمد گفت، کنار مادر نشست و برای آنکه به انتظارمان پایان دهد، بیمقدمه شروع کرد:
_حاج خانم! براتون وقت گرفتم که به امید خدا همین امروز بعد از ظهر بریم.
مادر لبخندی زد و با گفتن «خیر ببینی عزیزم!» قدردانیاش را ابراز کرد که ریحانه با لبخندی ملیح پاسخ داد:
_اختیار دارید حاج خانم! وظیفم بود! شما هم مثل مامان خودم هستید!
سپس رو به من کرد و گفت:
_انشاءالله که نتیجه میگیرید و با دل خوش برمیگردید بندرعباس.
که صدای اذان ظهر بلند شد و ما را مهیای نماز کرد.
من و مادر وضو گرفتیم و برای خواندن نماز به اتاق رفتیم. داخل اتاق دو سجاده زیبا پهن شده و با هوشیاری میزبان، مُهری هم رویش نبود تا به مذهب میهمان هم احترام گذاشته شود. کمک مادر کردم تا با درد کمتری چادرش را سر کند و آماده نماز شود که هر حرکت اضافی به درد غیرقابل تحمل بدنش اضافه میکرد. نمازم زودتر از مادر تمام شد و از اتاق بیرون آمدم که دیدم مجید هنوز روی سجاده سر به مُهر دارد و لبانش به دعا میجنبد. حضورم را احساس کرد و با کوتاه کردن سجدهاش سر از مُهر برداشت. نگاهش کردم و گفتم:
_مجید جان! برای مامانم دعا کن!
همچنانکه سجادهاش را میپیچید، به رویم لبخندی زد و گفت:
_اتفاقاً داشتم برای مامان دعا میکردم.
و زیر لب زمزمه کرد:
_انشاءالله که دست پُر بر میگردیم!
به چشمانش خیره شدم و با صدایی آهسته پرسیدم:
_نگران حرف ابراهیم و بابایی؟
با شنیدن نام ابراهیم و پدر، نگرانی در چشمانش موج زد و خواست چیزی بگوید که مادر رسید و نتوانست نگرانیاش را با من در میان بگذارد، در عوض به صورت مادر خندید و گفت:
_قبول باشه!
مادر با چهرهای که از درد و ناراحتی در هم رفته بود، در جواب مجید لبخندی زد و روی مبل نشست. ریحانه در سکوت میز نهار را آماده میکرد که به کمکش رفتم. با دیدن من لب به دندان گزید و با خوش زبانی تعارف کرد:
_شما چرا زحمت میکشید؟ بفرمایید بشینید!
دسته بشقابها را از دستش گرفتم و گفتم:
_شما دارید با زبون روزه این همه زحمت میکشید، ما به انداره کافی شرمنده هستیم!
پارچ آب را وسط میز گذاشت و جواب داد:
_انشاءالله بتونم براتون یه کاری بکنم، اینا که زحمتی نیس!
که با آمدن دیس برنج و ظرفهای خورشت، میز نهار تکمیل شد و عمه فاطمه برای صرف نهار، تعارفمان کرد و خودشان برای اینکه ما راحت باشیم، تنهایمان گذاشتند.
خوردن یک قاشق از برنج و خورشت فسنجان کافی بود تا بفهمم دستپخت عمه فاطمه هم مثل اخلاق و میهماننوازیاش عالی است، اخلاقی که خانهاش را در این شهر غریب، مثل خانه خودمان راحت و دوست داشتنی می کرد، گرچه مادر معذب بود و مدام غصه می خورد و سرانجام با ناراحتی رو به مجید کرد:
_مجید جان! ای کاش میذاشتی ماه رمضان تموم شه، بعد میاومدیم. اینجوری که نمیشه این بنده خداها با زبون روزه همش زحمت میکشن و از ما پذیرایی میکنن.
مجید لبخندی زد و با شیرین زبانی پاسخ داد:
_چاره ای نبود مامان، هر چی زودتر میاومدیم بهتر بود.
همچنانکه نهار میخوردیم، صدای خوش قرائت قرآن از داخل اتاق میآمد که مجید به نگاه کنجکاو من و مادر لبخندی زد و گفت:
_عمه فاطمه همیشه ماه رمضان با نوارهای استاد پرهیزگار ختم قرآن میکنه.
مادر از شنیدن این جمله آهی کشید و همچنانکه به در نیمه باز اتاقی که صوت قرآن از آنجا به گوش میرسید، نگاه میکرد، گفت:
_چهار روز از ماه رمضان گذشته و من هنوز نتونستم یه خط قرآن بخونم!
سپس رو به مجید کرد و با لحنی لبریز افتخار ادامه داد:
_من هر سال ماه رمضان یه دور قرآن رو ختم میکردم!
مجید با غصهای که در چشمانش نشسته بود، لبخندی امیدبخش نشان مادر داد و گفت:
_انشاءالله خیلی زود حالتون خوب میشه!
و مادر با گفتن «انشاءالله!» خودش را با غذایش مشغول کرد، هر چند از ابتدا جز مقدار اندکی چیزی نخورده بود و خوب میدانستم از شدت حالت تهوع و درد نمیتواند لقمهای را به راحتی فرو بدهد.
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#سلام_آقای_من
چه شود که نازنینا ، رُخ خود به من نمائی
به تبسّمی ، نگاهی ،گرهی ز دل گشائی
به کدام واژه جویم ، صفت لطیف عشقت
که تو پاک تر آز آنی که درون واژه آئی
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
🌷زیارت #امام_زمان (عج) در روز جمعه 🎤با نوای استاد #فرهمند •|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
زیارت روز جمعه متعلق به وجود نازنین آقا امام زمان علیه السلام 🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از 🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
دعایندبه۩باسمکربلایی.mp3
9.5M
دعای ندبه
🎙با نوای ملا باسم کربلایی
#امام_زمان
#اربعین
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ڪلیپ مهم براے رصد ڪنندگان علائم ظهور !
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
🔸روایت صحیح السند از امام جواد (علیه السلام)، داریم ڪه حتے در وقوع علائم حتمے مثل خروج سفیانے هم احتمال بداء هست، چه برسد به روز جمعه ڪه جزء علائم حتمے نیست.
✍لذا اگر همین فردا به یڪباره ظهور شد نباید تعجب ڪرد. این وعده رسول خداست ڪه ظهور نمیشود مگر به شڪلے آنے و لحظه ای
#اربعین
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤