AUD-20210311-WA0032.mp3
4.91M
🌸 #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
💐ای یار سلام علیک
💐دلدار سلام علیک
🎤 #محمود_کریمی
👏 #سرود
👌 #پیشنهاد_ویژه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽•
خاتم رسالت رسیدھ...✈️
#کربلایۍ_محمد_فصولۍ🎧
#میلاد_پیامبر_اکرم'ص'🍭
#استوری📲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
هدایت شده از 🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
دعایکمیل۩اباذرحلواجی.mp3
15.21M
🕋 دعای کمیل
🎙 با نوای اباذر حلواجی
لینک متن و ترجمه دعای کمیل 👇
✅🔝 eitaa.com/doa1357/217
#امام_زمان علیه السلام
#شب_جمعه
۶۴BitR🚀۱۴MB⏰Time=۳۱:۳۵
〰❁🍃❁🌺❁🍃❁〰
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
#اللّٰھُمَعجلاْلِّوَلیڪَالفࢪَج
💎@salamalaaleyasiin💎
💠 می پرسند از #وحدت شیعه و سنی چه خیری دیده اید؟؟
♦️می گوییم:نتیجه #وحدت این شد که شخصی سنی با آموزه های امام خمینی(ره) شیعه شد و ۲۵میلیون نفر را شیعه کرد...
#هفته_وحدت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
✅ برای روز #هفدهم_ربیع_الاول، اعمالی نقل شده که همه یا بعضی از آنها را می توان انجام داد.
1⃣ غسل کردن
2⃣ روزه گرفتن ( یکی از چهار روز ممتاز است که ثواب روزه گرفتن در آن، معادل ثواب ۶۰ سال روزه داری است).
3⃣ نماز گزاردن ( دو رکعت به هنگام بالا آمدن خورشید🌞 بدین صورت که در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر و ده مرتبه سوره توحید خوانده شود).
4⃣ خواندن زیارت #پیامبر_اسلام (ص)
5⃣ خواندن زیارت حضرت علی (ع)
6⃣ گرامی داشتن این روز (جشن گرفتن و سرور)🎊🎈
👌 و البته به توصیه بزرگان، زیارت مشاهد شریفه، صدقه دادن، سلام و صلوات بر امام صادق (ع) نیز سفارش شده است.
التماس دعا 🙏
#میلاد_پیامبر_اکرم
#میلاد_امام_جعفر_صادق
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_نود_و_نهم تردید داشتم که آیا راهی که م
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_صدم
خیابان منتهی به امامزاده از اتومبیل های پارک شده پر شده بود که به سمت حرم در حال حرکت بودند. در انتهای خیابان، هاله ای آمیخته به انوار
نقره ای و فیروزه ای، گنبد و بارگاه امامزاده را در آغوش گرفته بود و صدای قرائت دعایی از سمت حرم به گوشم میرسید که تازه به فکر افتادم من از این مراسم احیاء چیزی نمیدانم و با دلواپسی از مجید پرسیدم:
»مجید! من باید چی کار کنم؟« و در برابر نگاه متعجبش، باز سؤال کردم:
»یعنی الان چه دعایی باید بخونم؟
« سپس به دستان خالی ام نگاهی کردم و دستپاچه ادامه دادم:
»مجید!ً من با خودم قرآن و کتاب دعا نیاوردم!
« در برابر این همه اضطرابم، لبخندی پُر مهرو محبت روی صورتش نشست و با متانت پاسخ داد:
الهه جان! کتاب که حتما تو حرم هست! منم با خودم مفاتیح اُوردم. لازم نیس کار خاصی بکنی! هر جوری دوست داری دعا کن و با خدا حرف بزن...
که با رسیدن به درب حرم، حرفش نیمه تمام ماند. صحن از جمعیت پُر شده و جای نشستن نبود و افراد جدیدی که قصد شرکت در مراسم شب قدر را داشتند، در اطراف حرم، زیراندازی انداخته و همانجا مینشستند.
مانده بودیم در این ازدحام جمعیت کجا بنشینیم که صدای زنی توجهمان را جلب کرد. چند زن سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته
بودند و کنارشان به اندازه چند نفر جای نشستن بود که با خوشرویی تعارفمان کردند تا روی حصیرشان بنشینیم.
مجید به من اشاره کرد تا بنشینم و خودش مثل
اینکه معذب باشد، خواست جای دیگری پیدا کند که یکی از خانمها با مهربانی صدایش کرد:
»پسرم! بیا بشین! جا زیاده!« در برابر لحن مادرانه اش، من و مجید دمپایی هایمان را درآوردیم و با تشکری صمیمانه روی حصیر نشستیم، طوری که پیش آنها قرار گرفتم و مجید گوشه حصیر نشست.
احساس عجیبی داشتم که با همه بیگانگی اش، ناخوشایند نبود و شبیه تجربه سختی بود که میخواست به آینده ای روشن بدل شود.
آهسته زیر گوش مجید نجوا کردم:
»مجید! دارن چه دعایی میخونن؟
« همچنانکه میان صفحات مفاتیح دنبال دعایی میگشت، پاسخ داد:
دارن جوشن کبیر میخونن الهه جان!
« و جملهاش به آخر نرسیده بود که دعای مورد نظرش را یافت، مفاتیح را میان دستانش مقابل صورتم گرفت و با گفتن این جمله مشغول خواندن شد و گفت: »این دعای جوشن کبیره!
فراز ۴۶ دعا به همراه جمعیتی شد که همه با هم زمزمه میکردند و حالا من به عنوان یک
سنی میخواستم هم نوای این جمعیت شیعه، دعای جوشن کبیر بخوانم.
سراسر دعا، اسامی الهی بود که میان هر فرازش، از درگاه خدا طلب نجات از آتش دوزخ میکردند. حالا پس از روزها رنج و محنت، تکرار اسماء الحسنی خداوند، مرهمی بر زخمهای دلم بود که به قلبم آرامش میبخشید.
با قرائت فراز صدم، دعای جوشن کبیر خاتمه یافت و فردی روحانی بر فراز منبر مشغول سخنرانی شد.
به قلم #فاطمه_ولی_نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_صدم خیابان منتهی به امامزاده از اتومبیل
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_صد_و_یکم
.
گوشم به صحبتهایش بود که از توبه و طلب استغفار میگفت و همانطور که نگاهم به گنبد فیروزهای و پر نقش و نگار امامزاده بود، در دلم با خدا نجوا میکردم که امشب به چشمان خیس و دستهای خالیام رحمی کرده و مادرم را به من بازگردان گاهی به آسمان مینگریستم و در میان ستاره ِ های پر نورش، با کسی درد دل میکردم که امشب تمام این جمعیت به حرمت شهادتش لباس سیاه پوشیده و بر هر بلندی پرچم عزایش افراشته شده بود، همان کسی که بنا بود امشب به آبرویش، خدا مرا به آروزیم برساند.
سخنرانی تمام شده و مراسم روضه و سینه زنی بر پا شده بود، گرچه من پیش از دیگر عزاداران، به ماتم بیماری مادرم به گریه افتاده و به امید شفایش به درگاه پروردگارم، ضجه میزدم.
گریه های آرام مجید را میشنیدم و شانه هایش را میدیدم که زیر بار اشکهای مردانه اش به لرزه افتاده و نمیدانستم ِاز شنیدن از آنچه مداح در مصایب امام علی علیه السلام میخواند، ناله میزند یا از گریه های عاجزانه من اینچنین غریبانه اشک میریزد.
نمیدانم چقدر در آن حال بودم و همان ِ طور که صورت غرق اشکم را به آسمان سپرده و دل به دست خدا داده بودم، چقدر زیر لب با امام علی علیه السلام نجوا کردم که متوجه شدم
مجید قرآن کوچکی را به سمتم گرفته و آهسته صدایم میزند:
»الهه جان! قرآن رو بگیر رو سرِت!
« پرده ضخیم اشک را از روی چشمانم کنار زدم و دیدم همه با یک دست قرآنها را به سر گرفته و دست دیگر را به سوی آسمان گشوده اند.
مراسم قرآن به سر گرفتن را پیش از این در تلویزیون دیده بودم و چندان برایم غریبه نبود،
گرچه اذکار و دعاهایی را که میخواندند، حفظ نبودم و نمیتوانستم کلمات را به طور دقیق تکرار کنم. قرآن را روی سرم قرار داده، با چشمانی که غرق دریای اشک شده و صدایی که دیگر توان گذر از هاله سنگین بغض را نداشت، خدا را به حق
ِ َک ی اهـل...« سوگندی که احساس میکردم بازگشتی ندارد و بی هیچ حجابی دلم را به آستان پروردگارم متصل کرده است. سوگندی که به قلب شکسته ام اطمینان می داد تا رسیدن به آرزویم فاصله زیادی ندارم به خودش سوگند میدادم: »
بعد نام عزیزترینِ انسانها
محمٍد ...« همان کسی ِکه بهانه بارش رحمت خدا بر همه عالم است حتی تکرار نام زیبایش، قلبم را جلا میداد.
دیگر آسمان دلم به هم پیچیده، دریای اشک روی ساحل مژگانم موج میزد و لبهایم از شدت طوفان ناله به لرزه افتاده بود و حالا باید کسانی را صدا میزدم که به زعم شیعه، برترین اولیای خدا بودند
و به رأی اهل سنت از بندگان محبوب درگاه الهی و برای دست کوتاه و چشم امیدوار من، بهترین واسطه استجابت دعایم!
همه باورها و اعتقاداتم را کنار زده و بی توجه به تاریخ اسلام و عقاید اهل سنت و جماعت، از سویدای دلم صدا میزدم :»
بفاطمه....
ٍ ... بعلی....
داشتم میان میدان عشق بازی، یک تنه جانبازی میکردم و بیپروا از همه چیز و همه کس، برای بیماری دعا میکردم که همه از زنده ماندنش قطع
امید کرده بودند و حالا من به شفای کاملش دل بسته بودم!
به قلم #فاطمه_ولی_نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
✍جمعه،
عاشق ترین روز هفته است!
آنقدر که؛
رنگ قریب انتظارش را بر قلب همه اهل زمین، می پاشد!
💓 #سلام یوسف فاطمه
هفته به وقت دلتنگی رسیده است؛
يک جرعه نگاهت، درمان تمام بی قراری ماست!
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
:-*❀🌺:-*❀🌺:-*❀🌺:
🌺ســــــــــلام و ادبـــــــ خدمت شما یاوران امام عصر(عج الله تعالی فرجه الشریف )، صبح آدینه تون بخیر و عافیت و به کام دل❣☺️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
هدایت شده از 🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
دعای عهد.mp3
9.72M
#قرار_صبحگاهی
و حقتعالی بر هر کلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید و هزار گناه از او محو سازد
🦋هدیه به مادر امام زمان
✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
🌼 دعای عهد با #امام_زمان عج
✨قرار تجدید بیعت با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ✨
•|🕊🥀 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•