@salambarebrahimm
🌷 از #شــهدا آموختم👇👇
🌷 از ابراهیم #هادی، پهلوانی را...
🌷 از حاج همت، #اخلاص را...
🌷 از #باکری ها، گمنامی را...
🌷 از علی #خلیلی، امر به معروف را...
🌷 از محمد خانی، #فداکاری را...
🌷 از حاجی #برونسی، توسل را...
🌷 از مهدی زین الدین، #سادگی را...
🌷 از محمد #مشلب دل کندن از دنیا را
🌷 از سید مططفی #الحسینی انس با قرآن را
🌷 از عباس #بابایی، دوری از گناه را...
🌷 از #صیاد شیرازی، نماز اول وقت را...
🌷 از شهدا عشق و ایمان را آموختم...
بااین همه نمیدانم چرا، موقع عمل که میرسد، وامانده ام !!!😔
بجای شرمندگی و تنبلی باید بلند شوم و کاری کنم...😊
در اردوگاه سربازان مهدی (عج) بی حوصلگی و نا امیدی راه ندارد...👊
خدایا همانند شهدا مرا #مومن #مجاهد #انقلابی بخواه...
اگر به جای محبتی، که به کسی کردید
از او بی مهری دیدیدمایوس نشوید
چون برگشت آن محبت را از
شخص دیگری
در زمان دیگری
در رابطه باموضوع دیگری
خواهیدگرفت
شک نکنید😉
@SALAMbarEbrahimm
💟 #برادرشهید
میدانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها»، هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود
تا جائیکه میتوانست آدم را میپیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد.
معاملهای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت. و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت!
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🕊 🌹آب قسمت (3) ...ترس و واهمه به خود راه نمی دادند . رزمندگان کمیل با تمام وجود مق
#سلام_برابراهیم 🕊
🌹آب قسمت (4)
برخی جان خود را در این راه می دادند و دیگر به کانال بر نمی گشتند .
بعضی مقداری آب و مهمات می آوردند و بعضی از بچه ها که توانایی شان از بقیه بیشتر بود ٬ برای آوردن مهمات و آب ٬ حتی تا نزدیکی نیروهای خودی هم پیش رفتند .
آن ها به راحتی می توانستند خود را به نیروهای خودی برسانند و دیگر به کانال برنگردند . اما نیروی قدرتمند دیگری در کانال دست و پایشان را بسته بود .
وفا و معرفت ٬ چنان با گوشت و خونشان آمیخته بود که پس از تحمل رنج های فراوان ٬ با همان تعداد اندک فشنگی که پیدا کرده بودند ٬ دوباره به کانال باز می گشتند و با سختی هایش می ساختند .
بچه هایی که برای آوردن مهمات و یا آب و آذوقه ٬ هر از چند گاهی در دل شب به میان کشته شدگان می رفتند ٬ صحنه هایی دلخراش می دیدند که تا مدت ها آزارشان می داد.
آن ها در بسیاری از مواقع مجبور بودند پیکر دوستان شهیدشان را وارسی کنند تا شاید چند عدد فشنگ و یا قمقمه ای آب بیابند .
بعضی وقت ها نیز در بین راه مجروحینی را می دیدند که با دست و پاهای قطع شده ٬ دست به دامان آن ها می شدند و جرعه ای آب طلب می کردند .
در چنین مواقعی شرم و خجالت ٬ خوره ای بود که تا مدت ها به جان بچه ها می افتاد و آن ها را ذره ذره آب می کرد .
شب های زمستانی فکه ٬ شب هایی سرد و طاقت فرسا بود . باد سرد زمستانی بیابان ٬ همه را اذیت می کرد . اما مجروحین با بدن های چاک چاکشان بیش از همه از آن رنج می بردند . رزمندگان سعی می کردند به هر طریقی که شده ٬ مجروحین را از سرما حفظ کنند...
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
#حدیث
💠پیامبر اکرم (ص):
براى هر حاجتى كه داريد، حتى اگر بند كفش باشد، دست خواهش به سوى خداوند عزوجل دراز كنيد؛
زيرا تا او آن را آسان نگرداند آسان (برآورده) نشود !
📚بحارالانوار
@salambarebrahimm
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
#خط_عاشقی
@salambarebrahimm
#شهید_حسن_باقری🌷
رشته دامپروری_دانشگاه رضائیه
درامتحانات کنکور،درهشت رشته قبول شد.ازبین این هشت رشته،رشته دامپروری را انتخاب کرد.درحالی که دربین رشته هایی که قبول شده بود،زبان وعلوم غذایی وامثال آن هم دیده میشد،اما او دامپروری را،آن هم در رضائیه،انتخاب کرد.
مادرش مخالف بود ومیگفت: رضائیه دوره وخوب نیست که تو تنها به اونجا بری،اونجا سرد سیره،لب مرزه،ازلحاظ امنیتی هم مناسب نیست. اما غلام حسین .گفت: چون من ازتهران بیزارم،میخوام برم رضائیه.این مردم ظرفیت کارهایی رو که من میخوام انجام بدم،ندارن.این رژیم خیلی ازمردم رو فاسد کرده ومن کاری نمیتونم بکنم.اونجا کوچیکه ومن هم بیشترمیتونم فعالیت کنم ومثمر ثمر باشم.
در رضائیه به فعالیت های سیاسی،جهت روشن کردن افکار مردم ودانشجویان،نسبت به برنامه های حکومت استبدادی محمد رضا شاه پرداخت وبه شدت مردم را به مبارزه علیه حکومت فرا میخواند.اماعوامل دانشگاه مانع از فعالیت های اومی شدند.
غلام حسین به خاطر فعالیت های مذهبی اش،بااساتید دانشگاه درگیری داشت.درحقیقت فعالیت های سیاسی او،به طور رسمی ازآنجا شروع شد.به هرحال،بعداز 15،16ماه،او را به علت فعالیت های ضد رژیم،از دانشگاه اخراج کردند.او پس ازآن به تهران آمد وبرای رفتن به خدمت سربازی آماده شد.
📚برگرفته از کتاب من این جا نمی مانم
خاطراتی از شهید غلام حسین افشردی(حسن باقری)
172020841.out.mp3
1.92M
@salambarebrahimm
️️الـلَّـهُـم عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
ویژه روز دحوالارض
🎤مهدے مختارے/ بسیار عالــی
اذا زلزلت الارض زمین محشر
@salambarebrahimm
#بدبیاری ⬇️
💠امان از اون روزایی که از صبح تا شب برای آدم بد میاد.
همه کارا گره میخوره. گرفتاری میاد چند تا چند تا! یکیشو درست میکنی، یکی دیگه خراب میشه.
خونه و اداره و محل کار نداره، اصلاً مثل این که از آسمون برات گرفتاری میباره.
این روز که به خاطر رفتار ما نحس و نامبارک میشن، برای همه هست، ولی با کمک خدا و انجام کارای خوب و دوری از کارای بد میشه اونارو پشت سر گذاشت.
خدا هم تو قرآن گفته عذاب در روزهای نحس بر قوم عاد (به دلیل گناهاشون) نازل شد.
🔻فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ
🔻پس ما در روزهای نحس باد تندِ سردی بر آنها فرستادیم .
📔بخشی از آیه ۱۶ فصلت
💠 #ازدواج_به_سبڪ_شهدا
✨شهید سید اسماعیل سیرت نیا
💟⇇جلسه اولےکه اومدن خونمون خواستــگارے... بهم گفت: تنها نیومدم...
مادرم حضرت(زهرا سلام الله علیها)...
همرام اومدن! "
💟⇇من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه... وقتی رفتن ، من فقط گریه میکردم...
💟⇇مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: "مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه میکنی...؟!" گفتم: "یادم نیست چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا(س) اومده خواستگارے ...
💟⇇جوابم مثبـتِ...
تا اینو گفتم؛ خونوادمـم زدن زیرگریـه... من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس ميكردم...
مدام ذکــر بی بی رو لباش بود...
💟⇇مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) میخوند... ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش... با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه...💔
✨ راوے: همســـر شهید
@SALAMbarEbrahimm