eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
✨شهیـد حجت اصغری✨ ✅ازبرادران و خواهران دینےام مےخواهم کہ مطیع امر رهبری باشند و بدانند کہ تا زمانے کہ منتقم حسین (ع) نیامده ولے امر مُسلم (ع) است.
دوست داشت باشد😇 می‌گفت: « آی نمی‌دونی! چه لذتی داره آدم برای 😍تکه‌تکه بشه و هیچی ازش باقی نَمونه که کسی بشناسدش» در مجنون بہ آرزویش رسید💟 🌹 @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
❤️ نوحه حجاب و عفاف 💠 کمی نداره از خون شهید حجاب تو... 🎤🎤 سید رضا نریمانی @SALAMbarEbrahimm #پی
🌺خواهران حجاب خود را رعایت کنید، کہ دشمن ازهمین حجاب شما مے‌ترسد و بدن آنان بہ لرزه مے‌افتد، خواهرم حجاب تواز خون سرخ من افضل است. @SALAMbarEbrahimm
💠 🕊 👈 نارنجک 🌷قبل از مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل برگزار شده بود. 🌷 بجز من و ، سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول بودند. 🌷 اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. يك دفعه از پنجره اتاق یک به داخل پرت شد....! 🌷دقیقاً وسط اتاق افتاد. از ، رنگم پرید. همینطور که كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار زدم! برای لحظاتی نفس در سینه ام شد. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه ای خزیده بودند. 🌷لحظات به سختی مى گذشت، اما صدای نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لا به لای دستانم نگاه کردم. از صحنه ای که می دیدم خیلی کردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم. با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود، گفتم: آقا !! بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند. 🌷صحنه بسیار بود. در حالی که همه ما به گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی خوابیده بود. در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک بود. افتاد داخل اتاق. 🌷....ابراهیم از روی نارنجک بلند شد. در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود چنین اتفاقی برای هیچ یک از بچه ها نیفتاده بود! بعد از آن، ماجرای نارنجک، به زبان بین بچه ها می چرخید. 📚 کتاب سلام برابراهیم 🌸 @SALAMbarEbrahimm
1_17465356.mp3
3.85M
❤️ شهر بارون ❤️ ترانه بسیار زیبا درمورد امام زمان (عج) 🍃نبودی و هزار دفعه زمین خوردم 🍃نبودی و کم آوردم 🎤 حامدزمانی @SALAMbarEbrahimm
اے ڪاش با این ڪانال، تبادل بزنیم! ڪاش بتوانیم اعضایش را دعوت ڪنیم، به ڪانال‌هاےمان.. ڪاش دعوت‌مان را بپذیرند.....😔 @SALAMbarEbrahimm
🌸 @salambarebrahimm اول که رفته بــوديــم گفتند كسی حق ورزش کردن نداره, يه روز يکی از بچه ها رفت ورزش کرد مامــور عراقـی تا ديــد اومـــد در حالي که خـــودكار و ‌کاغــذ دستش بــود برای نوشتن اسم دوستمـــون جــلو آمــد و گفت : ما اسمك؟ (اسمــت چيه؟) رفيقمـــون هم كه شــوخ بــود بــرگشت گفت : گچ پژ.. باور نمـی کنيد تا چــند دقيقه اون مامـــور عــراقـی هــر کاري کرد ايــن اســـم رو تلــفظ کنه نتــونست ول کرد گــذاشت و رفت و ما همينـطور مـی خنـديـديم.
@salambarebrahimm هر دو به سوی قبله اند این کجـا و آن کجـا...!!!
🌹🕊شهید غلامعلی پیچک @salambarebrahimm 🌸بوی عطر میداد توی عملیات " مطلع الفجر" تیر خورد به سینه و گردنش همون جا افتاد و به آسمون پر کشید. درگیری شدید شد و نتونستیم پیکر مطهرش رو برگردونیم. یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه غلامعلی رو برگردونن به هر سختی بود برگردوندیم. خیلی تعجب آور بود هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه، حتما بو می گیره و تغییر میکنه اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود. دقت کردم دیدم بعد از یه هفته ، هنوز از گلوش خون تازه جاری میشه انگار همین الان شهید شده باشه. خم شدم که صورتش رو ببوسم خدا شاهده بوی عطر می داد چه عطر خوشبویی بود.... راوی:(دوست شهید)
کانال کمیل
@salambarebrahimm ⭕️ ناگفته های دفاع مقدس 11 🔴 بیشترین میزان کمک به صدام توسط #فرانسه ‼️ 🌷استاد ر
@salambarebrahimm ⭕️ ناگفته های دفاع مقدس 12 🔴 شهید مرتضی جاویدی شهیدی که امام پیشانی اش رو بوسید. ✨نمیگذارم واقعه احد تکرار شود... 🌷استاد رائفی پور🌷
💠 ❣شهید حجت الله رحیمی 👈راوی: مادر شهید 💠•⇦من وآقا حجت فقط 14 سال اختلاف سنی داشتیم، جدا از رابطه مادر و فرزندی با هم دوست بودیم.منو در جریان همه کارهاش می گذاشت.آقا حجت هر جا میرفت من همراهش بودم  💠•⇦یه بار رفته بودیم گلزار شهدا تو ماشین گفت مامان یکی بهم گفت آقای رحیمی تو شهید میشی، مامان برام دعا کن شهید شم گفتم ان شاءالله شهید میشی . 💠•⇦آقا حجت نشست کنار مزار شهید، داشت فاتحه میفرستاد من یه گوشه ایستاده بودم، برگشت نگاهم کرد فقط زل زد و لبخند زد حالا میفهمم اون روز داشت به چی فکر میکرد، این خاطره اش همیشه تو ذهنمه. 💠•⇦یک بار شب جمعه در دعاي كميل خيلي بي‌تابي كردم، به خوابم آمد. در اتاقش بودم، خنديد وگفت: «مادر چرا ناراحتيد. خداوند به وعده‌اش عمل كرد. مادر خداوند پرونده شهادت من رو سال 65 امضا کرده.» 💠•⇦بیدار که شدم داشتم فکر میکردم سال 65 که آقا حجت هنوز به دنیا نیومده بود . بعد دیگه آروم و سبک شده بودم. آقا حجت پنجشنبه به دنیا اومد و پنجشنبه هم پر کشید. ❣ ✨ شادی روحش @SALAMbarEbrahimm
به نقل از حاج یکی ازهمرزمان شهید تعریف میکرد؛در سوریه به ما گفته بودند،کنار جاده اگر ماشینی دیدید که با زن وبچه ایستادند وکمکی میخواهند،شما نایستید،اینا تله ای از طرف داعش است. بعد از این ماجرا،یه روز من ومحسن باماشین که درجاده میرفتیم،کنار جاده اتفاقا خانواده ای دیدیم که تقاضای کمک میکردند که ماشینشان خراب شده، هرچقدر به محسن گفتیم :اینا تله اس،ولشون کن،بیا بریم. شهیدگفت:نه بلاخره کمک میخوان،زن وبچه همراهشون هست،گناه دارند. رفتیم وکمکشون کردیم وان لحظه اتفاقی نیفتاد(درصورتیکه داعشی بودند). بعد از ان ماجرا،وقتی فیلم وعکسهای اسارت را دیدم،حالم خیلی بد شد، چون کسی که پایش را روی گلوی محسن گذاشته بود،همونی بود که کنار جاده کمک میخواست و محسن کمکش کرد...😔 😔 😔 😭 😭 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ⇝🍃 @SALAMbarEbrahimm
✅باهم رفتیم قم، جلو ضریح بهم گفت احمد؛ آدم باید زرنگ باشه، ما از تهران اومدیم زیارت، باید یه هدیه بگیریم؛ گفتم چی میخوای؟ گفت شهادت! «شهید مدافع حرم عباس دانشگر» @SALAMbarEbrahimm
👈 استادی با شاگردش از باغى می گذشت. چشمشان به يک کفش کهنه افتاد، شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهای کارگرى است که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم.....!!!! استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم بيا کارى که می گويم انجام بده و عکس العملش را ببين... مقدارى پول درون آن قرار بده ..... شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول، مخفى شدند کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همين که پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد. و بعد از وارسى، پول ها را ديد با گريه، فرياد زد خدايا شکرت ....خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى.... ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک می ريخت.... 👌استاد به شاگردش گفت هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستانی..... @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
@salambarebrahimm ⬇️#انگشت_اتهام ⬇️ 💠معمولاً اگه برای دو نفر مشکلی پیش بیاد شروع می‌کنن به متهم ک
@salambarebrahimm ⬇️⬇️ 💠 ثابت شده زبون خوش خیلی کارایی داره. خوب حرف زدن با بقیه یعنی احترام گذاشتن بهشون. مردم از احترام خوششون می‌یاد و واکنش مثبت نشون میدن. زبون خوش باعث می‌شه مردم با هم دوست بشن و با آرامش مشکلاتو حل کنن. اما اگه کسی بد دهن باشه و تند حرف بزنه حتی اگه حق هم باهاش باشه بقیه جلوش مقاومت می‌کنن و تو کارش سنگ میندازن. برای همین هست که خدا گفته: 🔻قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً 🔻با مردم با زبان خوش حرف بزنید 📔بخشی از آیه ۸۳ بقره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_رائفی_پور 🔵 ناگفته های #جنگ_تحمیلی/وقتی کل دنیا علیه ایران مظلوم متحد شدن... 🔺 حرفهایی که هیچ وقت گفته نشد... @salambarebrahimm
نایب مهدی ، سرت سلامت شهادت در ره تو سعادت غم به دلت ره مده ای امامم جان همه ولائیان فدایت❤️ @SALAMbarEbrahimm
بچه‌ها... شوخی شوخی به گنجشک‌ها سنگ می‌زنند ولی گنجشک‌ها جدی جدی می‌میرند... آدم‌ها... شوخی شوخی به همدیگر زخم می‌زنند ولی قلب‌ها جدی جدی می‌شکنند.... مراقب باشیم قلبی نشکند... @SALAMbarEbrahimm
در محضر شهید سختے ها را تحمـل کنید، این انقلاب بـا نهایـت اقتـدار و توان به انقلاب جهانے امام زمان (عج) اتصال پیدا مے کند. شهیدحاج محمدابراهیم همت🌷 @SALAMbarEbrahimm
❤️ برادر شهیدم سلام✋🌷 زمین که لطفی ندارد از آسمان چه خبر؟؟ 😔 گمنام بر زمینی و نامدار در آسمان . . . از تبار رشید مردانی هستی که در کوله خاکیشان حتی نامشان هم سنگینی می کرد . . . بزرگوار بگو ما با بی نشانیمان در آسمان چه کنیم ؟؟!!؟!؟؟!؟ تویی که مومن بودن در کلام مولامان علی (ع) را به عالی ترین جلوه بصری درآورده ای ! ای مومنی که ترجیح دادی در خلسه خمول عارفانه باقی بمانی و از شراب طهور گمنامی دو ، سه پیمانه ای بیش تر بنوشی تا ما زمینیانِ خاکی ِ در گل مانده مجالی برای شناختت پیدا نکنیم و جاهلانه گمنامت بخوانیم ! تویی که ""شهادت"" و ""گمنامی"" هر دو فضیلت برنده شدن در مسابقه معنویت و رسیدن به رضوان الهی را دارا می باشی ... تویی که در عین ناپیدایی گم نشده ای و در عین حضور ، ناشناخته ای و دلت چراغ هدایت... تو برایمان دعا کن که دست های رو به آسمانمان و پاهای در گل فروماندیمان از هم جدا شوند تا شاید راهی به آسمان پیدا کنیم ... زیرا تو حقیقتی آسمانی هستی که برای شناختنت باید به آسمان سفر کرد برادرم ...... دعا کن برایمان ...... که پروانه وجودمان را فدا کنیم بر گرد ذات اقدس الهی هم چون تو اگرچه هم چون من ای ، هیچ گاه به گرد پای چون تویی نمی رسد ... اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی السبیلک @SALAMbarEbrahimm  معرفت دُر گرانی ست به هر کس ندهند اين کرامت چه به عشاق علی می آيد 🌹دوستانی که هنوز کتاب های سلام برابراهیم رو نخوندن پیشنهادمیکنیم حتما بگیرن و بخونن و کنید کتاب رو این زندگی نامه یک انسانِ نه داستان... انوقت درک میکنید که عاشق واقعی اهل بیت چطور زندگی میکنه و اسلام چقدر شیرین ، کامل و جذابه اگه 👈ما واقعی باشیم😉
هدایت شده از کانال کمیل
آل ياسين.mp3
6.02M
@salambarebrahimm زیارت آل یاسین استاد فرهمند
هـر چہ در خاطر من بود فراموشم شد جز خیال تو ڪہ هـرگز نرود از یادم . . . 🌹 @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
هـر چہ در خاطر من بود فراموشم شد جز خیال تو ڪہ هـرگز نرود از یادم . . . #پهلوان_شهـید_ابراهیم_هاد
@salambarebeahimm گفتم: به کجا؟ گفت: صدایم کردند گل بودم و از شاخه جدایم کردند گفتم: که فرشتگان چه کردندت ؟ گفت: روزی خور سفره خدایم کردند
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🌷 آنجا نماز نمیخوانم @salambarebrahimm # شهید_حسن_باقری برای شناسایی،به منطقه ای بین سوسنگرد وحمیدیه رفته بودیم.ظهر بود که برگشتیم موقع اذان بود.حسن به راننده گفت:《توقف کن تا نماز رو ادا کنیم.》جایی که توقف کردیم،حاشیه جاده ودارای تردد زیاد بود وماشین ها با سرعت درحال عبور ومرور بودند. کانال کوچکی درکنار جاده بود.من زودتر رفتم و وضو گرفتم.وقتی خواستم نماز بخوانم،دیدم اگر بخواهم کنار جاده نماز بخوانم،به علت حرکت سریع ماشین ها،امنیت لازم وجود ندارد،ازطرفی،جاده هم شنی بود ونماز خواندن روی شن ها نیز مشکل بود.کمی آن طرف تر زمین چمنی را دیدم.رفتم ونماز رادرآن جا خواندم. نماز اول راکه تمام کردم، دیدم حسن باقری درکناری ترین قسمت جاده ودرحاشیه شنی آن مشغول خواندن نماز است.جلو رفتم وبه او گفتم:《آقای باقری،این طرف زمین چمن هست،جایی که شما ایستادین،امنیت نداره.نماز دوم رو این طرف بخونین.》گفت:《 نه!همین جا نمازم و میخونم .》به او گفتم :《آخه برای چی ؟》گفت:《اون زمین چمن،ملک شخصیه ومعلوم نیست متعلق به کیه.درسته که الان زمان جنگه وصاحبان این زمین ها این جا نیستن،اما خدا که هست.من چون یقین ندارم که مالک این زمین راضیه یانه،نماز دومم رو هم همین جا می خونم.》 📚برگرفته از کتاب من این جا نمی مانم خاطراتی از شهید غلام حسین افشردی(حسن باقری)
کانال کمیل
@salambarebrahimm ⭕️ ناگفته های دفاع مقدس 12 🔴 شهید مرتضی جاویدی شهیدی که امام پیشانی اش رو بوسید.
@salambarebrahimm ⭕️ ناگفته های دفاع مقدس 13 🔴 امام و نوشیدن جام زهر ... 🌷استاد رائفی پور🌷 #پایان