💠 #شرکتکنندهشماره۲۰
🌸الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله 🌸
آیا وقتش نرسیده که دلهایشان با یاد خدا خاضع و خاشع شود ؟!
(حدید / ۱۶)
✍عقیق
💠 #شرکتکنندهشماره۲۱
✨برای رسیدن به شهادت باید پر تلاش بود و مخلص انجام دادن شد انجام بده میشه شک نکن
✍صلی الله علیک یاصاحب الزمان
💠 #شرکتکنندهشماره ۲۲
✨سلام وقت بخیر
اولین جمله ای که همیشه در هر موقعیتی به خودم می گم : این نیز بگذرد...
و همینطور ابیات زیر از اقبال لاهوری که از کودکی برایم معنی بسیاری داشت
ساحل افتاده گفت گرچه بسي زيستم
هيچ نه معلوم شد آه كه من کيستم
موج ز خود رفتهاي تيز خراميد و گفت
هستم اگر ميروم، گر نروم نيستم..
✍MR
💠#شرکتکنندهشماره ۲۳
✨عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکن!
وقتی ک میدونی میبینه و گناه میکنی خدا رو خارترین بیننده قرار دادی😔
چرا ک تو اون لحظه از همه گناهت رو پنهون میکنی و مراقبی ک نبیننت...ب جز نگاه خدا😔 ک میبینه و میدونی ک میبینه و محل نمیدی
خدایا ببخش🙏😭
✍نورالزهرا
💠 #شرکتکنندهشماره۲۵
✨شیفتگی،هوسِ نورسته ناپایدارقلب یک نوجوان تازه به بلوغ رسیده نیست،شیفتگی میوه شناخت است وآن که شیفته می شود،به درک متعالی تری ااز محتویات عالم نائل شده است.
✍چمران دلها
💠 #شرکتکنندهشماره ۲۶
✨جهان یک خانه و خداوند صاحب آن است.
ما خیره به در و دیوار خانه ایم و در حالیکه صالحین مشغول تماشای صاحب خانه اند...
✍اباالفضل
💠 #شرکتکنندهشماره۲۷
✨وقتی شما از این و آن طعنه میخورید
و لاجرم به گوشه اتاق پناه می برید
و با عکس های ما سخن میگویید و اشک میریزید...
به خدا قسم این جا کربلا می شود
و برای هر یک از غم های دلتان اینجا تمام شهیدان زار می زنند...
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
✍ الهیوربیمنلیغیروک
💠 #شرکتکنندهشماره۲۸
✨خداوند به هیچکس اونقدر غم نداده که با مرگ آرامش پیدا کنه...:)
✍لبیکیازینب(س)
💠 #شرکتکنندهشماره۳۰
✨تنها چیزی که توی زندگیم تاثیر داشت اینه که وقتی رفتم جنوب به خادم شهدا بعد من یه چفیه هایی جدید اومدن خیلی قشنگ بودن منم پول نداشتم بخرم خودم و دوستم به دور گردن هر کی میدیدیم خیلی نگاش میکردیم و میگفتیم چقد خوشگل بعد فردای صبح خاستن خادم هارو از بیمارستان صحرایی امام علی ببرن شلمچه بعد من شب خواب دیدم یه شهیدی یکی از همون چفیه هارو میاد میندازه گردنم چفیه زرد بود بعد دیگ صبح شد بعد ما حرکت کردیم به سمت شلمچه بعد یکی از دوستان بهم گفت فلانی من گفتم بله گفت ۵۰هزارتومان از طرف بسیج هدیه برات فرستادن بعد من پیاده شدم و رفتم یکی از همون چفیه ها زردشو گرفتم دقیق همون چفیه ای بود که شهید انداخته بود مثل همون گرفتم بعد من خوابم رو برای همه تعریف کردم همه گریه کردن و تعجب میکردن میگفتن شهدا زنده اند و میبینن
من هر چی دارم از خدا و اهلبیت دارم خداروشکر
و من با همون چفیه که سفر بعد از خادمیم بود رفتم کربلا و این چفیه شد چفیه جادویی
یا علی
✍ابراهیم هادی❤️هادی دلم