هدایت شده از ﷽
MardaneKhodaBesmAllah.mp3
4.5M
⚡️"ما گفته بودیم، دوران بزن درو تمام شد."
#الله_اکبر
#مردان_خدا_بسم_الله ✌️
حاج میثم مطیعی
@SALAMbarEbrahimm
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹وارد #سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
🔸دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم #سریعتر غذا بگیرم.شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای #مذهبی.
🔹نزدیک شدم و #ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و #یک_ظرف غذا گرفت.
🔸برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به #انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای #خودت غذا نگرفتی⁉️
🔹گفت: من #یک_حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
🔸این #لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
@SALAMbarEbrahimm
تابوت شهید که آمد
مادر #_کفن را باز کرد
فرزند دلبندش سر در بدن نداشت
خندید وگفت:
قول داده بود بیاید و آمد ...
پسرم همیشه سرش میرفت
قولش نمیرفت
مثل الان...😔😔
📸 تصویری از مدافع حرم شهید حاج حسین همدانی
🌸 امام صادق ع :
هر ڪس بیشتر دوستدار ما خاندان عصمت و طهارت باشد ،
به همســرش نیز بیشتر دوستــی میڪند .
📚بحار ج 103 ص227
@SALAMbarEbrahimm
4_297814823306002439.mp3
1.3M
😔یاد امام و شهدا
🌹دل و میبره کرب و بلا....
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهاددانلود ❤️
عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم. یکی از بچه ها تندی رفت، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کباب ها را که دید، داد زد « این چیه ؟» زد زیر بشقاب و گفت« هرچی بسیجی ها خوردن، از همون بیار. نیست، نون خشک بیار. »
#شهید_حسن_باقری
📚یادگاران، ج۴، ص ۶۰
@SALAMbarEbrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 صحبتهای دلنشین شهیدِ خوش تیپِ دهه هفتادی،مدافع حرم،آقا بابک نوری
🔺این فیلم توسط شهیدعارف کایدخورده ضبط شده است.هردو عزیز در نبرد آزادسازی بوکمال به خیل شهدای مدافع حرم شتافتند.
@SALAMbarEbrahimm
🍂نیمههای شب از اتاقش صدای گریه و ناله میآمد. بچهام داشت نماز شب میخواند. نخواستم مزاحمش بشوم. تا اذان صبح نماز خواند و دعا کرد و ناله زد. برای نماز صبح، سجاده را باز کردم. دیدم از بس اشک ریخته، مهر سجاده خیس شده است. آن موقع، محمد سيزدهساله بود.🍂
🌹 شهید محمد منصوری 🌹
@SALAMbarEbrahimm
🕊💕🕊
♥عاشقانه هاے شهــ🌷ـــدا
سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد.
حسين برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد،
دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود.
متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟
گفت: کسي که اين قدر به نماز و مسائل عبادي اش مقيد باشد، جايش توي اين دنيا نيست.
🌷«شهيد حسين دولتي»
@SALAMbarEbrahimm
🕊💕🕊💕🕊💕🕊💕🕊
💠 خاطرات شهدا
هروقت از تفحص برمی گشتیم، قمقمه من خالی بود اما قمقمه مجید پر بود. لب به آب نمی زد. انگار دنبال یه جای خاص بود. نزدیک ظهر بود. روی یه تپه توی فکه نشسته بودیم. مجید حالت عجیبی داشت. با تعجب اطراف رو نگاه می کرد. یه دفعه بلند شد و گفت:پیدا کردم. این همون بلدوزره!
بعد هم سریع رفت سمت اون. کنار بلدوزر یه خاکریز بود و یکم اونطرف تر سیم خاردار. مجید رفت اون سمت. انگار اونجا رو کاملا می شناخت.
خاکها رو یکم کنار زد. پیکر دوتا شهید گمنام کنار سیم خاردارها پیداشد.
مجید قمقمه آب رو برداشت. روی صورت شهدا آب می ریخت و گریه می کرد. می گفت:بچه ها ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم...
مجید روضه خون شده بود و...😔
🌷شهید تفحص...مجید پازوکی🌷
@SALAMbarEbrahimm
🌹باسلام خدمت شما همراهان عزیز
دوستان خوشحال میشیم از #دلنوشته های ارسالی و انتقادات و پیشنهادات شما بزرگواران جهت پیشبرد هرچه بهتر کانال استفاده کنیم 🌹
@shahidgomnam26
منتظر نظرات و دلنوشته های ناب شما عزیزان هستیم👆❤️
هدایت شده از ﷽
من عوض شدم ولی تو حسین بچگیمی.mp3
1.83M
💔بخرم ببرم به حرم داره دیر میشه...
🎤حمیدعلیمی
@SALAMbarEbrahimm
🏴🏴 عبرتهای عاشورا/جامعه پس از امام حسین(ع)چه شد؟
◾️▪️سه شهر در حادثه عاشورا از امام حسین(ع) تمکین نکردند که عاقبتشان به اختصار این است:
◾️١- مردم مدینه در زمانی که باید از امام حسین(ع) تبعیت می کردند نافرمانی کردند.وقتی که سیدالشهدا(ع) شهید شد پشت سر عبدالله ابن حنظله قیام کردند ولی از یزید شکست خوردند. سه روز جان،مال و ناموس مردم مدینه بر سپاه شام حلال شد. بسیاری از زنان و دخترانی مورد تجاوز قرار گرفتند که فرزندان نامشروع این حادثه، بعدها در تاریخ به اولاد الحرّه مشهور شدند.
◾️◾️آن قدر مردم کشته شدند که خون، قبر پیامبر را نیز گرفته بود. تمام کسانی که زنده ماندند بر پیشانیشان داغ زدند و نوشتند: هذا عبد من عبید یزید؛این بنده ای از بندگان یزید است.....در تاریخ به فرمانده سپاه یزید لقب «مسرف» به معنی «خونریز بی حد و حصر» دادند
◾️٢- بعد از مدینه نوبت به مکه رسید.لشكر خونخوار یزید به رهبری «حصین ابن نمیر» در بالاى كوههاى مكه كه مشرف بر خانه ها و مسجدالحرام بود، اجتماع كردند و با منجنيق، پيوسته سنگ و نفت بر مكه و مسجدالحرام مى افكندند. تاریخ می نویسد این قوم که به هیچ مبنایی اعتقاد نداشتند پارچه هایی از پنبه و كتان به نفت آلوده مى ساختند و بر خانه خدا مى انداختند و آنها را آتش می زدند تا آنكه كعبه معظّمه سوخت و بناى آن منهدم گشت و ديوارهاى آن فرو ريخت؛ خداوند بر مکیان رحم نمود و یزید به درک واصل شد و الا باید امروز در تاریخ از کشتار مردمان مکه داستانها می نوشتند.
◾️٣-کوفیانی که حاضر نشدند از سیدالشهدا(ع) تبعیت کنند بعد از امام حسین(ع)سه قیام کردند که هر سه قیامشان به غیر از شکست چیزی نداشت:
▪️#توابین یعنی همان مومنین وقت نشناس که حدودا ۴۰۰۰ نفر بودند؛ جز شکست و شهادت حدود ۱۰۰۰ نفرشان سودی نبردند.
▪️مردم کوفه مختار را هم تنها گذاشتند.بنا بر اقوال مورخین، ٦٠٠٠ نفر از یاران مختار از «مصعب ابن زبیر» امان خواستند و مختار را تنها گذاشتند. مصعب دستور داد که همگی را گردن زده و آنها را به قتل رساندند. گفته شده که دو هزار نفر از این تعداد، عرب و چهارهزار نفر ایرانی بودند.
▪️قیام سوم کوفیان هم که به رهبری زید فرزند امام سجاد (ع)بود جز شکست سود دیگری نبرد.
▪️علامه شهیدی از کوفیان به "زبردست نوازان زیردست آزار" یاد می کند. مردمی که به امام حسین(ع)تمکین نکردند، اسیر دست «حجاج ابن یوسف» شدند؛ که طبق گفته تاریخ، بیش از ۱۰۰هزار نفر از مسلمانان را گردن زد.
▪️این است عاقبت مردمانی که #ولی_امر به حق زمان خود را به وقت نشناختند و تبعیت نکردند
هدایت شده از ﷽
1_27631570.mp3
3.49M
🌷🌷
🎵 دائم تو مسیرِ مزار شهدا موندم
رفتن رفقا دونه دونه و جا موندم
حرفایِ زیادیه تو دلِ واموندم 😭
🎧 سید رضا نریمانی
#مداحی_زیبا👌
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
🌹باسلام خدمت شما همراهان عزیز دوستان خوشحال میشیم از #دلنوشته های ارسالی و انتقادات و پیشنهادات شم
#ارسالی_اعضاءکانال_کمیل
یار پرده نشین...
مرا در سر به جز تو سروری نیست
مرا در دل به جز تو دلبری نیست
مرا جز تو پناه وهمدمی نیست
مرا چون تو امیر ولشکری نیست
انیس ومونسی جز تو ندارم
شفا بخش وطبیب قلب زارم
به چشمانم زهجرت دیده تر شد
شبِ تاریک من صبح سحر شد
نسیم صبح آمد بی خبر بود
تمام اشکهایم بی اثر بود
چه شب ها گریه کردم از فراقت
مثال شمع میسوزم ز داغت
مسیحا کی شود آیم به سویت
مشامم پر شود از عطر و بویت
ز شوق دیدنت از دل بخندم
به روی غصه ها در را ببندم
ز اشک شوق میگریم ز دیدارت
شوم مست رخ زیبای دلدارم
فدایت هرچه دارم مه جبینم
تو تنها حجتی پرده نشینم
هویدا کن دگر خود را به یاران
کهسرمستت شوند همچون نگاران
#لبیک_یازینب_کبریٰ
#راوی : رضا هادی
🌹محبت پدر
درخانهاي کوچک و مســتاجري درحوالي "ميدان خراسان تهران" زندگي
ميكرديم.
اولين روزهاي ارديبهشت سال1336 بود. "پدر" چند روزي است كه خيلي
خوشحال است.
"خدا" در اولين روز اين ماه، پســري به او عطا کرد. او دائمًا از "خدا" تشــكر
ميكرد.
هر چند حاال در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي "پدر" براي اين پسر
تازه متولد شده خيلي ذوق ميكند.
البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد:
»ابراهيم«
"پدرمان نام پيامبــري" را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد
بود. و اين اسم واقعًا برازنده او بود.
بســتگان و دوســتان هر وقت او را ميديدند با تعجب ميگفتند: حســين
آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين "پســر" اينقدر خوشحالي
ميكني؟!
"پــدر" با آرامش خاصي جواب ميداد: اين پســر حالــت عجيبي دارد! من
مطمئن هســتم كه "ابراهيم من"، "بنده خوب خدا" ميشــود، "اين پسر نام من را هم زنده ميكند"!
راست ميگفت. محبت "پدرمان" به "ابراهيم"، محبت عجيبي بود.
هر چند بعد از او، "خدا" يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد،
اما از محبت "پدرم" به "ابراهيم" چيزي كم نشد.
٭٭٭
"ابراهيم" دوران دبســتان را به "مدرســه طالقاني" در خيابان زيبا رفت. اخالق
خاصي داشت. توي همان دوران دبستان "نمازش" ترك نميشد.
يكبار هم در همان ســالهاي دبســتان به دوستش گفته بود: "باباي من" آدم
خيلي خوبيه. تا حاال چند بار امام زمان )عج( را توي خواب ديده.
وقتي هم كه خيلي آرزوي "زيارت كربلا" داشــته، "حضرت عباس" را
در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده.
زماني هم كه سال آخر دبســتان بود به دوستانش گفته بود: پدرم ميگه،
"آقاي خميني(ره)" كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه.
حتــي "بابام" ميگه: همه بايد به دســتورات اون "آقا" عمــل كنند. چون مثل
دستورات "امام زمانِ(عج)" می مونه.
دوســتانش هم گفته بودند: "ابراهيم" ديگه اين حرفها رو نزن. آقاي ناظم
بفهمه اخراجت ميكنه.
شــايد براي دوســتان "ابراهيم" شــنيدن اين حرفها عجيب بود. ولي او به
حرفهاي "پدر" خيلي اعتقاد داشت.
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم
@SALAMbarEbrahimm
🌾« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌾
✫⇠ #خاطرات_شهیده_نسرین_افضل
✫⇠قسمت :1⃣
نسرین افضل در سال 1338 در خانواده مذهبی در استان فارس پا به عرصه وجود نهاد و روزها و سالهای کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیکروش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدین با شریفی گذراند.
وی در دوران تحصیل به عنوان یکی از دانشآموزان پرشعور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانیها در رژیم طاغوت، خردمندانه اعتراض کرد، تا جایی که مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت.
زمانی كه در مقطع دبیرستان درس میخواند باز میگشت. او در آن دوره كه داشتن حجاب در مدارس ممنوع بود با دوستانش گروهی را تشكیل داد كه همگی روسری آبی به سر كرده و در راستای پیروزی انقلاب فعالیت میكردند.
او با معدل 18موفق به اخذ دیپلم شد.
این شهیده، پس از پایان تحصیل در دوره دبیرستان با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت با حضور مؤثر در کمیته امداد، کمیته انقلاب اسلامی، سپاه و جهاد سازندگی با خدمت به محرومان روستایی، بیشترین قرب به پروردگار را برای خود کسب میکرد.
در نخستین تلاشهایش،به عنوان جهادگر در یکی از روستاهای مجاور شیراز(روستای دودج) برای زنان و دختران جوان آن دیار به برگزاری کلاسهای فرهنگی همت گماشت و آنان را با اصول و معارف انسانساز اسلام مأنوس و مألوف کرد. سپس فعالیتش را در روستای «دشمن زیاری» ادامه داد و در منطقه «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاری نمایشگاه عکس و کتاب مبادرت ورزید.
شهیده افضل، در آغاز سال 1360 با مشورت برادر بزرگوارش شهید «احمد افضل» با فراخوان جهادسازندگی شیراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به کردستان رفت و همه وقت خویش در مهاباد به مجاهدت پرداخت. وی مدتی مسئولیت تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد را بر عهده گرفت و در عین حال، با دیگر ارگانها همکاری داشت.
#ادامه_دارد...
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
🌹باسلام خدمت شما همراهان عزیز دوستان خوشحال میشیم از #دلنوشته های ارسالی و انتقادات و پیشنهادات شم
#اشعار_اعضاءکانال_کمیل🌹
🌷شهادت...
سبکبالان عاشق پر کشیدند
به جایی بهتر از دنیا رسیدند
همان هایی که باتن های چالاک
پریدند از قفس بی باک وبی باک
همان هایی که در خون غَلط خوردند
همیشه زنده هستند ونمردند
همان هایی که راهشان،راه خدا بود
حساب کارشان از ما جدا بود
همان هایی که در شب های تاریک
گذشتند از معابرهای باریک
همان هایی که،شهادت پیشه بودند
همه نیکو سرشت از ریشه بودند
بنوشیدند شربت،از جام شهادت
گرفتند باخونشان غسلی از طهارت
همان هایی که دریای خلوصند
کهدر صفِ شهادت همجلوسند
همان هایی که خوردند ترکش وتیر
شجاعانه پریدند روی نخجیر
گذشتند از حصار ورنج ودنیا
پریدند از قفس به سوی عقبیٰ
برفتند سوی میدان باشجاعت
گرفتند از خدا اذن #شهادت
#لبیک_یازینب_کبریٰ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ_مصاحبه_جانسوز
▪️شما #حضرترقیهس را میشناسی؟
دختراگر یتیم شــود پیــــر میشود
از زندگی بدون #پــدر سیـر میشود😔
#التماسدعایفرج
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از ﷽
4_5909260475375288697.mp3
6.1M
💠 شور بسیار زیبا
❤️ اسم تو آروم و قرارمه...
🎤🎤 جواد مقدم
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
💠 شور بسیار زیبا ❤️ اسم تو آروم و قرارمه... 🎤🎤 جواد مقدم @SALAMbarEbrahimm
بخت این بود که در راه تو ذاکر باشم
قسمتم بود که با عشق تو شاعر باشم
ظاهرم گاه کمی باطن من را گم کرد
رمز عشق است که یک باطن و ظاهر باشم
عشق تو پاک ولی سیرت من آلوده
پس نظرکن به دلم بنده ی طاهر باشم
درد بسیار ، گر از عشق تو غافل باشم
پس عجب نیست که با غصه معاصر باشم
زندگی با نگه توست که معنا دارد
تو ولی نعمتی ای کاش که شاکر باشم
اول عشق تو هستی و سرانجام تویی
سعی من بود که در اول و آخر باشم❤️