eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال کمیل
برداری از کلیه مطالب ، صوت و کلیپ ها با ذکر کاملا مورد رضایت خادمین میباشد🌹 موفق باشید و ثابت قدم در راه شهدا❤️
🌹 من هم یک دانشجو هستم اما.... نه مثل مصطفی! جزوه هایم که اصلا شباهتی به جزوه هایش ندارد! جزوه های او چاپ می شدند به عنوان کتاب؛ در مقدمه کتابی نوشته شده بود: «این کتاب در حقیقت جزوه ی مصطفی چمران است در درس ترمودینامیک.» جزوه های من اما حالشان نگفتنی است... استادشان گفته بود همه باید سر امتحان کراوات بزنند، چمران اما کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد. شد هیجده، بالاترین نمره کلاس... چه کسی الان هزینه می دهد برای باورهایش؟ کدام دانشجو الان داشته هایش کتاب می شود برای نسل های بعد؟ من هم یک دانشجو هستم اما... نه مثل دانشجوی قبول شده در دانشگاه علم و صنعت... آخرين نفری بود که از عمليات برمي‌گشت. يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره. آن طرف هم دشمن بود و آتش هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت. گفتيم: اگه شهيد مي‌شدي…؟ گفت: "اين بيت المال بود." چه کسی از حاج احمد متوسلیان خبری برایمان می آورد؟ متوسلیان جز برای دردهای انقلاب عصبانی نمی شد، ای کاش در مورد حقوق های نامتعارف چیزی نشنیده باشد😔 من هم یک دانشجو هستم اما... نه مثل فکوری! پزشکی قبول شده، اما خلبانی همه ی هوش و حواسش را برده و آخرش هم ارتشی می شود! پشت سرش می گفتند آقای فکوری از کارشان می‌زنند و نماز می‌خوانند! در جوابش اما گفتم: پنجشنبه و جمعه که همه ارتش تعطیل است، فکوری برای رسیدگی به کارها می‌آید سر کار. آن‌وقت این آدم چه‌طوری می‌تواند از کارش بدزدد؟ چه کسی الان دنبال علاقه هایش می رود؟ از کار زدن و سرهم بندی کردن زندگی کار خیلی هاست، چه کسی الان از کارهایش نمی زند؟ من یک دانشجو هستم اما... پیمودن راه شهدا به این است که هر کاری الان انجام می دهی به نحو احسن انجامش بدهی، همین! 🌹تو از همین الان پاسخ همه ی این سوالهایی.... 🌷برای شروع دانشجویی ات سری به شهدای گمنام دانشگاهتان بزن، همان ها که به انتظارت نشسته اند و همیشگی اند... شُهرت در این مقام، به گمنام بودن است از من نشان بپرس، ولی بی‌نشان بیا! 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 دانشجوایان کانال کمیل ، ان شاءالله هرجا هستید و تو هردانشگاهی که درس میخونید رو فراموش نکنید🌹و یک بصیر باشید تو دانشگاهتون ، مثل چمران و باقری ها... 🌹باقی بزرگواران هم میتونن دلنوشته های مفهومی و دلنشین خودشون رو برای خادم کانال بفرستن
❤️ آقا ابراهیم...🤔 هر ڪاری می‌کنم مردم نه محل میذارن نه تاثیری روشون داره!😠 میای نون حلال در بیاری میگی آقا اینطوری ڪ حلال نیست!مسخرت میڪنن.😠 میری تو دانشگاه سرتو پایین میندازی و با خانوما سنگین رفتار می ڪنی مسخرت میڪنن!😔 میخوای بری نماز بخونی همین ڪ میبینن استیناتو بالا زدے مسخرت میڪنن!😔 بابا دیگه باید چڪار ڪنیم ڪ مردم خوششون بیاد؟؟؟!😡 خندید و گفت:😊 ای بابا...همیشه ڪاری ڪن که،اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد ،نه مردم...(سلام بر ابراهیم ص ۴۵) با شنیدن این حرف ابراهیم یاد این آیه افتادم... 🌼نحن اقرب الیه من حبل الورید😔(۱۶ق)🌼 خدا ما رو میبینه❤️..نزدیڪه.از مردم نزدیک تر...از رگ گردن ب ما نزدیڪ تره.❤️ حواسمون باشه...برای ڪی ڪار میڪنیم برای خدا باشه..باقیش مهم نیست... سوال از ما😊 پاسخ از شهدا😍 @SALAMbarEbrahimm
📚برشی از کتاب سلام بر ابراهیم ۲ : امیر منجر در محضر علما بارها افراد به ظاهر مذهبی را دیده ام که وقتی از خانه خارج میشوند ، تسبیحی در دست دارند و به استعفار مشغول هستند. اما برخی از این جماعت ، فقط استغفار ظاهری دارند و هیچ کاری را به خاطر "خدا" انجام نمیدهند. پای گناه که برسد معلوم‌ نیست چه میکنند ؟ ابراهیم اهل مراقبه و محاسبه بود. از اعمال خود مراقبت میکرد و از خودش حساب میکشید. اما این مسائل در ظاهر زندگی او هیچ نمودی نداشت. یعنی در مقابل دیگران و در کنار دوستان ، بسیاری عادی و ساده ظاهری میشد‌. میگفت ، شوخی میکرد ، میخندید و ... باید با ابراهیم رفت و آم میکردید تا متوجه اخلاص در اعمال و محاسبه و مراقبه او میشدید. این معنویات از پای درس علما و بزرگان و سخنران های هیئت به دست آمده بود. او مرتب به مسجد می رفت و از کلام بزرگان استفاده می نمود. حتی برای مداحی ، باید گفت که "ابراهیم" یک شبه مداح نشد. "او" بارها در محضر افراد پیشکسوت حضور می یافت و از آنها میخواست در نوکری "خاندان اهل بیت (علیهم السّلام)" ،،، "او" را یاری کنند.🌹 @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهیده_نسرین_افضل ✍به روایت
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✍به روایت عبدالله حاجی مطلبی همسر شهیده ✫⇠قسمت :7⃣ مقطع آشنایی با نسرین در سال ۱۳۶۰ در مهاباد بود، آن موقع یکی از پایگاه های فعال ضد انقلاب در کشور شهرستان مهاباد بود که تمام چریک های فراری از خلق در آن شهرستان زندگی می کردند. حدود ۵ الی ۶ ماه از حضور من در یکی از مناطق ایل منگور که یکی از طوایفی دارای افراد وفادار به نظام داشت حضور داشتم، اما مناطق مسکونی آنها به نحوی شده بود که تحت فشارهای بسیاری از طرف افراد ضدانقلابی شده بود. یکی از دوستان قدیمی بنده به نام آقای شاهدونچی که از بچه های باسابقه سپاه بود، با یکی از خواهران اعزامی از شیراز ازدواج کرده بود. ایشان با همان تفکراتی که در ذهن داشتند، روزی با شوخی به بنده گفت: اگر زمینه ازدواج برایت فراهم شود، حاضرید و بنده که گمان نمیکردم این موضوع به واقعیت بپیوند، جواب مثبت دادم. در یکی از همین روزها که من از طرف سپاه در ماموریت بودم، اقای شاهدونچی به همراه خانم و یکی از خواهران حضور پیدا کردند.، چند روز بعد از برخورد اولیه بنده با خانواده ایشان، طی تماسی به من اظهار داشتند که خواهری که همراه با خانم من در آن روز ملاقات کردید همان فرد مدنظر من بوده؛ اما من به شوخی آن را رد کردم، اما جناب آقای شاهدونچی با اصرار به ادامه این موضوع اجازه را درطی تماسی با خانواده این خواهر، گرفته و این در حالی بود که برای خودم امری غیرواقعی میدانستم. در آن شرایط نابسامان جنگی و آماده باش تمام نیروها، دل را به دریا زده و تنهایی به خواستگاری ایشان رفتم و در جلسه اول تمام صحبت های گفته شده در آن جلسه در مورد مسائل کلی مثل انقلاب و اهداف زندگی بود و هیچ صحبتی در مورد ازدواج زده نشد. در همان جلسه اول شخصیت ایشان برای من چنان جذاب بود که در جلسات بعد فهمیدم شهیده در بسیاری از زمینه ها طرف مقابل را مجذوب به خود میکند؛ چنانچه که بنده در جلسات بعدی به واقع متوجه ضعف خود در مقابل چنین شخصیتی شدم. ایشان در شیراز خانواده محترم و شناخته شده ای بودند بدلیل اینکه بردار ایشان مرحوم کریم افضل دادستان سپاه و یکی از برادران ایشان نیز مفقودالاثر شده بودند اما سطح خانوادگی بنده پایین تر بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#سلام_برابراهیم ❤️ ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر ... بہ مرام تــو گرفتار و بہ یاد تــــو اسیر .. @SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از ﷽
javadmoghaddam-@yaa_hossein.mp3
3.89M
خوش بحال اونان که اربعین کربلا...😔 🎤جواد @SALAMbarEbrahimm
🌹شهیدهسته ای مجید شهریاری🌹 💠احترام به شاگرد💠 سه دانشجو داشت که دو تایشان فکلی بودند و یکی ریش داشت. جلوی پای هر سه بلند میشد! برایش فرقی نمیکرد که فکلی است یا چادری. هر کس به دفترش می آمد جلویش بلند میشد! جواب سوالات و مشکلات همه را میداد. اگر به این می گفت دخترم، به آن یکی هم میگفت دخترم! اذان که میگفتند، نمی گفت بروید نماز! همان جا آستین هایش را بالا میزد! همین بچه فکلی را سال بعد در نمازخانه دیدم. نمازاول وقت و قرآن بعد از نمازش همیشه به راه بود... منبع:(کتاب شهید علم)📚 @SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از همسفرتاخدا
4_5983548454519964205.mp3
6.22M
فوق العاده دلنشین👌❤️ 🌹ترجمه صوتی بسیار زیبا حتما بشنوید✅ ... @hamsafar_TA_khoda
به ذهن شب زده من ، ظهورکن مهتاب زدشت تیره ظلمت ، عبورکن مهتاب دلم گرفته ، نگارم،ببین که تاریکم به خاطردل عاشق ، ظهورکن مهتاب اللهم عجل لولیک الفرج شب بخیر مولای غریبم
﷽ ابراهیم گرفته و ناراحت بود... رفتم کنارش ازش پرسیدم:چی شده داش ابرام؟مشکلی پیش اومده؟ اول نمی گفت. اما بعدش به حرف اومد:چند روزه دختری تو این محله به من گیر داده و میگه تا تورو به دست نیارم ولت نمی کنم...! رفتم تو فکر یدفعه خندیدم! ابراهیم گفت:خنده داره؟ گفتم:داش ابرام ترسیدم فکر کردم چی شده...با این تیپ و قیافه ای که تو داری این اتفاق عجیب نیست! گفت:یعنی چی؟!یعنی بخاطر تیپ و قیافه ام این حرفو زده؟ گفتم:شک نکن…! روز بعد تا ابراهیم رو دیدم خندم گرفت... با موهای تراشیده اومده بود محل کار و بدون کت و شلوار... فردای اون روز با پیراهن بلند به محل کار اومد و باچهره ای ژولیده تر... حتی با شلوار کردی و دمپایی آمده بود... ابراهیم مدتی این کار را ادامه داد تا از این وسوسه شیطانی رها شد... سلام خدا بر شما ای شهید بزگوار،شهید ابراهیم هادی🌹 @SALAMbarEbrahimm
#ورزش و #رزم و #مناجات و... #سبقت برای رسیدن به خدا... راه رسیدن زیاد است فقط باید در #صراط_مستقیم باشی ، یعنی فقط برای #رضای_خدا کارکنی😉 #سلام_صبحتون_شهدایی🌹
تا نور ولا بــه سينه ي ما تابيد نفرت ز منافـــق به دل ما روييد ما جمله فدايي ولايـت هستيم تا کور شود هر آنکه نتواند ديد #جانم_فدای_رهبرم @SALAMbarEbrahimm
گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم؛ اونم اینکه تیر بخوره به گلوم.» تعجب کردیم. بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر.» والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش. وقتی می بردنش، داشت از گلوش خون می آمد؛ می گفت: آرزویی ندارم مگر شهادت
هدایت شده از ﷽
Shahide Zende.mp3
7.26M
سید حسین مومنی @SALAMbarEbrahimm
☝️🏻همیشه اونی که باهاش بیشتر خوش میگذره و بیشتر می‌خندی بهترین دوستت نیست❗️ ✅ تو انتخاب رفیق صمیمی باید ببینی کی رابطش با بهتره @SALAMbarEbrahimm
اربعین ‌پای پیاده حرمت میچسبد پای تاول زده زیر علمت میچسبد همه لذت دنیا به دلم تار شده یک سفر پای پیاده حرمت میچسبد
دخترفاطمه! بازار! خدارحم کند چادرپاره و انظار خدا رحم کند ما که ازکوچه فقط خاطرۀ بد داریم شود این حادثه تکرار خدا رحم کند یک زن وقافله وخنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند
💠امام حسین علیه السلام و آرزوی شهید(بسیار زیبا) ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: 🔴توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. ... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم... 📚 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1
کانال کمیل
🌷 #افلاکیان_خاکی🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 ...با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترک تحصیل نموده و به ع
🌷 🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 ...و بدین سان نام کاوه که نوجوانی بیش نیست، بر سر زبانها می افتد و این حتی خودیها را به تعجب و شگفتی وا می دارد. آزادسازی شهر بوکان و سپس جاده مهم و حیاتی پیرانشهر _ سردشت، از جمله عملیات های گسترده ای است که با فرماندهی و جانفشانی او انجام می گیرد. با شهادت شهیدان کاظمی ، گنجی زاده و بروجردی ، سکان فرماندهی تیپ ویژه شهدا در سال 1362 به او سپرده می شود و در همین سال علاوه بر نبرد با ضد انقلاب، اقدام به انجام عملیاتهای برون مرزی والفجر2، 3 و 4 می نماید و مناطق مهمی از میهن اسلامی را آزاد می سازد. با حاکم شدن آرامش و امنیت بر کردستان، تمام تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق می نماید و صحنه های غرور آفرین عملیاتهای بدر، قادر، والفجر 9 و کربلای 2 را می آفریند محمود در طول دوران دفاع مقدس بارها و بارها مجروح گردید اما سنگر دفاع از انقلاب را ترک نگفت. آخرین مجروحیت وی در تک حاج عمران و در طی یک نبرد تن به تن با دشمن بعثی بود که منجر به اصابت 12 ترکش نارنجک به سرش گردید. محمود کاوه تنها فرزند ذکور خانواده، در یازدهم شهریور ماه 1365 در سن 25 سالگی هنگامی که به منظور تصرف ارتفاعات مهم 2519، پیشاپیش رزمندگان اسلام در حرکت بود. در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و بدینسان قفس تنگ تن را شکست و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود، رسید. از این سردار شهید، تنها یک فرزند به نام زهرا به یادگار مانده است. ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب @salambarebrahimm
❤️ "شیر صحرا" لقب که بود؟ 🔸فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد! 🔹وی با کمک هشت کلاه سبز ایرانی در منطقه دشت عباس چنان بلایی بر سر نیروهای عراقی آورد که رادیو عراق اعلام کرد؛ یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقر شده است! 🔸 در سال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست. 🔹 فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود. 🔸 دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند. 🔹در اسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان ، اول شد و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند. 🔸 وی اولین کسی بود که در دوران دفاع مقدس توانست نیروهای عراقی را به اسارت بگیرد ، او طی نامه ای به صدام حسین وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند ، صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال "عبدالحمید" به منطقه دشت عباس فرستاد ، "عبدالحمید" کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت. 🔹 درسال 1362 به فرماندهی قرارگاه حمزه و سپس فرماندهی لشکر 23 نیروهای ویژه منسوب شد. بخاطر رشادتش در جنگ به او لقب "شیرصحرا" دادند. 🔸 دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. کارهای او با هیچ قاعده ای جور در نمی آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام می رساند؛ بدون دادن حتی یک نفر تلفات. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی شوم. آخر چطور می شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟» 🔹وی در عملیات "قادر" در منطقه "سرسول" بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت🌹 رسید. بعداز شهادت او رادیو عراق با شادی مارش پیروزی پخش کرد. 🔸 اینها گوشه ای از رشادت بزرگ مردی بود که اکثریت ایرانیان او را نمی شناسند. او سرلشکر شهید "حسن آبشناسان " فرمانده شجاع نیروهای ویژه ارتش سرافراز ایران بود. ♦نسل سوم ما متاسفانه به دلیل کم توجهی یا بی توجهی ما با غیور مردانی چون🌹 شهید آبشناسان🌹 آشنا نیستند. 💢 جهت معرفی این شهید والا مقام ارتش منتشر کنید. کتاب « شیر صحرا » زندگینامه و مبارزات و شهادت شهید بزرگوار اسلام شهید حسن آبشناسان👇👇👇
4_5848292336571777650.pdf
1.92M
📕کتاب « شیر صحرا » 🌹شهید حسن آبشناسان🌹 @salambarebrahimm
🔻خوشا به حال کسی که پشت سر آقای خامنه‌ای نماز می‌خواند «حمدالله» علاقه‌ زیادی به آقا داشت و همیشه می‌گفت «مادر! خوشا به حال کسی که پشت سر آقای خامنه‌ای نماز می‌خواند». تا اینکه وقتی شهید شد، آقای خامنه‌ای بر پیکر وی و شهید «محمود کاوه» نماز خواندند.
4_168269993954247409.mp3
1.06M
🎤 سلام برابراهیم 🌹 @SALAMbarEbrahimm