eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
نائب الزیاره همه دوستان عزیز حرم حضرت عبدالعظیم حسنی #ارسالی_اعضاء_کانال
🌹 شهید مصیب مجیدی 🌹 هر چی اصرار می کردیم شما هم چیزی بگو، می گفت : من که سخنرانی بلد نیستم... وقتی دید بچه ها دست بردار نیستند، سرش رو انداخت پایین و گفت: «سعی کنید زیاد آرزو نکنید،چون مرگ به آرزوهای شما می خندد... نکند یه وقت آرزو کنید فقط مال دنیا برای خودتان داشته باشید... تلاش اصلی خود را بگذارید برای آخرت... زمان ما مثل زمان امام حسین(ع) است... روز ، روز عمل است و هر کس سری دارد ، باید هدیه کند ، دستی دارد باید هدیه کند...» می گفت و گریه می کرد... بچه ها هم سرشان پایین بود و با حرف های او اشک می ریختند...
! 🌷مسئول ثبت نام به قد و بالایش نگاه کرد و گفت: دانش آموزی؟ _بله. می خوای از درس خوندن فرار کنی؟ ناراحت شد. ساکش را گذاشت روی میز و باز کرد. کتاب هایش را ریخت روی میز و گفت: نخیر! اونجا درسم رو می خونم. 🌷....بعد هم کارنامه اش را نشان داد. پر بود از نمرات خوب. از دوره مدرسه صداش می کردیم: کریم چهل سانتی. از بس قد و قواره اش کوچک بود. خمپاره که آمد، شهید که شد، واقعاً چهل سانت شد....
به گمانم که میان همه ی زائرها... فقط امضای برات دل من جامانده نام من را بنویسید کف #صحن_حسن بنویسید که یک بی سر و پا جا مانده
پنج شنبه است خدایا به حرمت این روز عزیزان سفرکرده مارا مورد لطف و رحمتت قرارده،وجایگاهشان را در بهشت رضایتت قرار بده فاتحه و صلوات هدیه به روحشان #ارسالی_اعضاء_کانال
4_168269993954247346.mp3
2.6M
📚کتاب صوتی سلام برابراهیم پیشنهاددانلود👌 @SALAMbarEbrahimm
🕊شهادت،سهمِ ڪسانے مےشود ڪہ عالم را،محضر خدا مےدانند و ڪسانے ڪہ عالم رامحضرخدابدانند گناه نمےڪنند و شهدا،اینگونہ بوده اند🕊 🌷🕊 🕊🌷
نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت😔 یک بینوا برای خودش ربنا گرفت هرکس رسید؛ سوال کرد: زائری؟ از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت... آقا مگر "بَدان" به حریمت نمیرسند؟ پس "حُر" که بود که جام بلا گرفت؟😔 باشد؛ محل نده... نبرم اربعین حرم... اما بدان؛ که قلبم از این ماجرا گرفت😔 آنقدر گریه میکنم که بگویند عاقبت: نوکر ز اشکِ خود سفرِ کربلا گرفت... اما ز راهِ دور؛ سلام حضرت حسین🌹 بارانِ اشک، از این روضه ها گرفت... @SALAMbarEbrahimm
دیروز کانالها را بہ سختی کندند تا مقابلہ کنند باهجوم دشمن، هم نگهبانی خط مرزی را مےدادند، هم نگهبان دلشان بودند! امروز کانالهای مجازیِ دشمن می خواهد جای #شهید را با #جلاد عوض کند.... #شهدا_شرمنده_ایم🌸🍃 @SALAMbarEbrahimm
4_5782799131894350978.mp3
936K
شبتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست❤️
گویا هیچ کسی طالب دیدار تو نیست. اصلا انگار کسی عاشق و بیمار تو نیست. همه مشغول خودو کار خودو یار خودنند. مدعی هست فراوان و کسی یار تو نیست.😔 @SALAMbarEbrahimm
🌹 باوجود همه خستگـی‌ها،😞 بی‌خوابـے‌ها و دویدن‌ها، همیشه با حالتے شاد 😊بدون ابراز خستگی به خانہ💒 وارد می‌شد و اگر مقـدور بود در كارهاے خانه به من كمك می كرد؛☺️ لباس می‌شست، ظرف می‌شست🚿 و خودش كارهای خودش را انجام می‌داد. 😇💚 🌸 @SALAMbarEbrahimm
!! 🌷تا دو، سه‌ ى نصفه‌ شب‌ هى وضو مى گرفت‌ و مى آمد سراغ‌ نقشه‌ ها و به‌ دقت‌ وارسيشان‌ مى كرد. يك‌ وقت‌ مى ديدى‌ همان جا روى نقشه‌ ها افتاده‌ و خوابش‌ برده‌. خودش‌ مى گفت:‌ «من‌ كيلومترى‌ مى خوابم‌.» 🌷واقعاً همين ‌طور بود. فقط‌ وقتى‌ راحت‌ مى خوابيد كه‌ توى جاده‌ با ماشين‌ مى رفتيم‌. عمليات‌ خيبر، وقتى‌ كار ضرورى‌ داشتند، رو دست‌ نگهش‌ مى داشتند. تا رهاش‌ مى كردند، بى هوش‌ مى شد. اينقدر كه‌ بى خوابى‌ كشيده‌ بود. ❌ مسئولين خيانتكار و غارتگران سفره انقلاب، مُهرِ داغ ننگِ شرمندگى روى پيشانى هايتان.
.... جلوی دادگستری شعار می‌ دادند: «مرگ بر بهشتی». بهشتی هم می‌ شنید. یکی ازش پرسید: «چرا امام ساکت است؟ کاش جواب این توهین‌ ها را می‌ داد.» ....بهشتی گفت: «قرار نیست در مشکلات از امام هزینه کنیم، ما سپر بلای اوییم، نه او سپر ما.» 🌹 شهيد مظلوم سيد محمدحسين بهشتى ❌ تكرار تاريخ، حواسمان هست!!!
test.mp3
2.19M
نواهنگ زیبای «گل نرجس» با نوای استاد و گل نرگس آبروی دو عالم خیالت کی می رود ز خیالم جمالت جلوه الله بیا جانا طی کن این شب هجران @salambarebrahimm
هدایت شده از کانال کمیل
آل ياسين.mp3
6.02M
@salambarebrahimm زیارت آل یاسین استاد فرهمند
آقا جان من پاسپورت و کاغذِ ویزا ندارم اصلا دگر کاری به این دنیا ندارم حرفم فقط با توست آقای عزیزم من اربعین در کربلایت جا ندارم؟
خیلی دوست داشتم اربعین کربلا باشم، اما پدرم موافق نبود. اما باز هر بار که حرف از رفتن می‌شد باز پدرم راضی نمی‌شد. چند روز بیشتر به اربعین نمانده بود. دلم شکست و با همان حال به دانشگاه رفتم. در گوشه‌ای باخودم خلوت کردم. عکس محمدرضا را روبرویم ‌گرفتم و شروع به درد و دل کردم و از او خواستم دست مرا بگیرد. ظهر که شد، برادرم خبر داد پدر راضی شده، من زائر کربلا شدم. راوی: دوست شهید محمد رضا دهقان @SALAMbarEbrahimm
🌹 : ابراهیم در مقابل مردم و دوستان بلد نبود بد برخورد کند یعنی تمام های او خوب و حساب شده و خیر خواهانه بود هر کسی هر چیزی از او میخواست نه نمیگفت. عاشق این بود که دل را بدست بیاورد. 📚سلام برابراهیم2 @SALAMbarEbrahimm
هیچ مکانی به اندازه و هیچ زمانی به اندازه زمان خواندن کلمات ، بیدار کننده و هشدار دهنده نیست. و مایی که همچنان عبرت نمیگیریم گویی تنها برای دیگران است. @SALAMbarEbrahimm
4_532580059282698021.mp3
1.65M
شبتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست❤️
مقدمه ی خوب شدن سپردن دستت به دست خوبان است. و چه خوبی بهتر از #شهدا. دلت رو بسپر به #شهدا، لحظه هات بوی #خدا میگیره، دور #گناه رو خط میکشی @SALAMbarEbrahimm 📚 برشی از کتاب سلام برابراهیم
همیشه میگفت فرمانده باید #خونسرد باشه تا بتونه خوب فکر کنه و نیروهاش رو تو #بدترین شرایط جمع و جور کنه فرمانده که تو میدون #آروم باشه نیروهاش هم راحتتر میجنگند...! بعد از درگیری یک ساعته با مهاجمین #داعشی از ناحیه #پهلو مورد اصابت قرار گرفت، گلوله وارد #ریه سمت چپ ایشان شد که باعث خونریزی شدید شده و بعد از حدود بیست دقیقه ایشان به #شهادت می رسد. #شهید_مرتضی_حسین_پور ❤️ @SALAMbarEbrahimm
4_473160900434462003.mp3
5.76M
🔉 برادر 🎤 🔺هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله ┏ ◆ 🌷 ◆ ↫ ━━━┓ @Salambarebrahimm ┗━━━ ↬ ◆ 🌷 ◆
‌ 🌺پوتین هاش رو برداشت و زد بیرون از خونه.. زن جوون دنبالش می دوویید و به پیر زن میگفت بگیر اون جوونو... اما عبدالحسین فرار می ڪرد... پیر زن داد می زد میگفت: نرو... میڪشنت... بدبختت میڪنن... وایسا خانوم میگه نرو... اما اونجا ڪه یاد خدا نیست قرار نه فرار باید ڪرد... بعد یڪ روز آوارگی خودش و رسوند پادگان... آخه اهل روستا بود ،شهر رو بلد نبود. اومد جلو دژبانی تا خودش رو معرفی ڪرد...بازداشتش ڪردند... سرباز و آوردن جلو فرمانده... فرمانده هر چی میتونست حرف بارش کرد... عبدالحسین فقط نگاه ڪرد بهش گفت باید برگردی خونه ، نوڪریه خانوم و ڪنی... خانوم امر بر تو هست... هر چی ڪه خانوم گفت: باید بگی چشم عبدالحسین گفت: نه ، هر چی خدا گفت بگم چشم. من تو اون خونه برنمیگردم... تو اون خونه یه زن نامحرم هست. تو اون خونه یه زنی هست ڪه حجاب و حیا رو رعایت نمیڪنه... فرمانده گفت: حالا ڪه نمیری باید صبح تا شب، شب تا صبح دستشویی های پادگان رو بشوری... (دستشوییای پادگان ۱۸تا بود روزی ۶بار هر بار ۴نفر اینا رو میشستند...) شبانه روز عبدالحسین تنهایی دستشوییا رو میشست... بعد ده ، پونزده روز رفتم طرف عبدالحسین ببینم چیڪار میڪنه. صدای عبدالحسین رو شنیدم... داشت میخوند برا خودش و دستشویی میشست... نزدیڪ تر رفتم دیدم داره گریه میڪنه...گفتم بچه مردم و چی به روزش آوردن داره گریه میڪنه... یه چیزیم زیر لب میگه... 👈هی میگفت: دستشویی میشوروم ، ڪثافتا رو میشوروم، اما " رو ... "👆 روایتی از زندگی سردار بزرگ سپاه اسلام ... 🕊 @SALAMbarEbrahimm
4_168269993954247300.mp3
1.74M
📚کتاب صوتی سلام برابراهیم @SALAMbarEbrahimm
🔴اربعینی ها اولین سپاهیان عصر ظهور از آنجا که سپاه حضرت حجت(عج) فراملیتی خواهد بود،باید افراد آن اعم از عرب و عجم و ترک و لاتین و...بطور طبیعی یکدیگر را درک کنند و با هم احساس غریبی نکنند اینها شرائط طبیعی و قهری شکل‌گیری سپاه حضرت حجت (عج) باشند که با تحقق آنها فقط باید منتظر ظهور فرمانده بود.
4_5931446360871011117.mp3
2.54M
@salambarebrahimm 🌴تو دلمه حرفی که خیلی ساله با کسی نگفته بودم 🌴اگه امام رضا نبود هنوزم کربلا نرفته بودم...
....!! 🌷پسر فوق‌العاده بامزه و دوست داشتنى بود. بهش مى گفتند: «آدم آهنى» يك جاى سالم در بدن نداشت. يك آبكش به تمام معنا بود. آنقدر طى اين چند سال جنگ تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. دست به هر كجاى بدنش مى گذاشتى جاى زخم و جراحت كهنه و تازه بود. 🌷اگر كسى نمى دانست و جاى زخمش را محكم فشار مى داد و دردش مى آمد، نمى گفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) يا ( درد آمد فشار نده) بلكه با يك ملاحت خاصى، عملياتى را به زبان مى آورد كه آن زخم و جراحت را آنجا داشت. 🌷....مثلاً كتف راستش را اگر كسى محكم مى گرفت مى گفت: «آخ بيت‌ المقدس» و اگر كمى پايين‌ تر را دست مى زد، مى گفت: «آخ والفجر مقدماتى» و همينطور «آخ فتح‌ المبين»، «آخ كربلاى پنج و...» 🌷....تا آخر بچه ‌ها هم عمداً اذيتش مى كردند و صدايش را به اصطلاح در مى آوردند تا شايد تقويم عمليات‌ ها را مرور كرده باشند.... 📚 كتاب فرهنگ جبهه (شوخى طبعى ها)، صفحه ٤٨