eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
💠منتظرت هستم یک روز بعد از عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌. گفتم بروم سراغ آن دفتری که مشترکمان را در آن می نوشتیم. به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک با این مضمون نوشته بود: عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست نوشته شود. آن دنیا .😍❤ 🌷 @SALAMbarEbrahimm
🌸سبک زندگی شهدا #عشق_به_خانواده 💕 جواد به خانواده #عشــق میورزید و شماره همسـرش را در گوشی به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود، می گفت #فلسـفه این شماره اینه ڪه در هفت آســمان و دو عـالم یڪ نفر #همسـر من نمیشه 💞 #شهید_مدافع_حرم #شهید_جواد_محمدی🌷 🌹یادش با #صلوات @SALAMbarEbrahimm
💢✨هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا بود. 💢✨خودشم همیشه بهم میگفت اگه شما و مامان نباشید من هیچ وقت نمیشم. 💢✨وقتی که میرفت بهش گفتم من محمدامین هستم؛ اون خیلی کوچیکه اگه شهید بشی چی به سرش میاد! گفت: خانم نگران نباش، اگه روزی من نباشم سرپرستش میشه، کلی هم قوم و خویش پیدا میکنه 🌷 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
💠قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی 💢حسین آقا قبل از شهادتش می رفت #ورزش_بوکس. 💢حسین یه روحیه داشت اگر مثلا ورزش #رزمی میرفت یا هر ورزش دیگه ای برای " قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی" رضای خدا و خدمت در راه خدا بود. من این رو با اطمینان میگم 💢اصلا اینطور فکر نمی کرد که ورزش کنم برای سلامتی بدنم، نه، بلکه فقط #برای_خدا که آماده باشد برای کار 💢این رو همه می دونن که حسین آقا از وقتی که خودش رو پیدا کرده بود، پاکار اسلام و انقلاب بود و #نوکری امام حسین علیه السلام رو می کرد... ✍به نقل از ( دوست شهید) #شهید_حسین_معزغلامی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون داعش بود و آزادسازی هنوز انجام نشده بود ❤️✨حسین نظری لوح پستی نوشت ساعت پست من هم 2- 3 شب بود، پست قبل منم بابک بود، من خوابم برد بیدارشدم دیدم نماز_صبحه ❤️✨به بابک گفتم چرا منو بیدار نکردی پست بدم؟ گفت لزومی نداشت بیدار بشی من خودم جای شماهم پست دادم، گفتم آخه این چه کاری بود ❤️✨گفت من خودم داشتم با خدای خودم درد دل میکردم و راز و نیاز میکردم و حرف میزدم و زمان هم گذشت با این که حواسمم به اطراف بود، ❤️✨بنده خدا بابک نوری از خودگذشتگی نشون داد و تو اون هوای سرد حمص و بوکمال که هواش وحشتناک سرد بود منو شرمنده خودش کرد... 🌷 🌷یادش با 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
رهبر انقلاب 🔹حاج حمید روی مبل نشسته بود و مشغول خواندن کتاب بود. من هم تلویزیون رو روشن کردم، کنار حاج حمید نشستم. تلویزیون داشت خاطرات جبهه حضرت آقا رو پخش میکرد. 🔹آقای خامنه ای فرمودند ما توی یه مهلکه ایی گیر افتاده بودیم، که یه بنده خدایی اومد و با ماشین ما رو از مهلکه نجات داد.☺️ 🔹حاج حمید،همین طور که سرش توی کتاب بود و با همان مظلومیت همیشگی گفت: اون بنده خدا من بودم.😊 🔻راوی: همسر حمید تقوی فر🔻
تو آموزشی تیراندازیش محشر بود هیچ کس نمیتوانست وسط سیبل بزنه ولی محمدحسین میزد تو خال... تو عمرم جوانی به پاکی و نجابتش ندیده بودم... به جای بچه ها نگهبانی میداد اگر کسی سیر نمیشد سهم غذاش رو میداد.... روحش شاد و یادش گرامی #شهید_مدافع_حرم #محمد_حسین_مومنی برشی از وصیت نامه یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب س نبود امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد... #شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات🌹
🌷در محضر شهدا تقریبا 30 سالش بود. از تو آموزشی باهاش شدم. موهای بچه ها رو ماشین میکرد. روپوش زده بود شبیه قصاب ها شده بود، بهش میگفتیم قصاب! به خاطر تمرینات سخت و نفسگیر و دوری خانواده بچه ها خیلی از لحاظ جسمی و روحی خسته بودند. یک روز که نزدیک اذان ظهر برای نماز چند دقیقه ای به همه استراحت داده بودند، من و دوستم سیدجواد نشسته بودیم که مهدی اومد پیشمان نشست و گفت چیه پکرین، تو خودتونین ،یکم با من صحبت کنین حالتون خوب بشه. دوستم سیدجواد به مهدی گفت: مهدی تو زن و بچه نداری؟ مهدی گفت:چرا دوتا بچه دارم. ما بهش گفتیم مهدی تو دلت برا زن و بچت تنگ نمیشه؟ یه دفعه دیدم مهدی روشو کرد اون طرف... وقتی روشو برگردوند چشاش پر اشک شده بود و گفت: چرا، دلم تنگ میشه ، ولی عشق بی‌بی ‌زینب دیوونم کرده مهدی از توی آموزشی همش میگفت: من شهید میشم و ما بهش میخندیدم، نگو اون راست میگفت ومانمی فهمیدیم...😔 🌷شهید_مهدی_حسینی روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت
#یاد_و_خاطره_شهدا در ایام #زلزله_رودبار که محمودرضا کودکى٩ ساله بود، پس از وقوع زلزله که سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت: مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم. گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او #پول میگیریم، میبرى تحویل میدى. محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى #اضطرارى است و تاشب دیر میشود من میخواهم از #وسایل_خانه چیزى بدهم. وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم. بعد از چند سال متوجه شدیم #پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته وبه محل جمع آورى تحویل داده است. شهید #محمودرضا_بیضایی #شهید_مدافع_حرم
#زینبیون مرامش حسنی بود وصیت کرد تا مزارش نیز حسنی باشد بدون سنگ مزار بماند ... مانند مولایش حسن ع ... #شهید_مدافع_حرم #میثم_مدواری
#عاشقانه_شهدایی شب که پلک هام رفت روی هم،  حلقه ام رو در آورد... برای نماز که بیدار شدم،  خندید و گفت: خانوم اینجوری وضو نگیریا، حلقت رو در بیار و دستت رو بشور ... دور انگشتم (زیر حلقه) نوشته بود :  دوستت دارم .  گفتم : وای سعید من اینو چطوری پاک کنم ؟ #شهید_سعید_سامانلو  #شهید_مدافع_حرم
💌نامه شهید خطاب به همسرشان  📝 #همسر_عزیزم؛ سلام…. امیدوارم زمانی که این نامه را می خوانی از دست من #راضی باشی و به خاطر تمام سختی ها و اذیت هایی که در این چند سال برایت رقم زدم بنده حقیر را #بخشیده باشی،…. 📝نمی دانم با چه زبانی از #تو، خوبی هایت، صبر و تحملت درکنار من و… تشکر کنم. توصیه میکنم که همیشه به #یاد_من باشی و مرا فراموش نکنی از #دختر خوبمان مواظبت کنی و زیر چادر خودت پرورش دهی تا راه خودت را ادامه دهد…… 📝همیشه با نمــاز و قرآن و #توسل به ائمه اطهار و حضرت ابوالفضل؛ و #حضرت_زینب برای سلامتی خودت، دختر عزیزمان و بنده حقیر دعا کن که میدانم دعای تو #همیشه مستجاب می شود . #شهید_رضا_دامرودی #شهید_مدافع_حرم 🌷یادش با #صلوات 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
یه تیکه کلام داشت؛ وقتی کسی می‌خواست غیبت کنه با خنده می‌گفت: «کمتر بگو»🚫 طرف می‌فهمید که دیگه نباید ادامه بده ...
همیشه به همه می گفت که یک روزی می رسد من می روم و #شهید خواهم شد🕊 و شما اسم کوچه را به نام من تغییر خواهید داد!👌 ولی همه می خندیدند و حرفش را باور نمیکردند!! ولی همه‌دیدند که آن روز فرا رسید و همانطور شد که میگفت...💔😔 #شهید_مدافع_حرم #حاج‌عبدالرحیم_فیروزآبادی🌹 ▪️ @SALAMbarEbrahimm
#الگو_برداری_از_شهدا ♦️ همیشه روی لبش لبخند بود نه از این بابت که مشکلی ندارد من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد... ♦️اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن شادی هایش در چهره‌اش وحزن و اندوهش در درونش می باشد. ♦️اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهره‌ای بود کـه با لبخند آراسته شده بود و رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد #شهید #محمدهادی_ذوالفقاری #شهید_مدافع_حرم
یه تیکه کلام داشت؛ وقتی کسی می خواست غیبت کنه با خنده می‌گفت:«کمتر بگو» طرف می‌فهمید که دیگه نباید ادامه بده ... #شهید_مدافع_حرم #شهید_مهدی_قاضی_خانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه سال قبل در پیاده‌روی #اربعین بهش گفتن: یه جمله ناب بگو گفت: خدا ما رو با اونایی که سالهای قبل توی این مسیر قدم گذاشتن و شهید شدن محشور کنه حالا او #شهید_مدافع_حرم سعید بیاضی زاده است... یادشون با #صلوات
🔻 شهیدی که جان رهبر انقلاب را نجات داد👇 💢حاج حمید روی مبل نشسته بود و مشغول خواندن #کتاب بود. من هم #تلویزیون رو روشن کردم، کنار حاج حمید نشستم.  💢تلویزیون داشت خاطرات جبهه #حضرت_آقا رو پخش میکرد. 💢آقای خامنه ای فرمودند ما توی یه #مهلکه ایی گیر افتاده بودیم، که یه #بنده_خدایی اومد و با ماشین ما رو از مهلکه نجات داد. 💢حاج حمید، همین طور که سرش توی کتاب بود و با همان #مظلومیت همیشگی گفت: اون بنده خدا #من بودم. پ ن: این شهید بزرگوار به علت فرماندهی و خدماتی که در تامین امنیت #سامرا، کربلا و امنیت پیاده روی #اربعین انجام دادند در عراق مشهورتر و محبوب تر هستند. راوی: پروین مرادی(همسر شهید) #شهید_سیدحمید_تقوی_فر🌷 #شهید_مدافع_حرم شادی روحش #صلوات
💞در مورد نظر خانواده‌ها را ملاک قرار دادیم، من از آقا وحید خواسته بودم در کنار هر مهریه‌ای که خانواده‌ها صحبت کنند 12 شاخه گل نرگس به نیت حضور حضرت مهدی ذکر کنند. 💞بعد از صحبت‌ها آقا وحید یک دسته گل آورده بودند وقتی با دقت نگاه کردم دیدم چند شاخه گل نرگس بینشان است و این برای من نشانه  خوبی بود، مهریه من 114 سکه بهار آزادی به همراه سفر حج بود که من مهریه‌ام را بخشیدم، 💞من به او می‌گفتم: از خدا خواسته‌ام اگر قرار بر جدایی بین ماست این جدایی با شهادت باشد ولی اگر مرگ بین ما  جدایی می‌اندازد مرگ اول برای من باشد، چرا که من طاقت جدایی و تنها ماندن را ندارم و امیدوارم شهادتت در رکاب آقا امام زمان (عج) باشد، می‌گفتم: وحیدم لایق شهادت هستی و او می‌گفت: شهادت لیاقت می‌خواهد.
کانال کمیل
#شرکت_کننده_شماره 1⃣4⃣ 🍃شهادت بارانی است که بر هر کس نمیبارد شهادت یک سبک زندگی است نه مردن و فانی
2⃣4⃣ 🍃با دلی بی قرارِ عشق رفته بودی پی یار تا به دمشق... ره صدساله را گذر کردی خویش را بر حرم سپر کردی❤️ 😔سید ابراهیم..! 💔نامت آمد دلم دگرگون شد 🥀واژه هایم گلوله و خون شد 🍃قلمم عضو فاطمیون شد 🌸خاکم از اشک بوی گل دارد 😔گله از مردم کسل دارد اما.. چه با اراده بودی تو! مصطفی صدرزاده بودی تو🌷 ✨راستی من شنیده ام سیری.. ❗️زیر آتش چه قدر میگیری؟ 👥این طرف ناگوار می سنجند 😓مرده را با مزار می سنجند 😔عشق را با دلار می سنجند 💔کاش می شد به ما نشان بدهی 😭چه قدر داده اند... جان بدهی 🤔نرخ رفتن به سوریه چند است؟ قدر دل کندن از دو فرزند است! 🍃پاسخت که همیشه لبخند است دخترت همنشین درد شده😔 پسر کوچک تو مرد شده🍃 😓باز فتنه رسید و نامردی کاش می شد دوباره برگردی😔 حق به جانب ببین طلبکارند😏 از من و تو چه قدر بیزارند... 🍃حق ما چیست؟ بی صدا مردن! 🕊در غریبی گلوله ها خوردن حق آن هاست دائما بردن ملک در زعفرانیه ، جردن😏 حق آن هاست رانت و صرافی حق آن هاست حرف مفت و حرافی😒 🍃حق ما چیست؟ شوکران به سبو خار در چشم و استخوان به گلو! 💔سینه ای پر ز حرف های مگو حق ما چیست مصطفی؟ تو بگو😔 تو کجایی رفیق؟ دل تنگم💔 🥀هله ای تیرها مرا بزنید بزنیدم به تیغ تهمت و انگ😔 🍂بزنیدم به شیوه نیرنگ بزنیدم به وقت تنهایی🍁 💔مثل سیدرضای بطحایی 🌷 🕊از طرف کنیز حضرت زهرا(س) 👤کاربرمحترم ؛ هلاکویی
🌷روزی مشغول فوتبال بودیم که ناگهان یکی از اعضای تیم حریف ناخواسته روی پای احمد انداخت. با اینکه عمدی نبود معذرت خواهی نکرد و چهره ی حق به جانب گرفت و شد. 🌷احمد نزدیک آن جوان شد و گفت:(اگر از من اشتباهی سرزده مرا ببخش) من که حسابی از کار احمد شده بودم به او اعتراض کردم. 🌷احمد به من نگاهی کرد و گفت:( این برادر من است و یک روزی میرسد که همه ی ما زیر قرار میگیریم و آن روز به خاطر این چه جوابی به (عج) بدهم؟ 🌷بعد حدیث امام علی را گفت که می فرماید: بدترین توشه برای آخرت، بر بندگان خداست. 🔺به نقل علی مرعی(دوست شهید) ازکتاب ملاقات در ملکوت 🌷
شغلش باعث شد تا خاطره‌ی جالبی در مراسم عروسی ما اتفاق بیفته... خب عبدالله محافظ بود و عادت کرده بود به دلیل حفاظت از شخصیت‌ها که همراهش هستند در عقب رو باز کنه طرف که نشست خودش بره و جلو بشینه... روز عروسی وقتی خواست منو از آرایشگاه به سالن ببره در عقب رو باز کرد من سوار شدم بعد خودش تا رفت جلو بشینه فیلمبردار گفت: «داری چیکار می کنی؟!» خندید و گفت: «ببخشید حواسم نبود» 😅
گرد و غباری ڪہ بر چھره های نورانے شما نشستہ بود ڪجا... و گرد و غباری ڪہ اکنون از گناه بر دل ما نشستہ ڪجا... @shahid_tahernia94
همیشه روی لبش لبخند بود نه از این بابت که مشکلی ندارد من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد... اما مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن شادی هایش در وحزن و اندوهش در درونش می باشد. اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهره ای بود که با آراسته شده بود و رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد
یه تیکه کلام داشت؛ وقتی کسی می‌خواست غیبت کنه، با خنده می‌گفت : «کمتر بگو» طرف می‌فهمید که دیگه نباید ادامه بده ... 🌷