🌺اگر پنبه کنار آهنربا باشد، آهنربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهنربا کشیده میشود. در اینجا خود پنبه جذب نمیشود، بلکه برادههای آهن به سمت آن کشیده میشوند.
🌸معصیتها مثل آهنربا، نان حرام مانند آهن و انسان مثل پنبه است. وقتیکه انسان گوشتش از نان حرام روییده باشد، نمیتواند از کنار معصیتها بگذرد. وقتی از کنار معصیت رد میشود، مجذوب آن میشود.
🌸این خاصیت درونی لقمه حرام است. اما اگر لقمه صددرصد حلال باشد، از کنار عبادات که میگذرد، عبادات او را جذب میکنند، از کنار امامزاده که میگذرد به زیارت ایشان میل پیدا میکند.
#سلام_بر_ابراهیم
پا برهنه
آمده بود دفتر انتشارات تا کتاب تهیه کند.میگفت امشب هیئت داریم، می خواهم همراه با شام که غذای جسم است، غذای روح نیز به مردم بدهم.تعدادی کتاب سلام بر ابراهیم گرفت.یکی از کتابها را برداشت و با حسرت به چهره ی شهید هادی خیره شد.لبخند تلخی زد و با خودش گفت: ببین یه آدم به کجا می تونه برسه!
با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم: شما آقا ابراهیم را می شناسید؟ خاطره ای هم از آقا ابراهیم دارید؟
رفت توی فکر و بعد از چند دقیقه گفت: قبل از انقلاب ما توی خیابان زیبا می نشستیم.خب تقریبا تمام اهل محله ابراهیم را می شناختند.ابراهیم یه اخلاق خوبی که داشت ، به همه کمک میکرد.اصلا دنیا براش ارزش نداشت.اگه شما می گفتی: آقا ابرام، چقدر پیراهن شما قشنگه، باور کن اگه زیر پیرهن یا چیزی تنش بود، همانجا در می آورد و به شما می بخشید.
یه ظهر تابستانی،از روی بیکاری آمدم سر کوچه نشستم.هوا خیلی گرم بود.دیدم فایده نداره، برم زیر باد پنکه بمونم بهتره.
همین که خواستم برم، دیدم از سمت ابتدای خیابان زیبا، که الان به اسم شهید مهدی مشهدی رحیم هست، ابراهیم داره میاد.
ماندم تا ابراهیم را ببینم و بعد بروم.
همینطور که نزدیک می شد دیدم پابرهنه است!
توی این هوای داغ همینطور پاش می سوخت. پایش را سریع از روی زمین برداشت و ...
سعی می کرد از توی سایه راه برود ، با تعجب نگاهش کردم ، حدس زدم مسجد بوده و کفش هاش رو بردند. وقتی رسید سلام کردم و دست دادیم.
سریع اومد توی سایه. اشاره به پاهاش کردم و گفتم: پس کفش هات کو، تو این هوای داغ چرا پابرهنه شدی؟!
وایسا الان برات دمپایی می یارم، نکنه کفشات رو تو مسجد بردن؟
گفت:‹‹ نه خودم اونها رو دادم.››
با تعجب گفتم : به کی!؟ آخه آدم تو این هوا کفش هدیه می ده و خودش پابرهنه راه می ره؟ از بس سؤال پیچش کردم مجبور شد بگه، اما معمولاً این طور کارها رو برای کسی نمی گفت.
ابراهیم نگاهی به صورتم کرد وگفت:‹‹یه پیرمرد جلوی مسجد گدایی می کرد. خیلی وضع مالیش بد بود.››
پیرمرد به کف کفش هایش اشاره کرد که از بین رفته بود و چیزی برای پوشیدن نداشت.
می گفت: پام توی این گرما می سوزه.
من هم پول همراهم نبود، کفش هام رو دادم بهش.
تا من خواستم برایش دمپایی بیاورم، خداحافظی کرد و رفت....
@SALAMbarEbrahimm
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
ندیدم که ابراهیم به کسی امر ونهی کند
او بدون اینکه حرفی بزند در عمل،
کاری می کرد که طرف مقابل، اشتباهاتش را ترک کند.
ابراهیم به این دستور اهل بیت علیه السلام دقیقا عمل می کرد که می فرماید:
"مردم را (به سوی خدا) دعوت کنید،(با وسیله ای) به غیر از زبان."
#اخلاص_عمل
@SALAMbarEbrahimm
#کلام_شهید
♨️خواهر مسلمان
#حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد.
♨️برادر مسلمان
بی اعتنایی شما و #حفظ_نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهد شد.
#شهید_علی_اصغرپور_فرح_آبادی
#تلنگر
🍂هیچ وقت نگو:
محیط خرابه، منم خراب شدم
👈هر چه هوا سردتر باشد،
لباست را بیشتر میکنی!!!
✅پس هر چه جامعه فاسدتر شد،
تو لباس تقوایت را بیشتر کن👌
❤️جاوید الاثر احمد متوسلیان❤️
💠شجاعت 💠
🍂 عصبانی گفت: نگه دار ببینم این کیه.
پیاده شد و رفت طرف مرد کُرد. هیکلش دو برابر حاجی بود. داشت باسبیل کلفتش بازی می کرد.
ـ ببینم، تو کی هستی ؟ کارت چیه ؟
ـ من ؟ کومله م.
چنان سیلی محکمی بهش زد که نقش زمین شد. بعد بالای سرش ایستاد و بلند گفت: ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم، اون هم جمهوری اسلامیه. والسلام.🍂
@salambarebrahimm
یادگاران، جلد 9 کتاب شهید متوسلیان
#جاوید_اثر_احمد_متوسلیان
4_345554935284237897.mp3
1.98M
🔊 میان خدافظی دل منو میسوزونن😔
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهاددانلود💔
کانال کمیل
خرداد ١٣٦١ فرودگاه دمشق فرمانده ابدى بسيجى هاى جهان اسلام، شهيد #محمد_ابراهيم_همت در حال پياده شد
🌷شهید همت: با کفر، سازش وصلح، حرام است. با کفر، بر سر میز مذاکره نشستن، خصلت قاسطین و ناکثین است؛نه خصلت مؤمنین و متقّین
#حکایت_شمع_شبهای_دوعیجی
🌷آهنگران مى خوند: یاد شبهایی که بسیجی مى شديم، شمع شبهای دوعیجی مى شديم، این مصرع آخر مى دونين یعنی چی....؟؟؟؟
🌷عراق تو منطقه ی "دوعیجی" بمب فسفری مينداخت، فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب مى شه و شعله ور مى شه. بچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر می كردن و فسفر به تن این بچه ها می چسبید و با هیچ وسیله ای خاموش نمی شد و آنها:
می سوختن....
می سوختن....
می سوختن....
و صبح، باد، خاکستر این بچه ها رو با خودش می برد....
❌ لعن و نفرين ابدى بر مسئولينى كه با تصميمات خائنانشون خون اين شهدا رو به دشمنانِ اسلام و ايران فروختند و مى فروشند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات