#افلاكى_خاكى....
🌷تازه وارد لشکر شده بودم. گذرم افتاد به آشپزخانه، دیدم یه نفر وردست آشپز، دیگ ها رو جابجا می کنه. فرداش دم در ستاد همان شخص را دیدم که جارو می زد. شب، جمع شدیم حسینیه ی اردوگاه، رئيس ستاد لشکر می خواست سخنرانی کنه، باز همان شخص بود که آمد و رفت پشت تریبون....
🌹خاطره اى به ياد سردار شهيد رضا شکری پور، فرمانده گردان ١۵۴، لشگر ٣٢ انصارالحسین (ع) همدان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
خاطرات جبهه
🌷همراه سيد ميرطاهري و چند تاى ديگراز بچه ها، روي ارتفاع ١١٢ فكه ايستاده بوديم و اطراف را نگاه مى كرديم. كمى آن سوتر، چند نفر كه لباس سبزشان ظاهراًنشان مى داد، سپاهي هستند، نظرمان را جلب كردند. البته اول بعيد ندانستيم كه عراقى باشند. گاهى نيروهاى عراقى براى شناسايى به مواضع ما مى آمدند. به خاطر فاصله زياد، چهره هايشان را نمى شد تشخيص داد. دوربين هم نداشتيم كه دقت كنيم عراقى هستند يا ايرانى؟ بحثمان بالا گرفته بود. من مى گفتم عراقى هستند، بچه ها مى گفتند كه: «نه لباس فرم سپاه تنشان است و خودى هستند».
🌷نگاهمان به آنها بود كه به طرفمان مى آمدند. ناگهان ديدم زيرِ پاى نفر جلويى شعله اى نمايان شد و صداى انفجارى در منطقه پيچيد. به دنبال انفجار، آنكه روى مين رفته بود، به هوا پرتاب شد و چند متر آن طرفتر محكم بر زمين افتاد. معطل نكرديم. حدود هفتصد متر راه بود. با حميد اشرفى شروع كرديم به دويدن. به صد متريشان كه رسيديم، ديديم سيم خاردارى جلويمان كشيده شده. متوجه شديم كه به ميدان مين برخورده اند و آن طرف ميدان، رفته اند روى مين.
🌷نشستم زمين و شروع كردم به معبر زدن. حميد اشرفى هم از پشت سر مى آمد و معبر را چك مى كرد كه مينى نباشد. مجروح، آن طرف ميدان مين افتاده بود و خونريزى شديد داشت. آنهايى كه همراهش بودند، ترسيده و متفرق شده بودند. وضع بدى شده بود. فكر نمى كردند اينجا ميدان مين باشد. بدون اينكه توجهى به وضعيت ميدان مين داشته باشيم، شتابزده از ميان مين هاى والمرى دويديم. بچه هاى ديگر هم آمدند براى كمك....
🌷يك پايش قطع شده و پاي ديگرش هم داغان شده بود و همچنان خونريزى شديد داشت. هيچ امكانات امدادى نداشتيم. برانكاردى را كه بچه هايمان آورده بودند، آماده كرديم و خواستيم كه او را رويش بخوابانيم. با وجود درد شديد و حالت تشنجى كه به نيروها دست داده بود، او كه فهميديم نامش «سيروس صادقى» و از بچه هاى «قرارگاه جستجوى نور» بود، بدون اينكه آه و ناله راه بيندازد، آرام مى گفت: «يواش پايم را بلند كنيد... خيلـى درد داره...».
🌷پاى صادقى رفته بود روى مينِ قمقمه اى كه يكى را قطع كرده و پاى ديگرى را هم مجروح كرده بود. او را روى برانكارد گذاشتيم و چهار نفرى بلند كرده و از معبر گذشتيم و برديم به عقبه و از آنجا رفت به تهران....
🌷....يك سال از اين ماجرا مى گذشت كه او را در فكه ديدم، در حالي كه يك پايش قطع بود. با خنده به او گفتم: «دوباره كه اومدى اينجا...» او هم خنديد و گفت: «فعلاً يك پاى ديگه دارم.... من حالا حالا ها وقت دارم....» الان هم به عنوان يكى از نيروهاى فعال تفحص همچنان ميدان هاى مين را مى كاود و پيكر شهدا را مى يابد.
منبع: سايت نويد شاهد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
چند سالی از پایان جنگ ایران و عراق گذشته بود و ما هرسال با گردان خودمان به راهیان نور می رفتیم
اولین سالی که رسول اومده بود؛ سال اول راهنمایی بود
قبرهایی را به او نشان دادم و گفتم : بچه ها شب می آمدند و در این قبرها راز و نیاز می کردند و نماز شب می خواندند
و برای هرکدام از شهدایمان یک قبر سمبلیک درست می کردیم
وقتی نماز مغرب و عشا تمام شد دیدم رسول نیست
آنقدر دنبالش گشتم تا بلاخره متوجه شدم داخل یکی از قبرها، چفیه روی سرش انداخته؛ به سجده رفته و در حال گریه کردن است
#شهید_رسول_خلیلی
تصویر شهید مهدی نوروزی معروف به شیر سامرا در جریانات فتنه ۸۸ 🌹
#شهدا_به_صحنه_آمدند ...
#9دی
سبزیم اگر همزاد نخل استواریم
سرخ از سپیدی های ایمان می نگاریم
تابیده نور عشق بر آیینه ی ما
عطر شهادت می وزد بر سینه ی ما
این کشور آیینه های درد دیده است
طعم نفاق و دشمنی ها را چشیده است
بر جانمان زهر دروغی را چشاندند
وقتی خیابان را به آتش می کشاندند
هر گوشه ای شب بود، گرگی سربراورد
هی زوزه می زد، رخت میشش را دراورد
گرگان زخمی عقده را لبریز کردند
دندانشان را سمت ملت تیز کردند
طوفان شد و در فتنه کشتی بان علی بود
موسی و نوح و عیسی دوران علی بود
رو می شود دستان فتنه ایها الناس
در نامه های بی سلام عده ای خاص
وقتی علی در معرکه عمار می خواست
حتی نفس از عده ای هم برنمیخاست
دست سیاست مهر بر لبهایشان زد
دنیا هوس شد، قفل را بر پایشان زد
گاهی تمام بودنت بند نگاهیست
از خط مولا کج روی قطعا تباهیست
گاهی برای عده ای نان در دروغ است
کشف تقلب های پوشالی نبوغ است
آن عده در حصر اند یا تدبیر دارند
از مال مردم سفره هایی سیر دارند
روزی اگرچه سبز، حالا رنگ رنگند
هی مدعیّ صلح و در پیکار جنگند
آنان که هنگام خطر در خواب بودند
در پای میز از خنده با شیطان سرودند
هرچند پای عده ای در خاک، گیر است
رسم FATF به دلهاشان امیر است
یک بار دیگر عشق را آغاز کردیم
راه دفاع از حرم را باز کردیم
اینجا پر از عشق است، سرشارِ فدایی ست
از بچگی حال دل ما کربلایی ست
ما عاشقان روضه ی عباس هستیم
بی دست و بی سر بر سر پیمان نشستیم
این آخرین پیغام دلهای شکیباست
حرف ولی شرط است، خط قرمز ماست
شیرین تر از طعم بلا در کاممان نیست
هرجا که ظلمی هست ما آراممان نیست
#زهرا_آراسته_نیا
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_355779006148117909.mp3
4.37M
زندگی بی شهدا ننگ بُوَد
تو که از حال دلم آگهی...😭
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
وصیتنامهی یک خطی شهید :
پیرو ولایت فقیہ باشید ؛
قیامت یقه تان را میگیـرم
اگر ولی فقیہ را تنها بگذارید .
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_عارف_کایدخورده
TMP_w2NNV1_41271134.mp3
6.58M
💠 الهی چشات پر از غم نشه آقا
💠 شور بسیار زیبا در مدح نائب المهدی (عج) امام خامنه ای
🎤🎤 جواد مقدم
🇮🇷 #نهم_دی #فتنه
🌹سلامتی رهبر عزیزترازجانم #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃