eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم سلیمانی خطاب به رزمندگان: 🔹بچه ها اگر کسی شوق شهادت دارد آن رافعلا طلب نکند اینجا(سوریه)جای شهادت نیست! 🔹شهـادت را درجنگ با اسرائیل ازخدا بخواهید.
4_6046174738462540984.mp3
3.12M
🌷روایتگری بسیار زیبا🌷 کرامت شهدا راوی: حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسین مومنی
امام خامنه ای: گاهي شدن آسان تر از زنده ماندن است! اين نكته را اهل معنا و و دقّت،خوب درك ميكنند. گاهي ماندن و زيستن و تلاش كردن در يك محيط ،به مراتب مشكل تر از كشته شدن و شدن و به لقاي خدا پيوستن است...
أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبْقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّار ... ! امروز روز تمرین و آمادگی ! و فردا روز است ! پاداش برندگان ، بهشت ... و کیفر عقب ماندگان آتش است ... نهج البلاغه خطبه 28 ... فکر به حسرت های آخرت ... می کُشد آدم را ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعاتی پیش/ لحظات جانسوز وداع دختر شهید مدافع حرم سعید انصاری با پیکر پدرش بعد از سه سال اش چه زیباست... این لحظات چند ؟
لازم نیست وقتی کار خوبی میکنی داد بزنی.. کارِ خوب مثل بویِ 🌺 است خودش منتشر میشود..
پرواز کردن ، ربطی به بال ندارد ... دل می خواهد ... دلی به وسعت آسمان ... دل را باید آسمانی کرد ... خوشا آنانی که بالی نداشتند ولی ... راه آسمان را یافتند ...
یقین دارم؛ اگر گناه داشت! اگر لباسمان را میکرد! اگر صورتمان را زیاد میکرد! بیشتر از اینها به خودمان بود... حال آنکه گناه قد را ! چهره را ! و چین و چروک به پیراهن مان می اندازد...
‌ نام: _ نام خانوادگی: _ نام پدر: _ تاریخ تولد:_ تاریخ شهادت: _ تو این همه نداری و گویی همه چیز داری، ما این همه داریم‌ و گویی هیچ نداریم... ‌‌ #شهیدگمنام ‌
تو آموزشی تیراندازیش محشر بود هیچ کس نمیتوانست وسط سیبل بزنه ولی محمدحسین میزد تو خال... تو عمرم جوانی به پاکی و نجابتش ندیده بودم... به جای بچه ها نگهبانی میداد اگر کسی سیر نمیشد سهم غذاش رو میداد.... روحش شاد و یادش گرامی #شهید_مدافع_حرم #محمد_حسین_مومنی برشی از وصیت نامه یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب س نبود امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد... #شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات🌹
▪️خیلی حال میده یه بچه خوشگل دنیا بیاری! ▪️خیلی حال میده تو کوچیکی همه جا از ادبش و تو بزرگی از اخلاق و صفا و صمیمیت و معرفتش حرف بزنند. ▪️خیلی حال میده به سنین جوانی که رسید وقتی نگاش کنی دلت بره! خوشگل،خوشتیپ،شیک... ▪️خیلی حال میده وقتی موضوع دفاع از حرم و انسانیت میاد وسط دیگه بی خیال همه چیز بشه و بگه می خوام برم و تو بگی خدا به همراهت مادر! ▫️ولی از همه اینا باحال تر می دونی چیه؟ اینه که وقتی بعد چندین سال چشم انتظاری استخونای پسر خوشتیپتو بیارن کفن رو بگیری سمت آسمون و آروم بگی: اللهم تقبل منا هذا القلیل
....!! 🌷عملیات فتح ‌المبین یکی از بزرگترین عملیات‌ هایی است که رزمندگان اسلام انجام دادند، در این عملیات اسرای زیادی نیز گرفته شد، یادم می‌ آید وقتی به ارتفاع مورد نظر رسیدیم، میدان مینی روبرویمان سبز شد، ما فرصت را غنیمت شمردیم و رفتیم داخل سنگر روبازی که آنجا بود تا کمی‌ استراحت کنیم. 🌷وارد سنگر که شدیم چند مجروح را دیدیم، ابتدا خیال کردیم، عراقی هستند ولی زود متوجه شدیم خودی‌ اند، آنها جزو آن دسته از نیروهایی بودند که قبل از ما روی تپه عملیات انجام دادند ولی موفق نشده بودند. 🌷نور آفتاب شدید بود و لب هایشان از تشنگی ترک خورده بود، من رفتم جلوی آفتاب ایستادم تا لااقل سر آنها زیر سایه قرار بگیرد، یکی از بچه‌ ها را فرستادیم دنبال ماشین تا زودتر آنها را به عقب انتقال دهند، به شکر خدا ماشین زود فراهم شد. 🌷بعد از اینکه از میدان مین گذشتیم، اثری از عراقی‌ ها نبود، انگار قبل از ما فرار را برقرار ترجیح داده بودند، وسط میدان مین یکی از مجروحین را دیدیم، شرایط خوبی نداشت، ما هم چون در حین عملیات بودیم، متوقف نشدیم و او را با همان شرایط، ترک کردیم، سنگرهای عراقی را یکی پس از دیگری با نارنجک پاکسازی کردیم. 🌷از یکی از سنگرها سرباز عراقی را دیدیم که در حال خواندن قرآن بود، تا ما را دید، زد زیر گریه، از ما می‌خواست او را نکشیم، ما هم با وجود اینکه در شرایطی نبودیم اسیر بگیریم ولی او را به عقب انتقال دادیم. 🌷دشمن آن شب نیروی زیادی وارد منطقه کرد ولی باران الهی مانع از پاتک آنها شد، گرمای سوزان روز و باران شب هیچ با هم جور در نمی‌آمد، حسی به من می‌ گفت: «یدالله فوق ایدیهم» راوی: رزمنده دلاور مرتضی جعفریان