eitaa logo
کانال کمیل 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
123 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
به نیابت از شهید و همرزمان شهیدش، شهدا، شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام، مادران ،پدران، همسران ، فرزندان شهدا و امام شهدا حضرت امام خمینی رحمة الله علیه صلواتی تقدیم کنید به محضر حضرت سیدالشهدا (ع) حضرت زینب (س)و حضرت رقیه(س) یا علی
دعا و طلب حاجت فقط از خدا4_5879618719927240539.mp3
زمان: حجم: 2.48M
@salambarebrahimm ✅ دعا و طلب حاجت فقط از خدا 🔹کی بهتر از خدا برای درد و دل کردن 🔺کسی که دعا کنه از اجابت محروم نمیشه 🎤 قشنگه حتما گوش کنید
2.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از شهدایی که چند روز پیش در عربستان توسط آل سعود خائن گردن زده شد... لعنه الله علی القوم الکافرین و المنافقین. إلهی هب لی کمال الإنقطاع إلیک صبوری دل خانواده های این شهدا نثار کنیم 🌷
خط به خطی که تو فضای مجازی می نویسین رو همه شهدا می بینن !!! و لا تحسبن الذین قتلوا في سبيل الله امواتا بل احیاعند ربهم یرزقون
من که دو قلب درون سینه تان نگذاشته ام که جز من دلبری داشته باشید... هیچ حواستان هست بامعرفتها گلایه خدا بود از ما...
خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم، ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد.
....! 🌷علی اکبر شیرودی یک روز تعطیل، از پایگاه هوانیروز کرمانشاه به جمعه بازار شهر رفت. وسایلی را که می خواست، خرید. در هنگام بازگشت، به بساط یک پیرمرد خنزر پنزری رسید. پیرمرد در حال جمع آوری بساط محقرش بود. لباس های باقی مانده بساطش را در کارتونی بسته بندی می کرد. 🌷علی اکبر که آدم شوخ و بانشاطی بود، به سرش زد خریدی از پیرمرد بکند. پیرمرد دوباره لباس هایش را روی زمین پهن کرد. در میان لباس ها، چشم شیرودی به یک زیر پیراهن آبی افتاد. آن را برداشت و پولش را پرداخت کرد. ناگهان پیرمرد گفت: آقا! من دو تا دیگه از این زیرپیراهنی های آبی دارم، نمی خواهی؟ علی اکبر هم گفت: اگر ارزان حساب کنی، می خواهم! 🌷آن روز علی اکبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد. یکی از آنها را برای خود برداشت و دو تاى دیگر را هم به احمد و حمیدرضا سهیلیان هدیه داد و داستان خرید آنها را هم برای دوستانش تعریف کرد. احمد به شوخی گفت: مال ارزان قیمت را بستی به ریش ما! 🌷ولی هیچکدام از آن سه نفر نمی دانستند که آن سه زیرپیراهن آبی شهادت هر سه را تجربه می کنند. حمیدرضا در منطقه کوره موش با زیرپیراهن آبی به شهادت رسید، احمد در تنگه ی بینا میمک و علی اکبر هم در ارتفاعت بازی دراز در هنگام شهادت آن زیر پیراهن های آبی را به تن داشتند. راوى: خانم فاطمه سیلاخوری، مادر بزرگوار خلبان شهید احمد کشوری