شهید
نگاههایت گاهی نگران است، گاهی ناراحت، شاید هم دلگیر!
اما هرچه هست، هیچگاه سایه چشمهایت را از سرم بر ندار...#نگاهم_کن
#نگاه_شهدا_نصیبتون
#ميدان_بى_رحم_مين...!
🌷تمام بدنش می لرزید، قدرت هیچ حرکتی را نداشت. طوری به زمین چسبیده بود که انگار می خواهد دوباره به خاک برگردد. صدای مهیب انفجاری که همزمان با فریاد درد آلود یا حسین(ع) بود، او را به خود آورد.
🌷بیش از یک ساعت بود که سه همرزم وی به ترتیب برای معبر زدن وارد میدان مین شده بودند و پس از دقایقی پیکر غرق خون آنان را به پشت خاکریز منتقل کرده بودند.
🌷در بدو شروع معبر زدن، علی که روحیه بهتری داشت، با اصرار خود به عنوان نفر اول پا در میدان بی رحم مین گذاشت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که انفجار مین فسفری او را مجروح کرد. نفر دوم محسن بود که به محض آنکه فرمانده خبر مجروحیت علی را داد، خودش را به معبری رساند که علی اولین شخم آن را زده بود. معبر به نیمه نرسیده بود که پیکر غرق خون محسن را هم به عقب منتقل کردند.
🌷مجید که انگار از حال و احوال او متوجه شده بود، بدون هیچ حرفی خود را به معبر رساند و ادامه معبر زدن و خنثى سازى مین ها را بر عهده گرفت. دقایق به کندی می گذشت و شلیک منور و صدای گلوله لحظه ای قطع نمی شد. ظاهراً معبر به نیمه رسیده بود، ولی باز هم انفجاری دیگر و صدای یا ابوالفضل(ع) مجید در صحرا طنین انداز شد.
🌷دیگر او سر صف بود و باید راه همرزمانش را ادامه می داد. تمام اندام او می لرزید و با این لرزش، دستان او نمی توانست حتی مین های ضد تانک را خنثى کند، چه رسد به مین های حساس ضد نفر!
🌷فرمانده بالای سر او بود، ولی او توان بلند شدن از روی خاک را نداشت. فرمانده وقتی حال او را این چنین دید، زیر بغلش را گرفت و نیم خیز او را به سمت معبر کشاند و به آرامی در گوشش گفت: مهم نیست! من هم بار اول مثل تو تمام وجودم می لرزید . تا اینجا هم که آمده ای لطف خدا بوده. گذشتن از خود برای خدا مراحل مختلفی دارد که اولین گام را تا اینجا درست برداشته ای.
🌷این فقط یک مانور است، هیچ کدام از مین ها چاشنی ندارند. سینه خیز برو داخل معبر، حاجی آنجاست، هر وقت بهت اشاره کرد، نقش مجروح را خوب بازی کن!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷خدا رحمت کند شهید اکبر جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم: در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟ پسر فوق العاده بذله گویی بود. گفت: با اخلاص بگویم؟ گفتم: با اخلاص.
🌷گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از آنها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده
دسته شان باشم. شب عملیات آنها را ببرم در میدان مین ها رها کنم بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم شکست!
🌹خاطره اى به ياد شهيد اكبر جمهورى
📚 کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
در پی یک معجزه بود
تا زندگی اش را دگرگون سازد
به جبهه رفت
حالا سال هاست که مردم
کنار مزارش می نشینند
و به یکدیگر می گویند
معجزه می کند...!
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#رفاقت_به_سبک_تانک
🍃اخوی عطر بزن
شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا😅
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند...😂😂
#شهید_عباس_بابایی
عباس ساده زندگی میکرد؛ کمتر کسی در قزوین او را در لباس خلبانی دیده بود؛ همیشه مثل یک آدم ساده و عادی رفت و آمد میکرد، وقتی شهید شد، خیلی از مردم، حتی برخی از مسئولین و بستگان هم فکر نمیکردند که عباس چنین آدم شجاع و قهرمانی باشد، خیلی وقتها مجبور بودیم عکس عباس را که دست امام در دستش بود را به آنها نشان دهم.
نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما میآمد، مستقیم میرفت زیرزمین، ببیند که ما چه داریم و چه نداریم، وقتی گونی برنج و یا روغن را میدید، میگفت: «مادر اینها چه هست که اینجا انبار کردهاید، خیلیها نان خالی هم ندارند که بخورند و میریخت توی ماشین و میبرد برای خانه نیازمندان». میگفتم:«عباس جان، ما رفت و آمد زیاد داریم»، میگفت:«خدای شما هم کریم است».
آخرین بار که به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از قبل بود. می گفت:« وقتی اذان صبح می شود، پس از اینکه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بر روی سر من بگذار و تاصبح فردا برندار؛ اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد».
شادی روحش #صلوات
اشتیاقی که به دیدار تـو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من...
🔹یادداشت سردار شهید سلیمانی روی لوح یادبود ۶۵۰۰ شهید کرمان:
"خداوندا مرا از وصول به آنان محروم نفرما"
اسفند ۱۳۹۷
#حاج_قاسم_سلیمانی
#همیشه میگفت:
در زندگی ، آدمی موفق تر است که
در برابر عصبانیت دیگران " صبور " باشد.
و کار بی منطق انجام ندهد.
و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود .
#شهید_ابراهیم_هادی
یه یاد شهید زنگی آبادی که می گفت:
حاج قاسم اسم تیپ ما را
گذاشتـه امام حسین (ع) ...
چون اسم ما
تیپ امام حسین (ع) است
دوسـت دارم
مثل امام حسین(ع) شهید شوم ...🕊آخر به آرزویش رسید.
#شهید_یونس_زنگی_آبادی
#سردار_بیسر
#امام_زمانی_ها ❤️
#وصیت_شهید
باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر!
یعنی نسل جدید را با شهدا آشنا کنیم؛در نتیجه جامعه بیمه می شود و یار برای امام زمان "عجل الله تعالی في فرجه الشریف" تربیت می شود.....
#شهیدسیدمجتبی_علمدار
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »