eitaa logo
کانال کمیل 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
116 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
@ostad_shojae4_5994815845954488004.mp3
زمان: حجم: 7.9M
@salambarebrahimm چطور می‌شود شبیه شد؟ آنقدر مقاوم در بلایا و مصیبت‌ها، که آرامش و سکون‌مان، دست‌خوش تغییر نگردد ...
🌸جلسه خواستگاری گفت دوست دارم همسر آینده من راضی و راز دار باشد، اگر گاهی نان شب نداشتیم بخوریم، کسی نباید بفهمد و اگر برایمان مائده آسمانی از آسمان آمد هم کسی نباید بداند و باید به آن چیزهایی که داریم راضی باشیم و همیشه شکر گذار... روی چشم و هم چشمی و سنتهای غلط حساس بود، اگر مهمانی میرفتیم که چند نوع غذا داشتند، ناراحت میشد و می‌گفتند: با یک نوع غذا هم سیر می‌شدیم. وقتی چیزی می‌خرید توجه می‌کرد که فروشنده فرد مومن و حلال خور باشد، از فروشنده بی‌حجاب خرید نمی‌کرد، حتی اگر ارزانتر هم میفروختند هر وقت شهیدی می آوردند، دوست داشت باهم و همراه محمد رسول در مراسمات شرکت کنیم، و به شوخی میگفت: دفعه بعدی دیگه نوبت من هست که بروم. "شهید روح‌الله صحرایی"
🍁در خط مقدم، کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پـرپـر شده بودند خیلی مجروح شده بودند .  🍁حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باورمیکردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد. 🍁حاجی گفت هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را پیدا کن،(شهیدتورجی زاده فرمانده گردان یازهرا مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا بود 🍁خلاصه تورجی را پیدا کردند حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت تورجی چند خط برام بخون.  🍁تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت ،صدا را روی تمام بیسیم ها انداخته بودند،خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند میگند خط را گرفته بودند عراقی ها را تارو مار کردند 🍁تورجی زاده خونده بود : در بین آن دیوار و در..... زهرا صدا میزد پدر..... دنبال حیدر می دوید..... از پهلویش خـون می چکید...... ✨زهرای من...زهرای من...✨ :5 اردیبهشت سال 66
‏اگر خدا بخواهد‌‌ ... از کارهای خراب ما با توبه نتیجه و عمل نیک در می‌آورد‌ ... یا مبدّل السَیّئات بالحَسَنات است ... پس دم غروب اِغفِر لِهذا بحقِّ المهدی ...
رمضان ماه میهمانی خداست. ماهی که نفس کشیدن روزه دار ثواب و برای هر کار خیرش هزار برابر پاداش نوشته می‌شود. سخاوت خدواند در این ماه به اوج می‌رسد.
همدیگر را حلال کنیم ! هر کس در این ماه رمضان به جایی رسید در راه ماندگان را هم یاد کند! به هر قدم و به هر نفستان!
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
جزء اول.mp3
زمان: حجم: 4.13M
💠جزء اول قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد @salambarebrahimm
✍یکی از دوستان می گفت: درصحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمزدستشان است ودارد می رود،کنجکاوشدم وبرای این دنبالش رفتم ،دیدم رسید به پیرمردی و پای اورادرتشت گذاشت و ماساژمی داد؛رفتم نزدیک وگفتم حاجی این چه کاری است؟ گفتند"ایشان پدرم هستند" این طوری حاج قاسم شد.
خیلی کوچولو بود فکر میکنم شش سال و دو سه ماهه. یه دونه ازین تیرکمون قدیمیا با فاطمه خانم براش درست کردیم و دادیم بهش که تمرین کنه. می رفت تو بالکن و با این توپ کوچولوهای پلاستیکی تفنگ ساچمه ای تمرین تیر اندازی می کرد. یهو اومد تو خونه و داد زد "ای واااای، فکر کنم پرنده ای چیزی بود!" و بدو بدو رفت پایین. خیلی زود برگشت بالا، دیدم دستشو تا کرده و یه گنجشک کوچولو تو بغلشه. احتمالا تیر بهش خورده بود و افتاده بود، یا بادی که میومد انداخته بودش، دقیق نفهمیدیم. با کمک هم براش یه جای گرم درست کردیم و چند روزیم بهش آب و غذا دادیم. با چوب بستنی برای بالش که آسیب دیده بود آتل درست کردیم و گنجشک چند روزی مهمون حسین آقا بود. مدام بهش سر میزد. خیلی ازین غفلتش ناراحت بود، یه چیز عجیبی. بچه شش ساله و این درجه از مهربانی با یه پرنده کوچولو و رشد نفس لوامه ...! بعد یه هفته که دیگه بال گنجشک خوب شده بود و حسابی پروار شده بود، با کمک بابا بردن گذاشتنش تو لونش بالای همون درخت. چند روزی کشیک میداد ببینه بابا مامانش برمیگردن یا نه. که بالاخره برگشتن و خیالش راحت شد. ❤️
⭕️ ماجرای خواندنی توجه حاج قاسم به وضعیت آهوها 🔹علاءالدین بروجردی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس، با اشاره به ماجرای هولناک زنده به گور کردن هزاران جوجه یک روزه به بهانه تنظیم تولید، در یادداشتی نوشت: 🔹روزی یکی از همرزمان نزدیک شهید بزرگوار سرلشگر قاسمی می گفت در یکی از سفرهای سردار سليمانی در بحران داعش در عراق که در فصل زمستان صورت گرفته بود، حاج قاسم در شرايطی از عراق تماس گرفت که صدای تيراندازی ها به وضوح به گوش می رسید. گفت: شنيدم تهران برف سنگينی آمده با اين برف آهوهايی كه در كوه نزديك پادگان مقر سپاه وجود دارد حتما برای پيداكردن غذا پايين ميی آيند. همین امروز به اندازه‌ كافی علوفه تهيه‌ كن و در چند جا قرار بده كه آنها از گرسنگی تلف نشوند. من، چون آن زمان فرمانده بودم سریع اقدام کردم و تا ظهر نظرشان را عملی نمودم. با کمال تعجب بعد از ظهر مجددا زنگ زد و گفت: چه كردی؟! گفتم دستور فرمانده عملی شد و آهوها دعاگو هستند. من از ایشان سوال کردم در شرايط سخت که با داعش درگیر هستید چگونه به فكر آهوهای نزدیک مقر هستيد؟ پاسخ‌داد: من به شدت به دعای خير آنها اعتقاد دارم. 🔹حالا منش سردار را مقایسه کنید با سودجویان