شیعه و سنی به سند صحیح نقل کردن
هرکس بمیره وامام زمانشو نشناسه به مرگ جاهلیت مرده
مرگ جاهلیت یعنی با کله تو جهنمی !
اول میپرسن بسم الله امام زمانت کو ؟
چی داری بگی ؟
مَن ماتَ ولَیسَ فی عُنُقه بیعهً ، ماتَ میته جاهلیه
هرکس بمیره برگردنش بیعت امامی نباشه ، به مرگ جاهلیت مرده !
دقت کن نمیگه هر کس بمیره و ندونه امام زمانش کیه !!!
نخیر ، میگه هر کس بمیره و نشناسه
یعرف خیلی مهمه !
این ایه قران رو برات بخونم
یَومَ نَدعو کُلُ اُناسٍ بامامِهِم.... سوره اسرا ایه ۷۱ 👇
روزی که هر گروه از مردم را با امامشان فرا میخوانیم .
اون دنیا تو اصلا هویت نداری توکسی نیستی...
اگه قرار بود دنیا بتونه فاصله بندازه
بین من وامام زمانم
پس با عمرسعد چه فرقی دارم ؟؟؟
که اون هم گندم های ری فاصله انداخت بین او وامام زمانش .
#من_خودشو_میخوام ...
این ایه قران شاهکاره دقت کن 👇
و اذا رأه تجارهً او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائما ...
هنگامی که تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند
پراکنده میشوند و به سوی ان می روند ...
فقط کافیه پول ببینن می دوئن میرن اون طرف
تو قائمی اقا جان خیلی وقته قیام کردی
هزار و صدو خورده ای ساله ...
میدونی چرا کسی قیام نمیکنه؟
مولای من اینا حواسشون به آخور دنیاست ،
جون میکنن ،
دروغ میگن ، کلاه سرهم میزارن ، تا یه پول
و پله ای بدست بیارن
که بزارن واسه یه وارثی که اونم بیاد
افاضه کنه تو گورشون ...
نگفتم پولدار نشید ، نگفتم مواهب دنیا رو بدست نیارید
اما گفتم این هدف براتون نشه
این ها وسیله است
یه گوشی موبایلی که راحت عکس بگیری ، صدایی ضبط کنی ، نتی برداری، تلفنی بزنی همینا کافیه
افتاد شکست...!! ، به درک که شکست
به #جونت بسته است پس مشکل داره پس هدفت شده نه وسیله
متوجهی ؟
نه قبلیای من وتو بردن
نه ماها می بریم
دو متر بیشتر زمین رو برات میکنن !؟
یه پارچه سفید، میپیچونتت اون تو
خیلی دیگه خاطر تو رو بخوان ، دو ساعت بعدش سر خاک واست میشینن
دو ساعت تهشه ها
اونوقت تویی و یَومَ نَدعوا کُل اناسٍ بِامامَهِم ...
تنهات میذارم
یا علی
چیزایی که دوست داری
نقطه یِ امتحان توعه
خواستی باهاشون پرواز کن
خواستی سقوط...
راست میگه ها
kofran nemat_5976322047490394238.mp3
3.23M
@salambarebrahimm
قسم به مادرت نذار که راه بسته بشه..
#اربعین
#طرفدار_امام_حسین (ع) یا #طرفدار_صدام_حسین
پیرمرد عراقی تعریف می کرد:
در جریان انتفاضه شیعیان عراق درسال 1991 میلادی، عده ای از ماها را در کربلا دستگیرکردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه ای از ریگ پیاده کردند. کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم حضرت امام حسین (ع) درآنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند، کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:
شما هاطرفدار امام حسین(ع) هستی یا طرفدار صدام حسین، کسی جواب نداد، بار دوم گفت هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند، کسی بلند نشد، ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین (ع) هستم. کامل حسین گفت: برو آنجا بایست: او رفت در مقابل همه ایستاد، بار دیگر کامل حسین گفت: هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود، کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند.
بار دیگر روکرد به ماها وگفت :طرفدار امام حسین (ع)هستی یا طرفدار صدام حسین، جوانی دیگر بلند شد وگفت: من طرفدار امام حسین(ع) هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد ازآن ،هرچه گفت : کدام از شما ها طرفدار امام حسین (ع) هستی، کسی جواب نداد. لذا ماها را به شهرآوردند وآزاد کردند، شب در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند، حضرت فرمودند کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود او را درضریح دفن کنید. برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین (ع) میان این دو شهید تفاوت قائل شدند، لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم. حضرت فرمودند: جوان اولی نمی دانست سرنوشتش چه می شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد. لذا جزء شهدا دفن شد ولی جوان دومی با این که دید آن یکی به شهادت رسید ه ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد گفتم :در ضریح دفنش نمایند.
📚#خواندنیهای_تاریخ
تالیف : علی سپهری اردکانی
🌷 تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.
🌷یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊
گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا
باارامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.
🌷منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته یم نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.
گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.
🌷منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم ارام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد.
🌷 گفت:اخوی ماشین ما درست شد؟😊
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن.
🌷اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این اقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه
🌷حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟🤔
🌷گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟
حاجی گفت:چطور نشناختین؟
ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن🙂
راوی:رضا رمضانی
📚 خداحافظ سردار
شادی روح شهدا صلوات
یوسف با حالت بغض گفت:
میدونی اون شهیدی که موقع شهادت تنش پارهپاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه💕
یوسف
شاهرگش پاره شد...
دست چپش، پهلوی چپش...
وقتِ شهادت یازهرایی گفت و رفت...😔
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد🌷
شهادت: سال ۱۳۹۰ ارتفاعات جاسوسان
در درگیری با گروهک تروریستی پژاک
چه خوبه که دقت کنیم ببینیم چه کسانی رو برای خودمون الگو قرار دادیم...
داریم از چه کسانی حرف میزنیم و گاها دفاع میکنیم!
درباره ی چه کسانی اطلاعات داریم !
ذهنمون رو از چه چیزهایی پر کردیم!
و...
شمرشدن یک امر تدریجی است!
#رحیم_پورازغدی
گاهی هم حواسمون به خودمونم باشه
جایدورینمیره!
مغز آدم مثل کِشوی کمده
یه وقتایی لازمه کل محتویاتشو بریزی بیرون و از اول مرتبش کنی..!
این وسط شاید یه سری افکار رو هم دور بریزی ...
دعای سلامتی امام زمان (عج) خیلی شیرینه
یه جور خاصی به خدا پشت سر هم تاکید میکنیم که مواظبش باش...
مواظبش باش...
#ماومفاتیح
دعا خوندن هاتونو محدود نکنید به روزای خاص
مثلا اگه پنجشنبه شب حوصلتون سر میره کل دعای کمیل رو بخونید درطی هفته کم کم بخونید
دعا واسه این نیست که ختمش کنیم
مهم اینه بفهمیمش
معنی هاشونو بخونید
شرح و تفسیراشونو بخونید
با دعا انس بگیرید رفقا...
پیکر جوانی را دیدم که به شکل دلخراشی به #شهادت رسیده بود. نمی توانستم به او نگاه کنم؛ چه برسد بخواهم به او دست بزنم و یا جابه جایش کنم. پایین تنه اش از قسمت کمر بر اثر #موج_انفجار شکافته و پاهایش خلاف جهت تنه رو به بالا افتاده بودند ... دردناکتر از این، وضع پدر و مادر سالخورده جوان بود که از خانه محقرشان بیرون آمده با گریه و زاری او را صدا می زدند: عبدالرسول، عبدالرسول
وقتی دیدم #پیرزن خودش را روی زمین انداخت و کورمال کورمال روی خاک ها دست می کشید و جلو می آید، تازه فهمیدم چشمانش نمی بیند. پیرزن روی جنازه دست می کشید و می گفت: یومّا، یومّا، مادر، مادر. انگار از سکوت پسرش فهمیده بود اتفاقی افتاده...
به یاد مادران شهدا🌸
برگرفته از کتاب دا
سالهاست دل ما با زیارت اربعین گره خورده ...
به دعاهای فرج پای هر ستون ...
به روضه های بین راه ...
به ضیافت موکب ها ...
میشود امسال هم اربعینی شوم؟!
به عشق حسین (ع) و به نیت فرج ...
بی نصیبمان نگذار مولای غریبم
اللهم عجل لولیک الفرج
#اربعین