4_394091888249930006.mp3
1.19M
🌹کجائید ای شهیدان خدایی...
بلاجویان دشت کربلایی😔
کجائید ای سبک بالان عاشق...
پرنده تر ز مرغان هوایی...
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از سلام برابراهیم
فراز يوسف - عبدالباسط.mp3
3.97M
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
4_600031940845765584.m4a
4.78M
📌 #حاج_مهدی_قاسمی
✨معرفت به امام زمان عج✨
#تلنگر
💢شبهه ، شک ، تردید ، انکار ، امتحانات سخت الهی ، #ثابت_قدمی
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهاددانلود👌
میگـم: آخه این مدل لباس؟
میگـه: همه می پوشن
میگـم: این جور حرف زدن؟!
میـگه :همه همینجوری حرف می زنن.میـگم: غیبت؟
میـگه: همه می کنند!!
تاوانِ گناهات رو چی؟!
اونو فقط خودت پس می دی❗️
یادت باشه رفیق اینجا دیگه همه جات جوابگو نیستنا 😊
خودت باش
واسه خدات زندگی کن 😉
#مارى_كه_رزمندگان_را_نجات_داد....!!
🌷سال ١٣٦٥ بود. وقتی به منطقه نفت شهر رسیدیم و وسایل را بین رزمندگان تقسیم کردیم و در کنارشان نشستیم، صحبت از آب و تشنگی بچه ها و جیره بندی آن شد.
🌷یکی از بچه ها گفت: گرمای شدیدی بود و عراقی ها تانکر های آب را زده بودند و سه روز بود که آب جیره بندی شده بود، من و دوستم کنار سنگرمان نشسته بودیم، در یک لحظه چشمم به داخل سنگر افتاد، یک مار داخل سنگر در حال بالا و پایین رفتن از دیوار بود، خنجرم را برداشتم و به طرف مار رفتم که او را بکشم، مار از سنگر بیرون خزید و فرار کرد.
🌷من به دنبالش دویدم تا این که مار وسط بیابان داخل یک گودال رفت، شروع کردم به کندن گودال تا آن را هر طور شده بیرون بکشم، دوستم که دنبالم می دوید، وقتی به من رسید، دستم را گرفت و گفت: پسر، مار را رها کن، اگر او را بکشی، جفتش می آید و اذیتمان می كند!! اما من هم باز به حرف او گوش ندادم و شروع به کندن زمین کردم که ناگهان چشمه آبی نمایان شد.
🌷دیدن یک چشمه آب در آن بیابان خشک و لم یزرع که قطره ای آب پیدا نمی شد، باور کردنی نبود. اما این حقیقت داشت، جالب تر اینکه چشمه بر خلاف آبهای اطراف بسیار شیرین و گوارا بود.
🌷....آن رزمنده می گفت، این یک معجزه الهی بود که رزمندگان توسط یک مار از تشنگی نجات پیدا کنند و سیراب شوند.
راوى: خانم بتول براتی یکی از زنان سلحشوری است که در دوران دفاع مقدس همدوش با مردان برای سربلندی میهن مجاهدت كرد.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال کمیل
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #شهید_مهدی_قاضی_خانی 💐✍به روایت همسر قسمت: 5
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
💐✍به روایت همسر
قسمت: 6
همسرم هم تربیت بچهها خیلی برایش اهمیت داشت و البته رفتاری که در خانه دارد. همیشه موقع نماز هر کجا بود خودش را به خانه می رساند تا بچه ها ببینند پدرشان مقید به نماز اول وقت است و یاد بگیرند. اما نماز جمعه ها محمد متین را با خودش به مسجد می برد. خب محمد متین اینقدر شیطان بود که سر نماز همه مهر ها را جمع میکرد، مسجدی ها می دانستند وقتی او می آید باید یک مهر دیگر در جیبشان داشته باشند.
★★★★★★★★★★
دست و دل بازیاش از صدقه دادن پیدا بود. مثلا وقتی می خواست صدقه بدهد می گفتم آقا مهدی آنجا پول خورد داریم. می دیدم زیاد می اندازد، از قصد پول خورد می گذاشتم آنجا که زیاد نیندازد تا صرفه جویی بشه. اما او می گفت برای سلامتی امام زمان(عج) هر چقدر بدهیم کم است. اتفاقا یک روز که سر همین موضوع حرف می زدیم رفتم زودپز را باز کنم که ناگهان منفجر شد و هر چه داخلش بود پاشید توی صورتم. آقا مهدی به شوخی جدی گفت: به خاطر همین حرفات هست که اینجوری شد منتهی چون نیتت بد نبود صورتت چیزی نشد.
هنوز هم روی سقف آشپزخانه جای منفجر شدنش هست. با هم همه جا را تمییز کردیم. همیشه در کار خانه کمکم می کرد، می گفت از گناهانم کم می شود.
ادامه دارد
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
کانال کمیل
عشق یعنی ذولفقار حیدری عشق یعنی پیرو راه علی عشق فقط راه علی باشد تمام عشق یعنی رهبرم سیدعلی الل
به نیت فرج آسمانی میشوم
ساکن خیمه ی مهربانی میشوم
که گفته رهبرم بی یار و تنهاست
فدای رهبرم در جوانی میشوم🌹