eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بخشندگی و سخاوت شهید محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود #شهیدی_که_بازبان_روزه_به_شهادت_رسید راوے : #دوست_شهید #شهید_محمد_حسین_عطری🌷 یادش با #صلوات @SALAMbarEbrahimm
قبل از غروب آفتاب به مهران رسیدیم. خسته و کوفته با همان سر و وضع آشفته به بهداری رفتیم. آنجا صحنه ای را دیدم که هرگز یادم نمی رود. جلو در اورژانس، یکی از اون بچه های شوخ که بهش بمب روحیه هم می گفتند، نشسته و با خود خلوت کرده بود و دست ها رو بالا برده و می گفت: «خدایا ! از اینکه منو آفریدی، مرسی! دستت درد نکند، شرمنده ام کردی!»
4_6028186264375656655.mp3
3.61M
@salambarebrahimm 💐هر دلی راهی قم میشه 💐تو صحن آئینه گم میشه
شهدا ❣ تفحصم کنید گاهی باید آدم خودش را تفحص کند ... پیدا کند خودش را ... دلش را ... عقلش را ... گاهی در این راه پر پیچ و خم مردانگی، غیرت ، دین ، عزت ، شرف ، تقوا را گم می کنیم ... خودمان را پیدا کنیم ببینیم کجای قصه ایم کجای سپاه مهدی(عج) هستیم کجا به درد آقا خوردیم کجا مثل آقا عمل کردیم کجا مثل ❤️❤️ انقدر کار کردیم تا از خستگی بیهوش شویم کجا مثل شهید❤️ ❤️ برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم به قول بچه های تفحص نقطه صفر صفر و گِرا دست مادرمان زهراست (س) خودمان را دو دستی بسپاریم به دست بی بیِ پهلو شکسته قَسمش بدهیم به مولای غریبمان علی(ع) تا دستمان را بگیرد نگذارد در این دنیای پر گناه غافل بمانیم ‌ غافل بمیریم شهدا گاهی نگاهی ..
💠 آرماتور پیچ می رفتیم مقر گردان. یک ماشین ایستاد. کنار راننده نشستیم. گفتیم چه کاره ای؟ گفت: توی شهر آرماتور پیچ بودم، آمدم جبهه شدم راننده! خیلی سر به سرش گذاشتیم. رفتیم چادر فرماندهی. دیدیم همان راننده آمد کنار بی سیم نشست! پرسیدیم: مگه این کیه؟ گفتند: فرمانده جدید گردان، آقا ولی نوری! هدیه به شهید صلوات
🌹حاضر جوابی های شهید مدرس ♦️زمانی که نصرت‌الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند. ♦️مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم. ♦️وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ ♦️مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. ♦️نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. 📚منبع : سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
4_5766945965223183582.mp3
4.69M
@salambarebrahimm فوق العاده ست... بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت ما تماشای حسین است 🔹 #حاج_اقا_دانشمند
menshavi01_room30.mp3
559.2K
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
💢بعضی کارها مثل لیموشیرین هستند اولش شیرینه اما بعد از گذشت مدت کوتاهی تلخ میشه... ❌درست مثل گناه❗️ اولش باعث شادی ولذت؛ اما تا آخرعمرت باید جواب همون گناهت رو بدی... استاد قرائتی
🔵 #دانشمند هستی؟ #نابغه هستی؟ #پروفسور هستی؟ #مخترع هستی؟ فکر میکنی بری #خارج زندگی شخصی ت بهتره؟! #شهید_تهرانی_مقدم باش.. هزاران ایرانی تابعیت کشورهای غربی گرفتند و برای آنها نوکری کردند.. اما چند تن مثل #تهرانی_مقدم تا ابد نامش در قلب مردم ایران و جبهه مقاومت می تپد.. و به مظلومان جهان قدرت بخشیده؟
🔻 سکوت فکه - بزن📞... بزنش📞... ولک بزنش دیگه... اومد... بخدا داره میاد... صدای شلیک آر پی جی فضای خاک گرفته خاکریز کوچک مارا پر کرده بود. دشمن دوباره پاتک زده بود. صدای بی سیم پی آر سی قطع نمی شد. -حسین... حسین... حسین... حمید -بگوشم... حمید جان بگو... -حسین... اوضاع چطوره؟... چه خبره جلو؟!... -حاجی خرچنگ ها... دارن میان... نقل و نبات میخوایم... -حسین... باید خط رو نگهداری یا... یادت باشه... -چشم... ولی حمید جان نقل ونبات یادت نره... خیلی لازم میشه... -اینا خیلین... -حسین ... هروقت رسید برات میدم بیاد. - هرچی داری جلوشون بریز... وایسا تا بیام کمکت... - حاجی کمک نمی خوام... مهمات... نقل ونبات... بابا بفرس... اینجا هوا خوب نیس... - داره میاد... تو راهه... صبر کن... - آخه اینجا... چشم ها را باز می کنم و از انبوه صدای تیر و خمپاره ها و صدای دل انگیز بچه‌ها، به آرامش دشت فکه باز می کردم و......باز سکوتی سنگین و چشمانی خیس که اکنون نظاره گر بقایای سیم های خاردار و کانالهای ماسه گرفته و ترکش های زنگ زده ایست که هر کدامش حکایتی دارد از تنهایی استخوان هایی که گویی آرامش را از آنها گرفته ام. شهدای عزیز خجلیم از اینکه هنوز زنده ایم و باز لنگ می زنیم.......دست ما را بگیرید و همنشین خود کنید #صلوات
چفیه‌ای که روزی سجاده ی نماز شما بود، هنوز بر دوش رهبرمان جلوه ‌نمایی می‌کند. یعنی دفاع همچنان باقیست...
چند روز بعد از وداع با بدن شهید، از همسرش پرسیدند چرا آن روز فقط صلوات می فرستادی؟ پاسخ داد: "جز نور، چیزی نمی دیدم... بی اختیار صلوات می فرستادم" #شهید_محمدتقی_سالخورده #همسران_زینبی
❣قرار گذاشتند که نام یکی بشود: #شهید🌷 و نام دیگری... #همسر_شهید! و همسفر بشوند به بهشت اما... #انتظار همیشه واژه ی دلتنگ کننده ی #همسفران است ... #فاطمه_میشوم تا #تو_علی_باشی
...! 🌷در اردوگاه الانبار هشت سال از جوانی و سالهای خوب خود را گذراندم. هشت سال در اردوگاهی بودم که در بدو ورودم سید آزادگان مرحوم ابوترابی را از آنجا بردند و من ماندم با دوستان همسنگر خود و چهار بانویی که چند سال از سالهای اسارت خود را در اردوگاه ما گذراندند. 🌷یک روز که در آسايشگاه نشسته بودیم ناگهان صدایی نظرمان را جلب کرد. خوب که گوش دادیم دیدیم صدای آن ۴ بانوی اسیر است که سینه مى زدند و مى گفتند: مهدی جان مهدی جان به جان مادرت زهرا/ امشب امضا کن پیروزی ما را. این صدا را که شنیدیم با همدیگر گفتیم وقتی خانم ها اینقدر جرأت دارند که سینه زنی می کنند چرا ما این کار را نکنیم؟! 🌷همه به پا خاستیم و با صدای بلند شروع به سینه زنی کردیم. چند دقیقه ای نگذشته بود که سربازهای عراقی وارد شدند. چراغ ها را خاموش کردند و شروع به کتک کاری کردند. من که پایم زخمی بود در گوشه ای کز کرده بودم و زیاد کتک نخوردم. بعد از روشن شدن چراغ کسانی که زیاد کتک نخورده بودیم را به داخل حیاط بردند و به دسته های ۱۰ تایی تقسیم کردند و شروع به کابل زدن به کف پاهایمان نمودند. وقتی نوبت به دسته ی ما رسید و شروع کردن به فلک کردن پاهایمان، هر کسی اسم ائمه ای را مى گفت و به او متوسل می شد. من هم که پانزده سال بیشتر نداشتم شروع کردم به مامان جون مامان جون گفتن. 🌷وقتی دیدند من مادر، مادر مى گويم، دست از شکنجه کشیدند و به مترجم گفتند: او چه می گوید؟ مترجم گفت: مادرش را صدا می زند. گفتند: تو چرا اسم ائمه را صدا نمی زنی؟ من هم گفتم: وقتی دیدم همه ۱۲ امام را صدا مى زنند و امامی برای من نماند من هم شروع به مادر، مادر کردم. افسر عراقی که منقلب شده بود گفت: بخاطر مادرت شما را نمى زنيم و تمام ۱۰ نفر گروه ما را به داخل آسایشگاه فرستادند. 🌷گروه ۱۰ تایی که بعد از ما نوبت فلکشان بود خواسته بودند مانند ما از زیر فلک در بروند، یکی از آنها شروع به بابا، بابا گفتن کرده بود که افسر عراقی عصبانی شده بود و بیشتر کتکشان زده بود. بعد از کتک پیش من آمدند و پرسیدند: چرا تو مادر، مادر گفتی کتکت نزند ولی ما پدر، پدر گفتیم بیشتر کتکمان زدند؟! من هم گفتم: مقام مادر آنقدر بلند است که بهشت زیر پایش است. حتما بخاطر مقام بالای مادر ما را نزدند.... راوى: آزاده سرافراز سيد كريم حسنعلى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چرا ابراهیم هادی؟ 🎥 ببینید دلدادگی امام خامنه ای به شهید عزیز ابراهیم هادی را ❗️قابل توجه کسانی که می گویند چرا این شهید را بزرگ می کنید
#شهید_محرم_ترک 💝 #صداقت_گفتار💖 #ایمان💝 #سادگی محرم باعث شد که من جواب مثبت را به او بدهم #یاد_شهدا_باصلوات @SALAMbarEbrahimm
بے قرار توام و در دل تنگم گلہ هاست آه، بے تاب شدن عادت ڪم حوصلہ هاست مثل عڪس رخ مهتاب ڪہ افتاده در آب در دلم هستے و بین من و تو فاصلہ هاست...😔 #عکس_ارسالی_شما 🌹
#راه_شهدا ، #کلام_شهدا 💚شهید محمدابراهیم همت میانبر رسیدن به خدا "نیت" است،کار خاصی لازم نیست بکنیم،کافی است کارهای روزمره‌مان را به خاطر خـدا انجام دهیم. اگر تو این کار زرنگ باشے شڪ نکن شهیـد بعدی تویی... #فقط_برای_رضای_خدا @SALAMbarEbrahimm
👈 #شهیـــدان_زنــده_انـــد دفترچه خاطرات دفاع مقدس ✍پیڪرش را با دو شهیـد دیگر، تحـویـل بنیـاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. ♦️نگهبـان سردخانه می گفت: یڪی شـان آمـد به #خــوابــم و گفت: جنـازه ی مـن رو فعلا تحـویـل خـانـواده ام ندید ! از خـواب بیـدار شدم. ♦️هـر چه #فڪر می ڪردم ڪدام یڪ از این دو نفــر بوده ، نفهمیـدم ؛ گفتم ولـش ڪن ، خـواب بوده دیگه و فـردا قـرار بود جنـازه ها رو تحویل بدیم ♦️شـب دوبـاره #خــواب_شهیـد رو دیـدم. دوباره همـون جمله رو بهـم گفت .این بـار فــوراً #اسمـش رو پـرسیدم. گفت: امیـر نـاصـر سلیمـانی. ♦️از خـواب پـریـدم ، رفتم سـراغ جنـازه ها. روی سینـه ی یڪی شان نـوشتـه بود؛ شهید امیر ناصر سلیمانی 👈بعـد ها #متـوجـه شدم تـوی اون تـاریـخ، خـانواده اش در تـدارڪ مـراسـم ازدوج پسـرشان بوده اند ؛ شهیـد خواسته بـود مـراسم بـرادرش بهـم نخـورد. #شهید_امیرناصر_سلیمانی یادش با #صلوات @SALAMbarEbrahimm
هوایت میزند بر سر دلم دیوانه میگردد چه عطری در هوایت هست نمیدانم ... نمیدانم... #شهید_ابراهیم_هادی❤️ @SALAMbarEbrahimm
✅میرزا کوچک‌خان جنگلی 🔸آخوند بود، اما عمامه نداشت! مبارز بود! سیاستمدار بود! دشمنِ استکبار! ✔️سرش را بریدند اما سرش کلاه اجنبی نرفت! 🌹یادشهدا با #صلوات
خنده هاشاݩ خاڪی بــود.. گریه هاشاݩ آسمـــانے.. بےریا و خاڪے ڪہ باشـی آسمـانےها خـاطرخواهت مےشوند #شبتون_شهدایی 🌷
🌷در منطقه شیار که بودیم، یک روز به علی گفتم: علی جان ماشین را بده به من، می‌ خواهم به مهران بروم. نگاهی به من کرد و گفت: مگر ماشین مال من است که آن را همین ‌طوری به تو بدهم؟ گفتم: مگر سوئیچ ماشین در اختیار شما نیست؟! 🌷گفت: سوئیچ ماشین در اختیار من باشد، ماشین که مال من نیست. وسیله بیت‌المال است. شما اگر می‌ خواهی به مهران بروی، این برگه مرخصی را بگیر و با اتوبوس کولردار به مهران برو و کارهایت را انجام بده و برگرد، ولی از من چنین تقاضایی نکن که ماشین را به تو بدهم. درست است که با هم دوست و رفیق هستیم ولی نمی‌ توانم چنین کاری را انجام بدهم. 🌹شهيد ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻰ اﺑﺮاﻫﻴﻤﻰ راوى: رزمنده عبد المهدی حسن ‌زاده ❌ هيس! بیت‌المال خوارها به بهشت نمى روند!!
کانال کمیل
✅میرزا کوچک‌خان جنگلی 🔸آخوند بود، اما عمامه نداشت! مبارز بود! سیاستمدار بود! دشمنِ استکبار! ✔️سرش
💢روحانی مبارز یونس استادسرایی مشهور به میرزاکوچک خان جنگلی متولد 1257 مبارز انقلاب مشروطه و رهبر جنبش جنگل بود که در اعتراض به نقض تمامیت ارضی و استقلال ایران از سوی بیگانگان بعد از مشروطه قیام کرد. ♦️با خروج قوای روسیه و انگلیس از گیلان و پیوستن وابسته نظامی شوروی به قوای دولتی ایران و حرکت آن برای سرکوب دولت انقلابی و تسلیم خالو قربان به این قوا، میرزا کوچک خان تنها باقی ماند. روس ها نیز براساس توافق با دولت ایران از کمک نظامی به جنگلی ها خود داری کردند. نبرد قوای دولتی با نیروهای اندک جنگل شدت یافت و سرانجام در 12 آبان 1300 رشت به تصرف قوای دولتی درآمد، اما میرزا به همراه یاران خود به جنگل پناه برد و مقاومت خود را ادامه داد. ♦️در حالی که میرزا بسیاری از یاران جنگلی خود را در مسیر از دست داده بود، در کوه های تالش گرفتار سرمازدگی شد و به دست یکی از عوامل سالار شجاع کشته و سرش بریده شد . ♦️آخرین نامه ای که به تاریخ 5 آبان 1300 شمسی از میرزا کوچک خان به یادگار مانده، جملاتی از آن چنین است :...با رویه ای که دشمنانمان در پیش گرفته اند شاید بتوانند به طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند، ولی اتکای من و همراهانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از مهالک حفظم نموده است. افسوس می خورم که مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید، که بوده ایم و چه خواسته ایم و چه کرده ایم....امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب می کنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشته ایم. ما این اتهامات را می شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار می کنیم. ♦️میرزا هم در شرایطی که فقط 8 نفر از جنگلیان مانده بودند به همراه گائوک آلمانی (هوشنگ)یاور وفادار میرزا به قصد دوری جستن از شرایط موجود به منظور رفتن به خلخال در راه کوهستانی «گیلوان» میان برف و کولاک از حرکت باز می مانند و دچار سرمازدگی شدید شده، در شرف مرگ قرار می گیرند که مرد مکاری پیکر مرده آنان را به یاری عده ای از اهالی قصبه ی «خانقاه» به آنجا منتقل می کنند. در خانقا به دستور محمد خان سالار شجاع برادر امیر مقتدر طالش که عداوتی بین آنان و جنگلیان بود، سر میرزا از بدن او جدا شد. بدن را در همان قصبه دفن کردند. سر بریده ی میرزا این قهرمان ملی و آزادی و سردار جنگل را به رشت آوردند و به فرمانده ی پادگان تحویل دادند. ♦️ سر بریده ی میرزا کوچک خان جنگلی را مدت ها در کنار سربازخانه به نمایش گذاشتند. سپس خالو خان که زمانی از همراهان میرزا کوچک خان جنگلی بود سر ایشان را به عنوان تحفه برای رضا شاه آوردو به دستور سردار سپه، سر میرزا را در قبرستان چهار راه حسن آباد که اکنون محل آتش نشانی است دفن کردند. یکی از دوستان میرزا مخفیانه سر میرزا را از گور گرفته و به رشت آورد و در سلیمان داراب رشت به خاک سپرد. پس از شهریور 1320 آزایخواهان گیلان محرمانه جسد میرزا را از قصبه ی خانقاه به رشت آورده در جوار سر بریده میرزا مدفون می نمایند.