🔺این تصویر جانسوز ساعاتی پس از شهادت شهید مهدی زین الدین
فرمانده دلاور لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب (ع) در سردشت گرفته شده است.
🔰 در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۳ سردار شهید مهدی زین الدین به همراه برادرش شهید #مجید_زین_الدین در حال برگشت از کرمانشاه به سوی مقر لشکر ۱۷ [در آن مقطع لشکر ۱۷ در حال تدارکات برای عملیاتی در غرب بود] حوالی غروب در جاده #سردشت #دارساوین مورد تهاجم و کمین گروهکهای ضدانقلاب قرار گرفت و بعد از مقاومتی عاشورایی و طولانی با بدنی مجروح و زخمی به مقام والای شهادت رسیدند.
🔸ضدانقلاب قصد داشت سر ایشان را غنیمت ببرد اما با مقاومت ایشان که تا حوالی صبح طول میکشد، دشمن ناکام میماند و با آگاهی نیروهای خودی، پیکر مطهر او و برادرش به سردشت منتقل میشود.
📝همسر شهید :
هنوز حرفهایی که در جلسه خواستگاری مطرح کردم یادم هست
صحبت هامون خیلی طول نکشید کوتاه بود و در همون فرصت کوتاه چند باری روی یک نکته تاکید داشت
می گفت : من یه #همسنگر می خوام
بعد از چند سال بهش گفتم : الان که زمان جنگ نیست؛ پس دلیل اون همه تاکید بر همسنگر بودن چی بود؟
گفت : جنگ ما جنگ نظامی نیست؛ جنگ فرهنگیه
دوست دارم همسرم پا به پای من مشغول کار فرهنگی باشه ...
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
💢 الاغی که اسیر شد؛
خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس:
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا #الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت #دشمن رفت و #اسیر شد!
💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن #مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد #یگان شد.
🔺الاغ زرنگ با کلی #سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.
✍ بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن #سواری میدهند! و قصد #برگشتن هم ندارند!
#دشمنان_خانگی
#چرا_روى_كلاه_آهنى_نشستى؟!
🌷سردار بابایی دستور داد، کلیه نیروهای گردان با تجهیزات به خط شده و پس از بازدید و اطمینان از آمادگی بچه ها برای انجام مأموریت، گفت: «کل نیروها! با تجهیزات بنشینند.» شروع کرد به سخنرانی و توجیه نیروها، یک ربعی از سخنرانی اش نگذشته بود که متوجه شد در بین صف یکی از رزمنده ها، کلاه آهنی اش را گذاشت روی زمین و روی آن نشسته و به سخنرانی گوش می دهد.
🌷سردار با دیدن این صحنه، ناگهان داد زد: «برادری که روی کلاه آهنی نشسته ای، می دانی آن بیت المال است؟ می دانی سر چند رزمنده و شهید در آن قرار گرفته؟ چرا روی کلاه آهنی نشستی؟!»
🌷فرماندهان در جبهه با مدیریت قوی اسلامی به کوچک ترین نکات مبنی بر حفظ بیت المال عمل می کردند. ان شاءالله ما هم بتوانیم در رعایت و نگهداری اموال بیت المال کوشا باشیم تا دل شهدا را شاد کنیم.
راوی: سردار علیجان میرشکار
❌ آهاى! مسئولى كه روى صندلى رياست چمبره زدى، مى دونى چندتا جوون مثل دسته گل قطعه قطعه شده تا حكم رياست جنابعالى با خونش امضا بشه....؟!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
هدایت شده از کانال کمیل
امروز پنج شنبه است ...🌷
یادی کنیم از گذشتگان
یاد کنیم شهدا را
شهدای مدافع حرم...
شهدای هشت سال دفاع مقدس...
شهدای انقلاب اسلامي...
شهدای عرصه ی هسته ای و شهدای مرزبان و تمامی عزیزانی که در راه خدا و حفظ ارزشهای اسلام و برای دفاع از عقاید ناب اسلامی و کشور اسلامی ایران از جان شیرین خود گذشتند...
یادی کنیم از امام راحل و بزرگان و مراجع تقلید...
و همه ی درگذشتگان...
📎روح همگی شاد با نثار فاتحه و صلوات
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
#ارسالی_اعضاء
ای ماندنت به رنگ آسمان و رفتنت به رنگ خون
ما مانده ایم و دلتنگی و غم و جنون
🌷شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌷
شهید رسول خلیلی
#عاشقانه_شهدا
قبل از آشنایی با محمد جواد به زیارتــ حضرتــ زینب(س) با خانواده ام رفته بودیمـ💚ـ
روبروے گنبد حضرت زینبــ (س) بودیم
و من با بی بی درد و دلـ😇ـ میکردم
از او خواستم که همسری به من بدهد که به انتخابــ خودش باشد😌
البته آن روزها نمیدانستم که هدیه ای ویژهـ😍ـ از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم سرباز خود حضرتــ زینب(س)قرار استــ مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود♥️
از سفر که برگشتیم،
محمد جواد به خواستگاریـ💐ـ من آمد
آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود.
تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود👌
حتی از جوانے و زمانیکه محصل بود،
در تابستانهایش کار میکرد.
تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس خواستگاری تا خرجـ😎ـ مراسم عروسی همه را خودش داد
بعد از آن شروع کرد به ساختن
همین منزلی که خانه ی من و فرزندانم هست.
سر پناهی که ستونهایش را
از دست داد...😔
تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشی ها همه وهمه به سلیقه ی من بود☺️
آخر محمد جواد همیشه میگفت که
"تو قرار است در این خانه بمانی نه من"😔😥
آرے همسر من بی تو در این خانه روزها را شبــ میکنم،
تنها به شوق دیدار تو در زمان ظهور امام زمان (عج)😍😭
#زندگی_به_سبک_شهدایی🌷
#به_روایت_همسر_شهیدمحمدجوادقربانی🕊
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃