#جسارت_احمد!
🌷سرهنگ باباجانى خاطره اى را از دوران تحصيل احمد در خارج از كشور تعريف مى كرد و مى گفت: در حال تمرين پرواز توى بالگرد نشسته بوديم. احمد سكاندار بود. استاد آمريكايى نگاهى به او كرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت كنم بيرون چطور مى خواهى از خودت دفاع كنى؟
🌷....احمد به قدرى از نيروهاى بيگانه و خلق و خوى ضداسلامى آنان بدش مى آمد كه نگاهى به استاد كرد. وقتى لبخند شيطنت آميز و تحقير كننده استاد را ديد. يقه او را گرفت و گفت: من بايد تو را از اين بالا پرت كنم پايين. با استاد گلاويز شد!!
🌷سرهنگ مى گفت: استاد به زبان انگليسى شروع به التماس كرد. صورتش سرخ شده بود. ما از احمد خواستيم كه يقه او را رها كند و مواظب باشد كه هلى كوپتر سقوط نكند و او قبول كرد.
🌷وقتى به زمين نشستيم، استاد به قدرى از جسارت احمد و جرأت او يكه خورده بود كه به همه ما گفت: بعد از اين استاد شما احمد كشورى است!!
🌹به ياد خلبان شهید احمد کشوری
❌ اينجوريه كه مردها برنمى تابن تحقير بيگانه رو و نامردها براى خوشامد بيگانه، مردم كشورشون رو تحقير مى كنن....!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال کمیل
#قسمت_اول (٢ / ١) #حر_زمان #آن_مرد_كرد.... 🌷یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
#حر_زمان
#آن_مرد_كرد....
🌷....آن مرد، مسلح بود. همت اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست. شب، همت با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند. آن مرد گفت: راستش خیلی تبلیغات مى كنند. مى گويند که پاسدارها همه را مى كشند، همه را سر می برند. خلاصه از این حرفها....
🌷همت گفت: نه! اصلاً این حرفها حقیقت ندارد. همه ما پاسدار هستیم و صحبت می کنیم. آن مرد محو صحبت های همت شده بود. وقتی این جملات را شنید، به گریه افتاد. همت پرسید: برای چه گریه می کنی؟ گفت: به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی می کردم.
🌷همت گفت: دیگر فکرش [را] نکن، حالا که برگشته ای عیب ندارد. او گفت: من هم می خواهم پاسدار شوم. همت گفت: اشکالی ندارد. پاسدار باش. اگر اینطوری دوست داری، از همین لحظه به بعد تو پاسدار باش. آن شخص با شنیدن این حرف، خیلی خوشحال شد. رفتار و برخورد همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت.
🌷او بعد از مدتی در عملیات محمد رسول الله (ص) شرکت کرد و شهید شد. بچه ها به او لقب حر زمان داده بودند. پس از این ماجرا، تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند. جالب این که آنها هم در لحظه ورود، سراغ حاج همت را می گرفتند....
🌹 به ياد سردار خيبر فرمانده شهيد محمدابراهيم همت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
نه توان ایستادن دارد و نه توان نشستن و یا حتی گوشی بیسیم به دست گرفتن. حاج همت لب می جنباند؛ اما صدایش شنیده نمی شود. لبهای او خشکیده و چشمانش گود افتاده. دکتر با تأسف سری تکان داده، می گوید: اینطوری فایده ای ندارد. ما داریم دستی دستی حاج همت را به کشتن می دهیم. حاجی باید بستری شود. چرا متوجه نیستید؟ آب بدنش خشک شده. چند روز است هییییییییچی نخورده...
سید آرام می گوید: خوب، یک سرم دیگر وصل کن. دکتر باناراحتی می گوید: آخر سرم که مشکلی را حل نمی کند. مگر انسان تا چند روز می تواند با سرم سرپا بماند؟
سید کلافه می گوید: چاره دیگری نیست. هیچ نیرویی نمی تواند حاج همت را راضی به ترک جبهه کند.
دکتر با نگرانی می گوید: آخر تا کی؟
تا وقتی نیرو برسد
اگر نیرو نرسد چی؟
سید بغض آلود می گوید: تا وقتی جان در بدن دارد.
خوب، به زور ببریمش عقب
حاجی گفته هر کسی جسم زنده مرا ببرد پشت جبهه و مرا شرمنده امام کند، مدیون است... سر پل صراط، جلویش را میگیرم.
#شهید_ابراهیم_همت