#تو_چه_كاره_هستى؟!
🌷در پادگان دوکوهه مستقر بودند. مدتها بود که او را مى شناخت و با هم سلام و عليک داشتند. سعى مى کرد در هر فرصت مناسب کنار داود باشد. داود روحيه و اخلاق خوبى داشت اما بعضى وقتها يک مرتبه غيبش مى زد! کنجکاو شده بود دليلش را بداند.
🌷يک روز از داود پرسيد: آقا داود تو چه كاره هستى؟! خيلى جدى گفت: توی تدارکاتم. صبح روز بعد صبحگاه مشترک داشتند. همه جمع شدند و قرار شد فرمانده تيپ سيدالشهدا عليه السلام سخنرانى کند. فرمانده تيپ را نديده بود و علاقه داشت که او را ببيند و بشناسد.
🌷همه نشسته بودند اما داود مردد ايستاده بود. گفت: بشين بابا مى خواهم فرمانده تيپ را ببينم. با کمال تعجب ديد که داود به سمت تريبون رفت و سخنرانى کرد. وقتى برگشت با ناراحتى به او گفت: خوب به ما هم مى گفتى فرمانده تيپ هستى.
🌷....داود لبخندى زد و گفت: من فرمانده تيپ نيستم فرمانده تيپ نيامده است به من گفته امروز به جاى او سخنرانى کنم. قانع شد چون مى دانست داود دروغ نمى گويد اما باز هم نفهميد که مسئوليت اصلى داود چيست!
🌹شهيد داود حیدری در عملیات «کربلای ۸» به عنوان «فرمانده تیپ» به هدایت رزمندگان مشغول شد و پس از مدتها مجاهدت و تحمل رنجهای فراوان، در عملیات کربلای ۸ بر اثر اصابت خمپاره، عاشقانه و پرشور به شهادت رسید، او همچون مولایش حسین (ع) سرش از تن جدا شد. مانند علمدار کربلا دستش قطع شد و چونان حضرت زهرا (ع) با پهلوی شکسته به عروج عاشقانه شتافت و در میهمانی کرّوبیان حضور یافت....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات