🚨جوری زندگی کنید که لحظه مرگ به غلط کردن نیفتید!
حاج حسین یکتا: وقتی سنگی رو میندازی داخل دریا مثل دلبستن به دنیاست، ولی وقتی میخوای سنگ رو از ته دریا در بیاری مثل دل کندن از دنیاست؛
بچهها یه جوری زندگی کنید که دم آخری به غلط کردن نیفتید! من توی جبهه وقتی شب عملیات تیر خوردم و لحظات آخرم رو داشتم میدیدم چنان دست و پا میزدم که زمین از جون کندن من مثل چاله شده بود و اونجا فقط یه چیزی به خدا میگفتم، از ته دلم فریاد میدم که خدایا غلط کردم که گناه کردم!
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون داعش بود و آزادسازی هنوز انجام نشده بود
❤️✨حسین نظری لوح پستی نوشت ساعت پست من هم 2- 3 شب بود، پست قبل منم بابک بود، من خوابم برد بیدارشدم دیدم نماز_صبحه
❤️✨به بابک گفتم چرا منو بیدار نکردی پست بدم؟ گفت لزومی نداشت بیدار بشی من خودم جای شماهم پست دادم، گفتم آخه این چه کاری بود
❤️✨گفت من خودم داشتم با خدای خودم درد دل میکردم و راز و نیاز میکردم و حرف میزدم و زمان هم گذشت با این که حواسمم به اطراف بود😊
❤️✨بنده خدا #بابک_نوری از خودگذشتگی نشون داد و تو اون هوای سرد حمص و بوکمال که هواش وحشتناک سرد بود منو شرمنده خودش کرد...
#شهید_بابک_نوری_هریس🌷
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
Raefipoor-27.mp3
3.5M
🌷استاد #رائفی_پور
🌹دست پنهان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
در فصلِ خطر، امیر را گم نڪنیم
آن وسعتِ بی نظیر را گم نڪنیم
تنهـا رَہِ جنت از علی می گذرد
ای هـمسفران غدیر را گم نڪنیم
#ولایت
💢اگر از سرهایمان کوه ها بسازند ، هرگز نخواهیم گذاشت در تاریخ بنویسند باز علی تنها ماند
#باولایت_تا_شهادت
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#ڪــلامشهـــید
شهـید دڪتر بهشـــــتۍ:
🌼در زندگی #دنبال ڪسانی حرڪت
ڪنید ڪه هرچــه به جنـــــبه های
خصوصی ترِ زندگیِ شان نزدیڪتر
شوید تجـلی #ایـــــماݩ را بیشتــر
می بینیــد.
Hamed_Zamani_Shahre_Baran_1396-10-29-13-30.mp3
3.85M
🍃نبودی و هزار دفعه زمین خوردم
🍃نبودی و کم آوردم
🍃ولی همه اش به داد من رسیدی❤️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🎤 حامد زمانی
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
بزرگی میگفت ؛
زنده بودن حرکتی است افقی ،
از گهواره تا گور ......
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی ،
از فرش تا عرش ......
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست ...
ماموریت ما در زندگی
" بی مشکل زیستن " نیست ،
" با انگیزه زیستن " است ...
" سلطان دلها " باش
اما دل نشکن ...
پله بساز ،
اما از کسی بالا نرو ...
دورت را شلوغ کن ،
اما در شلوغی ها خودت را گم نکن .....
" طلا " باش ،
اما خاکی .
عجب مناجات قشنگیه ؛از خواجه عبدالله انصاری
بارالها…
از كوی تو بيرون نشود
پای خيالم
نكند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آنی كه برانی..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی
کانال کمیل
پای هرکس چو بر آن خاک خراسان برسد عطر گلهای بهشتی به دل و جان برسد چون که از دور نمایان بشود نقش
🍃شوق نسیم بامدادت بی نظیر است
🍃حال زیارت با عبادت بی نظیر است
🍃دلتنگ قدری آبِ سقّاخانه هستم
❤️یادم کن آقا جان که یادت بی نظیر است...
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#اندکی_تامل
تو مملڪتی ڪه یه روزی پسر بچهای توش بود به نام 🌱غلامعلی پیچڪ🌱 . مامانش از بقالی سر ڪوچه واسش بستنی خرید . پسربچه بستنیشو تو آستینش قایم ڪرد آورد خونه ؛ مامانش میگفت : وقتی رسیدیم خونه رو ڪرد بهم و گفت : مامان بستنیم آب شد ولی دل بچههای تو ڪوچه آب نشد . حالا آدمای همین مملڪت بعضیامون به جایی رسیدیم ڪه عڪس غذاها و نوشیدنیها و لحظه به لحظه سفر و مهمانی و سفره یلدا و میوه ی نوبرمون رو میفرستیم توی اینستا و ...برامون هم فرقی نمیڪنه مخاطبمون داراست یا نداره ، گرسنهست یا سیره😔 ...
همه فقط به فکر به نمایش گذاشتن زندگیشون شدن و پز داشته و نداشته ها رو دادن!
سیره شهدا کجا و زندگی بعضی ها کجا..!
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
#دختران_خرمشهر دل هست به یاد نرگست مست هنوز🌹 ... یک لحظه فکر کردم اگر عراقیها باشند چه کار میتوا
#دختران_خرمشهر
دل هست به یاد نرگست مست هنوز🌹
... نیم نگاهی به او داشتم و نیم نگاهی به آب و غذا. تند برگشت پایین، نگاهم هنوز به آب و غذا بود، یادم آمد که خیلی گرسنه ام توی کاسه ای زهوار در رفته یک مشت برنج بود شبیه کوفته که پیش تر ها خیلی بهتر از آنش را هم نمی خوردم اما... گرسنگی برایم رمقی بر جا نگذاشته بود، با ولع بسیار نان و برنج و آب را خوردم و تکیه دادم به دیوار به مادرم و بچهها فکر میکردم، پلکهایم داشت سنگین می شد، دوباره صدای سرفه و یا الله آمد، به خودم آمدم صدای همان برادری که برایم آب و غذا آورده بود شناختم ،سلام کرد و گفت:
یکی از اتاق ها رو آماده کردن برای شما بفرمایید پایین روی بام امنیت نداره!
همین را کم داشتم و با شنیدن خبرش خیلی خوشحال شدم .
یکدندگی ام اگرچه کم شده بود اما غرورم اجازه نداد دنبالش بروم، با بی اعتنایی گفتم :
باشه هر وقت خواستم می آم!
دستش را دراز کرد و چیزی را به طرفم گرفت و گفت :
پس این چراغ قوه رو بگیرید ،هر وقت خواستی بیایید پایین از نور اون استفاده کنید.
چراغ قوه را گرفتم. او رفت. چند دقیقه ای ماندم خستگی امانم را بریده بود خواب سنگینی پشت پلک هایم خیمه زده بود .چاره ای نداشتم پله ها را آمدم پایین نور چراغ قوه را که انداختم توی پلهها همان صدای آشنا گفت :بفرمایید.
رسیدم پایین همو ،حمام و دستشویی و شیر آب و حمام و آشپزخانه را نشانم داد و راهنمایی ام کرد طرف اتاقم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
از توی یکی از اتاق ها صدای گفت و گو می آمد چند نفر با هم حرف میزدند. نور چراغی هم از شیشه های آن اتاق پیدا بود . جایی را که می شد استراحت کرد پیدا کردم و دیگر چیزی نفهمیدم.
احساس گرما می کردم سر و صدا می آمد چشم باز کردم از شیشه پنجره دیدم که هوا تاریک و روشن است، درب اتاق را میکوبیدند ، وحشت کردم اگر عراقیها بودند؟!.. صدایی هم شنیده میشد که میگفت: خانم پرستار... خانم پرستار... تند از جا بلند شدم همه بدنم درد خستگی داشت، کلید را در قفل چرخاندم و در را باز کردم ،یکی از برادران بود با ناراحتی گفت :
شرمنده که بیدارتون کردم برادر شاهرخ دستور دادند بیدارتون کنم، برادرها از حمله شبانه برگشتن یکی از برادر ها بدجور زخمی شده و به کمک شما نیاز داریم.
چشم گرداندم و کیفم را پیدا کردم با عجله دویدم به دنبال همان برادری که خبر را آورده بود ، رفتیم طرف حیاط خانه برادری با قامت سرو گونه آرمیده بود وسط آن جا ، یکی دو نفر هم بالای سرش بودند، داشت خرخر می کرد یک طرف گردنش فجیعانه زخمی شده بود و خونریزی داشت . از دیدن زخم گردنش چندشم شد، کسی که کنارش بود گفت:
اگه کمک می خواهید ما هستیم...
ادامه دارد...
پایان قسمت پنجم
کانال کمیل
⬇️#جیز_جیز_دل⬇️ @salambarebrahimm 💠 وقتی غذا میخواد رو گاز سر بره اول یه مدتی آروم جیز جیز میکن
⬇️#درد_دل_با_غریبه ⬇️
@salambarebrahimm
💠 یه وقتهایی آدم حسابی دلش میگیره، یه مشکلی، یه چیزی هست و آدم فکر میکنه باید حرف دلشو به یکی بگه. این جور وقتها معمولاً آدمها دنبال یه بهونه هستن تا سر دلشونو باز کنن.
و یه وقت میبینی اصلاً حواسشون نیست دارن برای کی درد دل میکنن، برای یه آدم غریبه، یا برای آدمی که ممکنه بدی مارو بخواد.
اگه خیلی لازم بود با کسی درد دل کنیم باید به دوست واقعی بگیم، نه به غریبه و دشمن.
🔻لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ
🔻محرم اسرار از غیر خودتان انتخاب نکنید
📔بخشی از آیه ۱۱۸ آل عمران
#خودمونی_های_قرآنی
#غسل_مگسى!!
🌷بذله گویی و شوخی های علی رضا کوهستانی نظیر نداشت، طوری بود که آن شوخی ها هیچ وقت از ذهن من پاک نمی شود. یک روز در فاو نشسته بودیم. در همان اورژانس خط اول، با علی رضا چای می خوردیم.
🌷....یک لحظه هر دویمان متوجه شدیم که یک مگس روی لبه ی لیوان چای علی رضا نشسته. همین طور خیره به مگس بودیم. مگس روی لبه ی لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یک دفعه مثل این که سر خورده باشد، افتاد توی لیوان علی رضا.
🌷علی رضا هم برگشت گفت: نگاه کن! می رود روی جنازه ی عراقی ها می نشیند و غسل میت اش را می آید توی چایی ما انجام می دهد.
راوى: رزمنده نوجوان دوران دفاع مقدس جواد صحرايى
📚"خاطرات پرتقالى"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات