#شب_آخر....
🌷در آخرین شب اسارت حال و هوای خاصی بر اردوگاه حاکم بود. دیگر کسی نیاز به پتوهای کهنه و وصله خورده نداشت و بدین لحاظ پتوها را کف حیاط اردوگاه پهن کرده بودیم. برای اولین بار از آمار خبری نبود، برای اولین بار قفلی به در آسایشگاه زده نشد و از نگهبانان قاطع هم خبری نبود. شور و شوق آزادی، گرسنگی و تشنگی مفرطی را که در طول مدت اسارت همیشه با ما بود، از یادمان برده بود.
🌷صبح ساعت هفت کاروان حرکت کرد. از دور به ساختمان هایی که از هر سو در محاصره ی انواع سیمهای خاردار، برجهای نگهبانی و دیوارهای عریض قرار داشت، نگاه می کردیم. هنوز باور نمی کردیم که در شرف آزاد شدن هستیم. در مسیر بازگشت به وطن، ناگهان کودکی به بدنه ی اتوبوس برخورد کرد. اتوبوس ترمز کرد و محافظان و راننده خارج شدند. مادر بچه بسرعت او را در بغل گرفت و به سوی ده شروع به دویدن کرد.
🌷اهالی ده با صدای «سیّدی، عفواً عفواً» از راننده و سربازها عذرخواهی می کردند. از طرفی راننده نیز با آنها مشاجره می کرد و ما نظاره گر این ماجرا بودیم. در همین اثنا یکی از زنان كُرد از فرصت استفاده کرد و دستمالی را از پنجره ی اتوبوس به داخل انداخت. دستمال را که باز کردیم دیدیم در آن نوشته شده بود. «مردم ایران در قلب ما جا دارند.»
راوی: آزاده سرافراز قاسم بامدادنیا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
💠قبل از علمیات مطلع الفجر بود.مسولین سپاه و ارتش جمع شدند من و ابراهیم هم در جلسه بودیم، و تعدادی از بچه ها هم در بیرون چادر مشغول آموزش بودند.همه مشغول صحبت کردند بودند که ناگهان از پنچره نارنجکی پرت شد وسط چادر!
همه ی ما به یک طرف فرار کردیم و ترسیده بودیم و چشمانمان را بسته بودیم، بعد از چند ثانیه دیدم خبری نشد و دیدیم ابراهیم روی نارنجک خوابیده بود! همه ی افراد ترسیده بودند اما ابراهیم...!
مسئول آموزش امد و گفت نارنجک مشقی بود شرمنده اشتباه شد که افتاد در چادر شما!!!
گویی این نارنجک آمد تا شجاعت داش ابرام را به ما نشان دهد...
#شهید_ابراهیم_هادی
#براى_اولين_و_آخرين_بار....!
🌷ماشینم بنزین تمام کرده بود، چشمم افتاد به ماشین سپاه که دست بابا بود. سریع رفتم یک بطری آوردم، سه لیتر بنزین کشیدم، پول سه لیتر بنزین را هم حساب کردم گذاشتم روی داشبورد. بنزین را ریختم توی باک ماشینم و روشنش کردم. بابا آمد، گفت: بنزین از کجا آوردى؟ گفتم: از ماشین شما کشیدم، پولشم گذاشتم.
🌷برای اولین و آخرين بار محکم کشید توی گوشم!!! گفتم: بابا پولش را که گذاشتم. با ناراحتی گفت: فکر کردی پولشو گذاشتی تموم شد؟!!! مگه این بنزین مال یک نفره؟! شاید از ۳۶ میلیون نفری که صاحب این بیت المال هستند، یک نفر راضی نباشه که جای بنزین پول گذاشته بشه!
🌹خاطره اى به ياد شهيد حاج موسى رضازاده
❌❌ به ياد حافظين بيت المال و آنان كه فرزندانشان رانتخوار بزرگ نشدند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال کمیل
⬇️#من_شاهد_بودم! ⬇️ @salambarebrahimm 💠 شهادت دادن از اون کارای سخته. مثلاً یه مشکلی پیش ا
⬇️#رحمت_واجب ⬇️
@salambarebrahimm
💠رحمت و لطف خدا برای همه ثابت شده ولی نمی دونم چرا بعضیها دوست دارن یه تصویر خشن و سختگیر از خدا نشون بدن.
هر گوشه دنیا رو که نگاه کنی نعمتهای خدا رو میبینی، از آب و غذا و آفتاب گرفته تا دین و قرآن و پیامبری که فرستاده تا مارو هدایت کنن.
از طرفی خدا همش دنبال اینه که گناهای بنده هاشو ببخشه و اونا رو عذاب نکنه. حتی تو قرآن هم بیشتر از رحمتش گفته تا عذابش. و گفته به خودش واجب کرده که رحم کنه و ببخشه.
گرچه رحمت الهى گسترده و لازم است، لكن گروهى خود را محروم مى كنند
🔻کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
🔻 رحمت را بر خود واجب کرده است
📔 بخشی از آیه ۱۲ انعام
#خودمونی_های_قرآنی
#نجف تا #کربلا...
پای پیاده ، عین #معراج است ...
خیالش،
مست
کرده
تا ابد ، روحالامین ها را ...
#خداقسمت_هممون_کنه
#رفیق_شهید
محسن با یک ارتباط معنوی مستحکم و قوی با شهید کاظمی نشست و شهید کاظمی او را رهبری کرد و به این مقام رساند؛ محسن خیلی مقید بود و هر هفته، چند شب یکبار بر سر مزار حاج احمد میرفت و در هر مسئله ای از او مشورت میگرفت.
میگویند: رفیق شهید، شهیدت میکند، محسن با عمق وجودش شهید را درک کرده بود و من فکر میکنم شهید کاظمی باعث شد که محسن به آرزویش برسد.
#شهیدمدافع_حرم_محسن_حججی
#خاطره
✍نقل از مدیرموسسه شهیداحمد کاظمی
4_611287435220877329.mp3
7.98M
@salambarebrahimm
✅ روایتگری حاج حسین یکتا
بچه ها لشکرکشی دشمن هرروز داره تکمیل تر میشه..
ناتو داره کاملتر میشه..
جبهه داره پیچیده تر میشه..
عبدالرسول زرین شیرمرد لری بود که در جنگ ۸ ساله لقب گردان تک نفره را گرفته بود. درباره او چنین تعریف میکنند که ۷۰۰ شلیک موفق داشت. البته جای تعجب هم نداشت چراکه لرها از کودکی با تیراندازی و برنو بزرگ میشوند.
چون تیراندازی خوبی داشتم و آن اسلحه هم دوربین داشت، هدف را خیلی راحت میزدم. در یکی از عملیاتها کار من شده بود زدن تیربارچی تانک و نیروهای پیادهای که اطراف تانک سنگر میگرفتند و همراه تانک پیش میآمدند.
حتی وقتی راننده تانک سرش را از تانک بیرون میآورد، آن را هدف قرار میدادم. یادم هست یکبار 18 تانک دشمن را به همین شکل از کار انداختم.
روحش شاد و یادش گرامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی امتحانها بیسر و صداست
همین اربعین از امتحانهای بی سرو صداست
انتظار داری امامحسین چه توضیحی بهت بده بلند شی بیای؟!
مواظب باشیم که به سرنوشت "توابین" بعد اربعین دچار نشویم!
Mohammad Bagher Mansoori - Aba Saleh (128).mp3
3.15M
@salambarebrahimm
ابا صالح التماس دعا
♦️ از زبان امیر_محمد
7 ساله فرزند شهید
🔸بابا میاد به خونه و به ما همش سرمی زنه
بعضی شبا ،ازشب تا صبح بابام تو خوابم میاد پیشم وهی میره. دوباره میاد خونه منو می بینه و باز میره. #بابام تو #خواب بهم هیچی نگفت، فقط منو میدید خوشحال می شد.
چند بارم تو روز دیدم #بابام تو خونه ست و داره وارد اتاقم میشه، از اتاقم میاد بیرون ما رو هم نگاه می کنه، اما اون لحظه هرچی به بقیه میگم نگاه کنین، #بابام رو نمی بینن، فقط خودم می بینمش،نمیدونم برا چی این جوریه!!
#شهید_مدافعحرم #مهدیطهماسبی
#امیر_محمد_فرزند_ارشد_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات تفحص این شهید در فکه که با کابل پاهاش رو بسته بودن و زنده زنده دفن کردن چون مجروح بوده ...
شهدا شرمنده ایم
#اربعینی_ها
یادتان باشد که ستون به ستون را
مدیون قطره قطره خون شهیدانید . ..
اربعینی ها !
وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند : یا زیارت ، یا شهادت
اربعینی ها !
میان ِ هروله های بین الحرمین ،
یاد کنید از شهدایی که
در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی ارباب
پرپر شدند ...
اربعینی ها !
یاد کنید از شهدای مفقودالاثر در مرزهای
مهران ... چزابه ... شلمچه ..
اصلا رقیه نه ، مثلا دختر خودت؛
یک شب میان کوچه بماند ،چه میشود؟
اصلا بدون کفش ،توی بیابان ،پیاده نه !!!
در راه خانه تشنه بماند ،چه میشود ؟
دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش ،نه !
تنها به زور گوشواره بگیرد ،چه میشود؟
گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک شعله پیرهنش را بگیرد،چه میشود ؟
در بین شهر ،توی شلوغی ،همیشه ،نه !
یک شب که نیستی ،بهانه بگیرد ،چه میشود؟
اصلا پدر ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ،
تشنه مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود ؟
دست گناهکار مرا روز رستخیز ،
یک دختر سه ساله بگیرد ،چه میشود ؟
4_5784889904794175784.mp3
7.86M
@salambarebrahimm
بابا خبر داری (شور)
#کربلایی_نریمان_پناهی
کانال کمیل
⬇️#رحمت_واجب ⬇️ @salambarebrahimm 💠رحمت و لطف خدا برای همه ثابت شده ولی نمی دونم چرا بعضیها دوست
⬇️#جاهل_نباش ⬇️
@salambarebrahimm
💠چند سال پیش اگه کسی میخواست تو یه زمینه ای تحقیق کنه باید کلی وقت میذاشت تا منابع لازم مثل کتاب و فیلم و … جمع کنه.
اما الان با یه فلش مموری میشه هزار تا کتابو یه جا جمع کرد. اما با وجود این وسایل، مردم سطحی تر شدن.
اگه بهشون بگی بیا کمی مطالعه کن، ممکنه خیلی ناراحت بگن برو خدا پدرتو بیامرزه! اما خدا به ما دستور داده جاهل نباشیم، حالا یا از راه مطالعه یا راههای دیگه.
ریشه ى بسیارى از توقّعات نابجا، جهل است سنّت الهى بر هدایت اجبارى نیست لذا خود انسان باید کوشش کنه تا از رو جهل کاری نکنه
🔻فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ
🔻پس از جاهلان نباش
📔 بخشی از آیه ۳۵ انعام
#خودمونی_های_قرآنی
حاج حسين يكتا ميگفت:شهدا راست ميگفتند كه امام زمان(عجل الله فرجه)دوستت داريم...
براى همين هم شدند "عزيزِ دلِ خدا"،...
شهدا راست ميگفتند...
ماهم نه اينكه دروغ بگوييم!
ولى فقط ميگوييم...
به راستى
آنان كه شهيد شدند چه ديدند كه اينگونه
عاشقانه به سوىِ معبودشان شتافتند؟!...
و به راستى
چرا ما از قافله ى عشق جامانده ايم...؟!
و چرا حقيقت را لابلاى روزمرگى هاىِ خويش گُم كرده ايم...؟!
و بينديش به آن روز
كه شهيدى كه شاهد است
چشمانش را در چشمانِ تو بدوزد!...
حرفى براىِ گفتن دارى؟!
شهادت،عزتِ "ابدى "است...
آن ها با مرگشان جاودانه شدند
و ما مُرده ايم و شهدا زنده...
و آنها "عزيزِ دلِ معبودند"...
راستى
ما كجاىِ قصه ايم؟!