#شاه_بیت
دل گشتہ بی قرار تو یا صاحب الزمان
سخٺ اسٺ انتظار تو یا صاحب الزمان
عمرے سٺ در مسیر نگاهٺ نشستہ اند
عشاق جان نثار تو یا صاحب الزمان
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#امام_زمان عج
🆔 @salambarebraHem
#حدیث_روز
💌 پيامبر خـدا صلىاللهعليهوآله:
حسين از من است و من از حسينم.
هر كه حسين را دوست بدارد خداوند دوستش بدارد.
📚 بحار الأنوار، ج۴٣، ص٢۶١
#میلاد_امام_حسین علیه السلام
🆔 @salambarebraHem
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪶 فطرس که نوشته شده، یاحسین رو
پراش
💌 پیغام منو میبره، تا به کرببلاش
😍 الحمدلله الذی خلق الحسین، مِن نور...
#ماه_شعبان #شعبان
#میلاد_امام_حسین
🆔 @salambarebraHem
#سلام_امام_زمانم❤️
💌جواب سلام واجب است...🍃🌺
پس بیایم هر روز به او سلام کنیم
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ♥️
▪️اَلسَّلامُ عَلَيْكمَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم
▪️سلام بـر چشم هاۍ
زیباۍ ابـرۍ اټ
هنگامۍ ڪہ همہ چیز
را مۍ بینند و مـۍبارنـد ...
سلام بر تو ای حجت خدا در روی زمینش...
🌹#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🆔 @salambarebraHem
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهیدمحسنقاجاریان
#شهیدمهدیمحمدیمفرد
#شهیدحسینرضایی
#شهیدصفدرحیدری
#شهیداحمدرضاییاوندری
🌷 کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
یک روز خبر رسید ابراهیم و جواد و رضا گودینی بعد چند روز ماموریت در حال برگشت هستند. از این که سالم بودند خیلی خوشحال شدیم. جلوی مقر شهید اندرزگو جمع شدیم تا ماشینشان رسید. ابراهیم و رضا پیاده شدند و با همه روبوسی کردند.
یکی پرسید: داش ابرام؟! پس جواد کو؟
یک لحظه همه ساکت شدند. ابراهیم مکثی کرد و با بغض گفت: جواد...و بعد آرام به عقب ماشین نگاه کرد.
یک نفر آنجا دراز کشیده بود و روی بدنش هم پتو کشیده بودند. سکوت همه را گرفت! ابراهیم ادامه داد: جواد...جواد! و بعد هم اشکش جاری شد.
همه زدند زیر گریه و به سمت ماشین رفتند. همین طور که گریه می کردند و جواد جواد می گفتند یک دفعه آقا جواد از خواب پرید:
چیه؟ چی شده؟!
جواد هاج و واج اطرافش را نگاه می کرد. بچه ها با چهره هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می گشتند اما ابراهیم سریع تر به داخل ساختمان رفته بود! ☺️
🆔 @salambarebraHem
•
خبر از شیرینیهای جبهه ندارید!
سعید فرزند سوم خانواده است.
سال اول دبیرستان بود که جنگ آغاز شد.
تا سوم دبیرستان تحصیل کرد.
بسیجی دلاوری بود که از طریق سپاه
اعزام شد و در لشکر۱۷ علیبنابیطالب
رزمید. سه نوبت به جبهه اعزام شد.
خواهر سعید نقل میکند:
«همگی دلتنگش بودیم. چهار ماهی
میشد که در جبهه بود، اما مگر میآمد؟
تا این که نوزاد برادرم متولد شد.
فکر کردم: خیلی خوبه، حتماً به هوای
دیدن بچهی داداش مییاد. باید منتظرش
میشدیم تا خودش تماس بگیرد.
بالاخره بهش گفتیم. گفتیم: جات خالیه!
اینجا شیرینی بارونه! نمیدونی چقدر بچه شیرینیه. نمییای ببینیش؟
گفت: انشاءالله زیر سایه پدر و مادرش
بزرگ شه. خبر از شیرینیهای اینجا ندارین!»
#خاطراتشهدا
#شهیدسعیدحسنان
🆔 @salambarebraHem