eitaa logo
سلام بر ابراهیم
8.5هزار دنبال‌کننده
70.2هزار عکس
26.9هزار ویدیو
40 فایل
"خداحافظ رفیق "واژه ای است که شهدابه ما می‌گویند،نه مابه شهدا خداحافظ رفیق،یعنی خدا،ما راخرید وبرد وخدا، شمارا دربلیات دنیاحفظ کند💔 میزبان شما هستیم با خاطرات زندگی #شهدا،پست های ناب #سیاسی ، #شاه_بیت و ... انتقاد و پیشنهاد ⬇️: @Jahad_Emad
مشاهده در ایتا
دانلود
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀 از مادر شهید آرمان علی وردی پرسیدن ،این‌همه بلا سر پسرت آوردن ، کجاش بهت بیشتر سخت گذشت جواب عجیبی دادن که دلها رو منقلب می کنه😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هر روز در پادگان او را می‌دیدم. از این رو به آن رو شده بود. باورم نمی شد این همان محسن باشد که قبلا با هم شیطنت می‌کردیم. حرف های خوبی می‌زد، گاهی ازش می خواستم که نصیحتم کند. می گفت: «هر روز قرآن بخوان حتی شده یک صفحه یا یک آیه. خیلی مؤثره». سوره قیامت را دوست داشت خصوصاً شش آیه ی اولش را. می‌گفت وقتی خدا میگه اثر انگشتت رو درست کرده حس می کنی خدا همیشه دنبالت هست. باید خدا رو با تمام وجود باور کرد. 📚سرمشق 🆔 @salambarebraHem
22.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️تا لحظۀ آخر دست از چادرش برنداشت شهیدان محمدمهدی و زهرا نظری در حملات رژیم صهیونیستی به تهران شهید شدند. انفجاری در نزدیکی محل زندگی آن‌ها رخ داد و خانوادگی بلند شدند تا ساختمان را ترک کنند. زهرا که حافظ و مدرس قرآن بود، چادر سرش نبود. به خانواده‌اش گفت شما بروید من چادرم را سرم کنم. برادرش هم که نمی‌توانست تنهایش بگذارد، گفت شما بروید، من زهرا را می‌آورم. همین که به در ورودی ساختمان رسیدند، ساختمان آن‌ها را زدند. 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به بیت‌المال خیلی حساس بود. لباس ورزشی‌ای که داخل پادگان به نیروها می‌دادند را هیچ‌وقت جای دیگری نمی‌پوشید. لباسی که در باشگاه، خارج از پادگان داشت را هم هرگز برای باشگاه پادگان نمی‌پوشید. محمدحسین در جیب بازوی لباس نظامی‌اش دو تا خودکار داشت یکی مال خودش بود که خریده بود. دیگری اموال پادگان بود. کار اداری را با خودکار پادگان انجام می‌داد و کار شخصی‌اش را با خودکار خودش. یکبار یکی از بچه‌ها به شوخی خودکارش را از جیبش بیرون کشید. گفت عجب خودکاری این برای من! محمدحسین گفت نه شرمنده این برای بیت‌المال است. بیا این یکی برای شما. محمدحسین همیشه به موقع سر کلاس می‌رفت، خیلی به وقت اهمیت می‌داد. برای همه چیز برنامه داشت حتی شوخی‌هایش در باشگاه! شهید محمدحسین بشیری🕊 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حسین جعفرآبادی مهندس جوان ایرانی بود او در صفحات پرمخاطب خود در شبکه‌های اجتماعی، محتوای انگیزشی و معنوی منتشر می‌کرد. صفحاتی که حالا ساکت و خاموش‌اند؛ زیرا صاحب آن‌ها به شهادت رسیده است. اسرائیل در یکی از حملات «دقیق و هدفمندش» به مناطق مسکونی تهران او را در کنار مادرش، خواهر جوانش، شوهرخواهرش و برادر نوجوان و دانش‌آموزش کشت. ایران سوگوار یکایک این جان‌های عزیز است. پسر ایران، در قلب مهربان وطن بیارام. ایران آرزوها و رویاهای تو را زنده نگه می‌دارد. 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک روز بدون مقدمه پرسید صدقی! می خوای عاقبت بخیر بشی!؟ فوری جواب دادم، معلومه حاجی! چرا نخوام!؟ انگار که بخواد یه گنجی را دو دستی بزاره توی بغلم با اشتیاق گفت؛ زیارت عاشورا بخون، من از خیلی چیزا گرفتم! اگر می توانی هر روز بخوان، نتونستی هفته‌ای یک بار رو بخون ... شهید حاج قاسم سلیمانی🕊 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایشان قبل از انقلاب هرجایے که بودند و اذان مے‌شنیدند، خودشان اذان مے‌گفتند و همان‌جا می خواندند. بعضے از وقت‌ها در مراسمات عروسے که تازه در تالارها انجام می شد، آقا سید می دانست که نباید آنجا برود، ولے براے اینکه جو را عوض کند، آنجا مے‌رفت و با صداے بسیار زیبایشان شروع می کردند،اذان گفتن و جو را عوض می کردند و آن‌قدر این اذان زیبا بود که همه لذت مےبردند و گوش مے‌دادند‌‌…‌ شهید‌سیدمجتبـے‌هاشمے 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی از علمای نجف بود که با جدیت در پیاده‌روی‌های زیارتی نجف تا کربلا شرکت می‌کرد و حتی با وجود تاول و جراحت پا، از وسیله نقلیه استفاده نمی‌کرد. هنگام رسیدن به با دیدن گنبد و پرچم (ع) اشک می‌ریخت و عزاداری می‌کرد. او در سفرها با تواضع مانند یک طلبه ساده به همسفران خدمت می‌کرد و در اوقات استراحت به بحث‌های علمی می‌پرداخت و در علوم مختلف بدون رجوع به کتاب، پاسخ می‌داد. نماز جماعت، دعاها و زیارات را منظم برگزار می‌کرد، اهل نماز شب بود، اخلاق خوشی داشت، مراقب همسفران بود و برنامه سفر را با توجه به شرایط سخت گرما تنظیم می‌کرد. 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همیشه می‌گفت: واسه کی کار می‌کنی؟ می‌گفتم: (ع) می‌گفت: پس‌ حرف‌ها رو‌ بی خیال، کار‌ خودت‌ رو بکن، جوابش‌ با امام‌حسین (علیه السلام) شهید محمدحسین محمدخانی🕊 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همیشه می‌گفت: واسه کی کار می‌کنی؟ می‌گفتم: (ع) می‌گفت: پس‌ حرف‌ها رو‌ بی خیال، کار‌ خودت‌ رو بکن، جوابش‌ با امام‌حسین (علیه السلام) شهید محمدحسین محمدخانی🕊 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهید مدافع‌حرم محمد زهره وند🕊 زمانی که محمد برای خواستگاری به منزل ما آمد، مهمترین موضوعی که روی آن تاکید ویژه‌ای داشت، رعایت حجاب و عفاف فاطمی بود. به من گفت که اصلی‌ترین معیارش برای ازدواج، زندگی در کنارِ زنی است که به حجاب پایبند بوده و اولویت نخست آن باشد. آقامحمد می‌گفت:«حجاب برای خودتان فایده دارد و به بانوان حسّ حیا و امنیت می‌دهد.» پس از ازدواجمان نیز گاهی اوقات در قالب شوخی و خنده اگر متوجه موردی در بحث حجاب می‌شد، بهم یادآوری می‌کرد و این امر به‌معروف‌کردنِ او‌، برایم لذّت‌بخش بود. «توکّل» شرط اول و آخر زندگی محمد بود؛ با اینکه درآمد زیادی نداشت، همیشه و همه‌جا توکّلش به خدا بود و هیچگاه به خاطر مسائل مالی ناراحت نمی‌شد. نمونه‌ی کاملِ یک مرد با ایمان بود که محبّت‌های بی‌دریغش به همه می رسید 🆔 @salambarebraHem
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توجه به بیت المال لاجوردی در بیت المال واقعا سختگیر بود و نمی گذاشت یک ریال هم حیف و میل شود. یادم هست در بحران سال های بعد از انقلاب که جمعیت زندانیان زیاد شده بود و منافقین شورش کرده بودند، بازجو و بازپرس کم بود و افرادی از بیرون می آمدند و آنجا خدمت می کردند، آقازاده ایشان تشریف آوردند برای کمک. طبیعی است کسی که به نظام کمک می کند، دست کم خرج او به عهده دولت است؛ اما در تمام مدتی که آقازاده ایشان آنجا بودند و غذای دادستانی را مصرف می کردند، لاجوردی پول غذا را از جیب خود پرداخت می کرد و می گفت فرزند من کارمند اینجا نیست، لذا باید پول غذایی را که خورده از جیب خودم پرداخت کنم. در حفاظت از بیت المال دغدغه عجیبی داشت و اجازه نمی داد حتی یک ریال در حوزه مدیریت ایشان بی جهت جابه جا شود. هرگاه برای مأموریت های اداری به استان های مختلف می رفت و شب را در جایی اسکان می گزید، هزینه اسکان را از جیب خودش می پرداخت. شهید لاجوردی کم هزینه ترین مسئول نظام بود. در هزینه کردن بیت المال حساسیت نشان می داد. یادم هست اوایل انقلاب، زمانی که دادستان انقلاب بود، وارد دفتر کار او شدم. دیدم در گوشه ای از اتاق محل کارش یک آجر و یک پتوی سربازی قرار دارد. پس از اینکه دقت کردم، متوجه شدم بالش و متکای او برای استراحت، آجر بوده است. 🆔 @salambarebraHem