┄┅═••✾💠💠💠✾••═┅┄
#خاطرات_شهدا
#شهید_سید_مرتضے_آوینے🌷
📁سر چند شماره از مجله سوره نامه
تندے به سيد نوشتم كه يعنے من رفتم،
و راهے خانه شدم.
🍁حالم خيلے خراب بود حسابے شاكے
بودم پلک كه روے هم گذاشتم .
بے بے فاطمه صلوات الله عليها را به خواب
ديدم و شروع كردم به عرض حال و
ناليدن از مجله، كه بے بے فرمود...
" با بچه من چه كار دارے؟"
🔻من باز از دست حوزه و سيد ناليدم،
باز بے بے فرمود: با بچه من چه كار دارے؟
براے بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارک
بے بے شنيدم، از خواب پريدم.
⚡وحشت سراپاے وجودم را فرا گرفته
بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه
نامه اے✉ از سيد دريافت كردم.
💖سيد نوشته بود یوسف جان !...
دوستت دارم.
هر جا مے خواهے بروے، برو!
هر كارے كه مے خواهے بكنے، بكن!
ولے بدان براے من پارتے بازے شده
و اجدادم هوايم را دارند...
❇ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به
سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از
رسيدن نامه ات خبر پارتے ات را داشتم
و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
https://eitaa.com/salambarebraHem
🚦 #تلنگر 🚦
💢 #پای_درس_علی
💠 از پستترین صفات زمامداران این است که مردم گمان برند آنها دوستدار #ستایشاند ، سپاس خدا را که هرگز چنین نبودم و خوش ندارم در خاطر کسی از شما بگذرد که من ستایش و #تحسین را دوست دارم یا خواهان شنیدن آن از مردم هستم
💠 پس با من چنان که با پادشاهان خشمگین سخن میگویند حرف نزنید و گمان مبرید که اگر حرف تلخی بگویید یا #حقی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید زیرا کسى که شنیدن حق بر او مشکل باشد عمل کردن به آن برایش دشوارتر خواهد بود
💠 من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید زیرا خود را #برتر از آنکه #اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمىدانم ، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید که او پرورگار تمام بندگان است و هیچ بندهای را بر نفس خویش اختیارى نیست...
📚نهج البلاغه خطبه ٢١۶
https://eitaa.com/salambarebraHem
┄┅═══🍃🌼🍃═══┅┄
#ابراهیـــم
⚡ وقتی انقلاب پیروز شد مرحوم آقای داودی که دوست و مربی او بود مسئول سازمان تربیت بدنی شد .
🌀او پیشنهاد کرد که ابراهیم وارد سازمان شده و کار مدیریتی قبول کند اما او کار مدیریتی را نپذیرفت ....
یادم هست ابراهیم از همان زمان ، یعنی از قبل انقلاب عاشق گمنامی بود
دوست داشت بدون سر و صدا کار انجام دهد .
او کشتی گیر مطرحی بود اما هیچ گاه دنبال قهرمانی و تیم ملی و.....نرفت
عظمت او به همین دلیل بود که دنبال مقام و مطرح کردن خودش نبود .
❤ او از همان زمان به مادر سادات تمسک جسته بود . شنیده بود که حضرت زهرا (س) گمنام ترین معصوم ماست نه مزار مشخصی دارند ونه تاریخ نویسان مطالب زیادی از آن حضرت نوشته اند.
🍃 حتی احادیثی که از مادر سادات نقل شده بسیار اندک است.
اما خداوند مقامی به گمنامی ایشان داده که امامان ما می گویند:
#ما حجت خداوند بر شما.
و #مادر_ما_حجت_خدا_بر_ماست .
📌 موضوع بعدی در مورد شخصیت ابراهیم قضیه «حکمت» است در مفاهیم قرآنی عبارت حکمت بسیار به کار رفته اینکه انسان موقعیت خود را خوب تشخیص دهد و در راه خدا تلاش مفید کند.
این کار را حکیمانه می گویند
حکمت به معنی واقعی کلمه در رفتار و
حرکات او متجلی بود.
📜 شما وصیت نامه و یا عبارت و یا متن
زیبا از ابراهیم نمی بینید .
فقط یکی دو تا نامه از او باقی مانده.
اما کار حکیمانه و تأثیر گذار ، بسیار از او
می بینید تعداد زیاد افرادی که او توانست هدایت کند، تأیید کننده ی همین مطلب است
💞 ویژگی دیگر او متانت بود .
او در برخورد با افراد هیچ گاه دچار خشم نشد
من از ابراهیم ، دعوا کردن سراغ ندارم در زمانی که بسیاری از افراد عاشق دعوا و.. بودند او رفتار بسیار حساب شده داشت .
💤 اگر می دید یکی از رفقایش مسیر را
اشتباه می رود برای مدتی از او فاصله
می گرفت همین کار باعث می شد که
طرف مقابل متوجه اشتباه خودش بشود .
💯 ویژگی دیگرش عزت و بزرگ منشی بود.
طوری برخورد می کرد که گویی از تمام رفاهیات دنیایی برخوردار است.
گذران زندگی برای او که یتیم بزرگ شد سخت
بود ، اما با کار در بازار ، در آمد لازم را برای خودش کسب کرد.
آن پول را هم برای دیگران هزینه می نمود .
نه موقعیت های ویژه او را ذوق زده می کرد و نه از دست داد موقعیت ها او را ناراحت.
☑ این ها از او یک شخصیت اسطوره ای
ساخت اما آخرین سیره ای که از ابراهیم به
یاد دارم ، شوخ طبعی بود. تمام کارهای او
با چاشنی شوخی و خنده همراه بود.
این کار باعث می شد که جذابیت کلام و رفتار
او بالا برود.....
در والیبال و کشتی با دوستانش ، اصطلاحاً
کُری خوانی داشت.
لبخند همیشه بر لبانش بود ، برای همین
هیچ کس از همراهی با او خسته نمی شد .
📚سلام بـر ابـراهیـم ۲
https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
🌹سردار عشق و شهید عرفه ✨ #شهید_حاج_احمد_کاظمی @salambarebraHem
📖 #خاطرات_شهدا
♥️ #حضرت_زهرا_س
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد . ترڪش خورده بود بہ سرش ،
با اصرار بردیمش اورژانس .
میگفت : « ڪسی نفهمہ زخمی شدم . همینجا مداوام ڪنید ».
دڪتر اومد گفت : «زخمش عمیقہ ، باید بخیہ بشہ ».
بستریش ڪردند . از بس خونریزی داشت بی هوش شد .
یہ مدت گذشت . یڪدفعہ از جا پرید .
گفت : « پاشو بریم خط ».
قسمش دادم . گفتم : « آخہ تو ڪه بی هوش بودی ، چی شد یهو از جا پریدی »؟
گفت : « بهت میگم بہ شرطی ڪه تا وقتی زنده ام بہ ڪسی چیزی نگی .
« وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل .»
« فرمودند : «چیہ ؟ چرا خوابیدی ؟»
عرض ڪردم : « سرم مجروح شده ، نمیتونم ادامہ بدم ».
حضرت دستی بہ سرم ڪشیدند و فرمودند : « بلند شو ، بلند شو ، چیزی نیست . بلند شو برو بہ ڪارهات برس . »
بہ خاطر همین است ڪه هر جا ڪه میروید حاج احمد ڪاظمیحسینیہ فاطمه الزهرا (س) ساختہ است …
🌹 #شهید_حاج_احمد_کاظمی
https://eitaa.com/salambarebraHem