خـوابدیدمکه درآغـوشضـریحتهستم کاشتعبیـرکنـد؛یكنفـــرایــن رویـارا...#آقای_اباعبدالله❣ @salamfarmandeeh🇮🇷 #سلام_فرمانده🇮🇷☫
✨پیامبرصلی الله علیه وآله میفرمایند:✨
«
بهترین زنانتان زنی است که با محبت، فرزندآور وسازگار باشد،و بدترین زنان، زنان لجاز هستن @salamfarmandeeh🇮🇷 #سلام_فرمانده🇮🇷☫ #همسرداری🌱
Hosseine Man_۲۰۲۳_۰۷_۱۹_۱۹_۱۷_۵۳_۸۱۴.mp3
9.53M
#حسینِ_من❣
@salamfarmandeeh🇮🇷
#سلام_فرمانده🇮🇷☫
فکرمیکنم خدا شبا در گوشمون میگه خدات که منم پس غمت نباشه بیخیال بقیه راحت بخواب..
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 کسی نماز بخونه یا حرف از دین بزنه، شکنجهاش می کنیم!
🔹 سکانسی از سریال «سوران» که از اعتقادات کومله ها رونمایی کرد.
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مسلمان شدن دختر مسيحی در ازدواج با پسر سيستانی
🔺کَرولين (CAROLINE) دختري مسيحی ست که با آغاز زندگی مشترک، مسلمان شد و فصل جديدی از زندگی را آغاز کرد.
﷽؛
⚰ تعمیر قبر #حضرترقیهخاتون "عمهسادات"
👤 عالم بزرگوار مرحوم ملا محمد هاشم خراسانی می نویسد : عالم جلیل شیخ محمد علی شامی که از جمله ی علماء نجف اشرف می باشد به حقیر فرمود : جد امی من جناب آقا سیدابراهیم دمشقی که نسبش به سید مرتضی علم الهدی منتهی می شد ، و سن شریفش بیش از 90 سال بود ، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت .
شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام را در خواب دید که فرمودند : به پدرت بگو : به والی بگوید : میان لحد و جسد من آب افتاد ، و بدن من در اذیت است ، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند . دختر به سید عرض کرد ، ولی سید از ترس اهل تسنن ، به خواب اعتنا ننمود .
شب دوم دختر وسطی سید همین خواب را دید و به پدر گفت ، ترتیب اثری نداد .
شب سوم دختر کوچک سید همین خواب را دید و به پدر گفت ، باز ترتیب اثری نداد .
شب چهارم خود سید حضرت رقیه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند : چرا والی را خبردار نکری ؟! سید بیدار شد ، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت . والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند ، به دست هر کس قفل درب حرم مطهر باز شد ، همان کس برود و قبر مقدس او را نبش کند ، جسد را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.صلحاء و بزرگان از شیعه و سنی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند ، قفل بدست هیچکس باز نشد ، مگر به دست مرحوم سید ، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچکدام بر زمین اثر نکرد ، مگر به دست سید ابراهیم.حرم را خلوت کردند ، لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدره میان لحد و کفن صحیح و سالم است ، لکن آب زیادی میان لحد جمع شده است.سید بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد، و سه روز بدین گونه بالای زانوی خود نگهداشت و گریه می کرد تا اینکه قبر آن بی بی را تعمیر کردند . وقت نماز که می شد سید بدن مخدره را بالای چیز پاکیزه می گذاشت . بعد از فراغ از نماز برمی داشت و بر زانو می نهاد ، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند ، سید بدن را دفن کرد . و از معجزه ی این مخدره این که ؛ سید در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد . و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید . دعای سید به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود ، نام او را سید مصطفی گذاشت . آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت ، او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف حضرت رقیه و ام کلثوم و سکینه را به او واگذار نمود ، و فعلا هم آقا سید ابراهیم تولیت این مکانهای شریف را دارا می باشد.این قضیه در حدود سال هزار و دویست و هشتاد هجری بوده است . در «معالی» این قضیه را مجملا نقل کرده و در آخر اضافه فرموده است :«فنزل فی قبرها و وضع علیها ثوبا لفها فیه و أخرجها، فاذا هی بنت صغیره دون البلوغ و کان متنها مجروحه من کثره الضرب»«آن سید جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود ، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده ، و پشت شریفش از زیادی ضرب مجروح بود .
#سحابرحمتصفحه753
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجّت الاسلام والمسلمین سیّد شمس الدّین جوانمردی لنگرودی 🌐
در نامه امام زمان عج به شیخ مفید
حضرت، نبود صفا و یک دلی در بین شیعیان را سبب غیبت خود می شمرند.
▫️▫️▫️▫️🖤
رخصت از زینب گرفت و زد علَم را بر زمین
کربلا زینب رسید.
.😭.
#امان_از_دل_زینب
#جبل_الصبر۶۹
🏴🐪روز شمار محرم:
⬛️روز دوم محرم
▪چون سپيده دميد، امام نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود حركت كردند ؛ حر مى خواست آن حضرت را به سمت كوفه حركت دهد ولى امام به شدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «نينوا» رسيدند،
▪️ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همين كه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بى آنكه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، حسين را نگاه دار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در بيابان بى سنگر و بدون آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، و السلام.
▪️ حر خدمت امام آمد و نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نينوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
حر گفت: ممكن نيست زيرا عبيدالله اين آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!
▪️ زهير گفت: بخدا سوگند چنان مى بينم كه پس از اين كار سخت تر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از اين مى آيند، بجان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
امام عليهالسلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمى كنم .
▪️ پس آن حضرت به حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم!
▪كاروان امام پس از حركت و طي مسيري كوتاه به منطقهاي رملي كه با نخلستان و تپه ماهوري احاطه شده بود رسيد. وقتي به آن جا رسيدند، حضرت فرمود: نام اين زمين چيست؟ عرض شد: كربلا. حضرت فرمود: پروردگارا! از اندوه و بلا به تو پناه ميبرم.
▪️سپس حضرت فرمود: توقف كنيد و رحل اقامت بيفكنيد. به خدا اين جا محل خوابيدن شتران ما و جاي ريخته شدن خون ما و قتلگاه و مدفن ماست و به خدا در اين جا حريم حرمت ما شكسته ميشود و جدم همين را به من خبر داده است...
▪️سپس اصحاب امام پياده شدند و حر و لشكرش هم در ناحيه ديگري مقابل امام پياده شدند. حضرت در گوشهاي نشست و به اصلاح شمشير خود پرداخت در حالي كه اين شعار را ميخواند اي روزگار! چه بسيار صبح و شام كه صاحب و طالب حق كشته گشته و روزگار بدل نميپذيرد و امور به خداي بزرگ بازميگردد و هر موجود زندهاي اين راه را كه من رفتم خواهد رفت.
▪️زنان حرم ناله سردادند ام كلثوم صدا ميزد اي واي يا محمد، اي واي يا علي، اي وام مادرم، اي واي يا فاطمه، اي واي يا حسن، اي واي يا حسين، اي واي از بيچارگي بعد از تو يا اباعبدالله!
▪️هنگامي كه قافله كربلا به منزل رسيد و لشكر حر جلوي امام حسين (ع) و اصحابش راگرفت و خبرميرسيد كه از كوفه لشكر آماده آمدن به كربلاست، جريان واضح گشت و معلوم شد كه حسين (ع) و ياران همراهش كشته ميشوند. ابيعبدالله يارانش را جمع كرد و خطبهاي خواند و پس از حمدوثناي الهي فرمود: اما بعد اي اصحاب من، ميبينيد كه چه پيش آمده است. يعني صحبت از كشته شدن است.
▪️خيلي مختصر ميفرمايد: از عمر ما به همين اندازه باقي مانده است. از آن جمله فرمايشات امام حسين (ع) است كه ميفرمايد: آيا نميبينيد كه كار به جايي رسيده كه حق پايمال شده و به آن عمل نميشود و باطل رواج يافته است و به معروف عمل نميشود و از منكر نهي نمي گردد جا دارد كه مومن آرزوي مرگ كند اما من مرگ را جز سعادت نميبينم و زندگي با اين ظالمها جز ذلت نيست.
▪️مقصود آن حضرت را اصحاب فهميدند و اعلام جان نثاري كردند. خورشيد خود را به معركه رسانده و گرماي طاقتفرسايش امان همه را ربوده بود و تشنگي بر هر دو سپاه غلبه كرده بود امام (ع) دستور داد كه به همه سپاه حر و اسبهاي آنان آب بدهند و آنان را سيراب كنند و امام (ع) و ياران هم آب نوشيدند.
▪️همچنين در اين روز امام حسين (ع) اولين خطبه خود براي سپاه حر را خواندند. آفتاب به وسط آسمان رسيده بود هنگام نماز ظهر بود. امام به حجاج بن مسروق جعفر امر كرد اذان بگويد: سپس امام (ع) با عبا، ردا و نعلين بعد از حمد و سپاس خداوند چنين فرمود: اي مردم، من از خداي شما و شما پوزش ميطلبم من پيش شما نيامدم مگر وقتي كه نامه هايتان رسيد قبل از اينكه من شما را بيابم، نامههاي شما به من رسيد كه ما را امامي نيست، شايد خداوند ما را بر هدايت مجتمع كند اگر بر همان گفتار هستيد، من به سوي شما آمدم اگر شما به عهدها و پيمانهاي خود، آنگونه كه من اطمينان يابم، به من قول ميدهيد به سرزمين شما وارد ميشوم. آنها ساكت بودند به موذن گفته شد اذان را بگويد امام (ع) به حر گفت تو با يارانت نماز بگزار، حر گفت: نه شما بخوان ما نيز به همراه تو نماز ميخوانيم سپس امام با آنها نماز خواند.
🕊🖤