فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مُولا! مُولا! مُولا! ...!
🎙حجت الاسلام شیخ علی حکیمی از استاد بزرگوارشان علامه سید ابوالحسن حافظیان رضوان الله علیهما نقل می کنند:
برای حل مشکلات و برآورده شدن حاجات، این بیت ١١٠ مرتبه یا اگر [نتوانست] بخواند،٢١ مرتبه خوانده شود:
🔸یا علی! یا ایلیا! یا بوالحسن! یا بوتراب!
🔹حل مشکل، حجّتِ حق، شافع یوم الحساب!
🎙علامه نراقی رضوان الله علیه:
مداومت بر اين كلمات بعد از صلاة[نماز] در آناء الليل اقلًا پانصد مرتبه منشأ حصول رؤياى صادقه و وصول سير به مفاتيح شارقه است و مشخص است كه وجود[=رعایت] شرائط در همه حال ضرور[ی] است:
🔹يا على يا ايليا يا باالحسن يا با تراب
🔸حل مشكل سرور دين شافع يوم الحساب
📚خزائن، ص ۴٧٢.
#امیرالمومنین سلام الله علیه
#سید_ابوالحسن_حافظیان
#ابوالحسن_حافطیان
#احمد_نراقی
#علامه_نراقی
#علی_حکیمی
#التجاء
#صلوات_نامه
💐در سالروز رحلت علامه سید ابوالحسن حافظیان به روح ملکوتی ایشان و ملا احمد نراقی و حجت الاسلام علی حکیمی رضوان الله علیهم صلواتی هدیه بفرمائید.
@salavatnameh
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
نماز «سرنوشتساز» ...!
🖌ملا احمد نراقی رضوان الله علیه:
دستور مجربّی از بزرگان نقل شده که اگر کسی حاجت مهمّی داشته باشد، از شهر یا روستای محل سکونتش خارج شود و به بیابان و جایی که کسی نیست، برود، و دو مربع (تو در تو) بِکشد و داخل مربّع دوم (وسط) خطی بِکشد و تصوّر کند آن خط «وسط» قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم است؛ سپس هزار مرتبه بگوید:
«صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ»: درود خداوند بر تو ای رسول خدا.
سپس حاجتش را بخواهد،خداوند متعال حاجتش را برآورده خواهد کرد.
📚ذکر محبوب، ج ١، ص ۴۴۵.
🎙خانم اشرف سادات منتظری (مادر شهید بزرگوار محمد معماریان رحمة الله علیه):
«یک سال و پنج و شش ماهش بود که بچه زبان بسته حالش عوض شد. دست و پایش بر می گشت به عقب. موقع شیر خوردن نمی توانست سینه را بگیرد؛ شیر را با قاشق غذاخوری می ریختم گوشه دهانش، از گوشه دیگر شره می کرد بیرون و می ریخت کنار گردنش.
محمدِ من یک هفته وضعش این بود. یک شب گفتم دیگر تمام شد؛ چشم های محمدم رفت. بچه بی رمق افتاد توی بغلم و نفس نکشید و تکان نخورد. شش- هفت بیمارستان بردیم، پذیرش نکردند، ولی مادر مگر از بچه اش قطع امید می کند؟ بردم بیمارستانی نزدیک میدان امام حسین علیه السلام، بچه را در دستگاه گذاشتند و آزمایش گرفتند و بعد از آمدن جواب آزمایش ها گفتند:
«بیماری بچه شما مننژیت مغزی است و برای زنده ماندنش فقط یک راه داریم؛ باید آب کمرش را بکشیم و به احتمال ٩۵ درصد بچه بعد از آن فلج می شود. زنده می ماند ولی فلج»!
گفتند باید رضایت نامه را امضاء کنید، گفتم:
«اجازه نمیدم. شما بگو ٩۵ درصد احتمال دارد، بچه خوب شود و ۵ درصد احتمال فلج شدن، محاله بذارم به کمر بچه ام دست بزنین. خدا خودش میدونه من نمی تونم از بچه فلج نگهداری کنم».
دکتر گفت هر طور خودتان صلاح می دانید و دستور محمد را مرخص کنند و بچه را از دستگاه درآوردند و در بغلم گذاشتند!
بچه عین یک تکه چوب خشک شده بود. بدنش یخ و صورتش مثل گچ دیوار سفید شده بود بدون اینکه قطره ای شیر بخورد فقط نصفه نیمه نفس می کشید. خدا نگهش داشته بود.
پدرشوهرم خدا بیامرز یک تکه نور بود. اگر یک شب نماز شبش قضا می شد، صبح با چشم گریان قضایش را می خواند. نشد آب بخورد و موقع سلام به سیدالشهدا صلوات الله علیه، اشک از چشمش جاری نشود؛ آمد دستش را گذاشت رو پیشانی محمد و گفت: «باباجون! حمد مرده رو زنده می کنه، من میخونم شمام بخون. هر چه نباشه، تو مادری و نفست و سوزِ دلت توی این حال تا عرشِ خدا بالا میره، الهی دستِ خالی برت نگردونن».
نشست و هفتاد تا حمد خواند و به صورت محمد فُوت کرد، پدر شوهرم «حمد» می خواند و من یکی یکی گِره های دلم باز می شد.
یکی از همسایه ها که حال و روزم را دید، حیرت زده نگاهم کرد و گفت:
«این چه وضعیه برای خودت درست کردی؟ بچه ات رو دوباره ازشون بخواه؛ با یقین بخواه. مطمئن باش دست خالی ردت نمی کنن».
بعد نمازی به نام نماز حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم یادم داد و رفت.
چون میخواستم زیر سقف نباشم، رفتم پشتِ بام.
آن دو رکعت نماز، زندگی مرا عوض کرد، چون حال دلم را عوض کرد!
سلام نماز را که دادم، تسبیح را به دستم گرفتم، شاید هزار بار گفتم «صَلَّى اللَّهُ عَلَیكَ یا رَسُولُ اللَّه».
گریه ی آرامِ من شدت گرفت، کارم از گریه گذشت و مویه می کردم و ضجه می زدم و می گفتم:
«من بچه ام رو از شما میخوام، دکترا جوابم کردن، من بچه ام رو سالم میخوام» و ... .
آرام آرام از پله ها آمدم پایین وضعیت بچه فرقی نکرده بود. یقین داشتم خدا و پیامبرش از دل شکستگیِ مادرانه ام نمی گذرند.
دو ساعت طول کشید و همان شد، کم کم بدنش گرم شد و دست و پایش به شکل طبیعی برگشت و محمد آمد سمت من و بعد از ١۵ روز شیر خورد!
صبح بچه را بردم بیمارستان و دکتر را پیدا کردم، محمد را رو میز گذاشتم. بچه دست و پا زد و سرش را تکان داد, دکتر چشمهایش گرد شده بود. بچه را معاینه کرد و جواب آزمایش ها رو دید و گفت: «این بچه سالمه»! جواب دادم:
«رسول الله شفاش داد و ما بی صاحب نیستیم، خواستم بگم شما وسیله اید و هیچ مادری را از زنده ماندن بچه اش ناامید نکنید»!
📚تنها گریه کن، روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان، ص ۵٠-۶٠. (با تلخیص).
🌹نکته:
نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله در کتاب «مفاتیحالجنان» نقل شده است.
#رسول_خدا
#پیامبر_خدا
#صلوات
#احمد_نراقی
#محمد_معماریان
#بیماری
#ذکر_محبوب
#صلوات_نامه
💐به پیشگاه مهربان ترین موجودِ هستی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم صلواتی هدیه بفرمائید.
@salavatnameh