✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜ @salehe_keshavarz
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_چهاردهم
میخواستم زندگیم را بسازم
ریحانه و مسعود رابطه ی بسیار خوبی باهم داشتند طوری که من گاهی به ریحانه #حسادت می کردم.
می دانستم مسعود جایی که ریحانه باشد تن به #بحث نمی دهد برای همین به دنبال ریحانه نرفتم و به مادرم سپردم که بچه شب همان جا بماند.
وقتی رسیدم خانه مرتب شده و آرام بود،لباسم را عوض کردم،شام سفارش دادم و منتظر آمدن مسعود نشستم.
مسعود شب هایی که دوره داشت دیر می آمد اما آنجا شام نمی خورد،می گفت با دوستان قرار گذاشتیم بریز و بپاش نداشته باشیم.
با این که عصبی و خسته بودم اما سر شام خودم را #سرحال نشان دادم و شوخی می کردم ، مسعود هم به شوخی های من می خندید .
سرحال بود...
هروقت از دوره می آمد سرحال بود...
بعد از شام ظرف ها را جمع کردم ، عادت داشت بعد از غذا سر میز بنشیند و چای بنوشد.
فرصت خوبی بود تا سر صحبت را باز کنم...
_امروز عاطفه برای حساب و کتاب آمده بود.
کنجکاو نگاهم کرد ...
+حساب کتاب چی؟
_برای رفتن باید کارهاش رو ردیف کنه...
اومده بود جلوتر #اطلاع بده ...
+تو چی گفتی؟
_هیچی خیالش رو راحت کردم که حساب و کتابش به موقع پرداخت میشه .
+خودم باید رسیدگی کنم ، فقط من می دونم باید با عاطفه چجور حساب بشه.
_بله خداییش خیلی برای شرکت زحمت کشیده...
مسعود به فکر فرو رفت و با فنجانش مشغول بازی شد.
_یه پیشنهادی برامون داشت...
+چه پیشنهادی؟
طوری این سوال را پرسید انگارچیزی نمی داند ، در حالی که من خبرداشتم مادر عاطفه به مسعود اطلاع داده است.
_پیشنهاد یک کار و بیزینس خوب،تو هلند و ایران ...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
+تو چی گفتی؟
_هیچی گفتم ما قصد #ترک ایرانو نداریم.
مسعود نگاهم کرد ...
+نمی خوای بدونی پیشنهادش چیه بعد تصمیم بگیری؟
باید به خودم مسلط می بودم ...
با لبخند گفتم نه ما که کارمون خوبه شرکت هم سود خوبی می ده چه لزومی داره آواره ی غربت بشیم؟
مسعود #متفکرانه تکیه داد و با دستش چانه اش را می مالید ، بیشتر از قبل مطمئن شدم که قضیه جدی ست.
با خودم میگفتم :
خدایا من #طاقت همچین چیزی را ندارم ...
احساس #خطر زیادی در وجودم حس می کردم...
یک لحظه ریحانه به جلوی چشمانم آمد...
زندگیم چه می شود...؟؟؟
مسعود گفت :
+باید با عاطفه حرف بزنم،بعد نظرمو بهت میگم و مشورت می کنیم.
چشم هایم پر شده بود ...
به مسعود گفتم :
_مسعود جان تو روخدا حواست باشه به دردسر نیوفتیم ، تازه می خوایم یه نفس راحت بکشیما .
از حال من تعجب کرده بود ..
+حالا که چیزی نشده ، چشم مشورت می کنیم بعد تصمیم میگیریم ...
مسعود با عاطفه جلسه گذاشت و مشورت کرد،اما من از نتیجه ی آن جلسه مطلع نشدم ، روزهای پایان کار عاطفه بود .
من حس وصف نشدنی داشتم
فکر می کردم که همه چیز مثل قبل می شود.
نقشه می کشیدم که بعد از رفتن عاطفه همسر بهتری خواهم شد ...
حتما کارم را به #اتاق مسعود منتقل می کنم و ساعات بیشتری را با او خواهم گذراند ، بیشتر به او توجه می کنم و زندگیم را گرم خواهم کرد.
خلاصه در درونم غوغایی بود.
عاطفه روز به روز کلافه تر می شد ، از حال مسعود اما چیزی دستگیرم نمی شد.
مسعود همه ی حق و حقوق عاطفه را به علاوه ی سهم او از تاسیس را پرداخت کرد .
شبی که عاطفه پرواز داشت مسعود برای بدرقه نیامد ، من و ریحانه به همراه خانواده مسعود به فرودگاه رفتیم .
وقتی برای عاطفه دست تکان می دادم ، یک لحظه تصویرش جلوی چشمانم ثابت ماند.
چقدر این عاطفه با عاطفه ی سال های قبل #متفاوت بود ، الان یک زن متین و آرام با لباسی ساده که یک تار مویش هم بیرون نبود و با صورتی بدون آرایش برای من دست تکان می داد.
عاطفه رفت و بار سنگینی از دوشم برداشته شد.
پدر و مادر مسعود شکسته تر و لطیف تر شده بودند ، مادرش کل مسیر را آه و ناله می کرد که بیچاره خواهرم تنها ماند .
آن ها را به خانه رساندم و با ریحانه برگشتیم .
وقتی به خانه برگشتیم کل خانه بوی سیگار می داد...
رفتم اتاق ، مسعود به نظرم خواب آمد.
کمی کارهایم را انجام دادم و به تختم رفتم.
دلم میخواست آن شب تا صبح با مسعود بیدار بمانم و برایش از نقشه هایم بگویم .
همین که دراز کشیدم صدای خفه ی مسعود آمد که پرسید رفت؟...
_عه بیداری؟ آره رفت. کاش میومدی اینطوری بد شد .
چیزی نگفت و پشتش را به من کرد.
از طرز نفس کشیدنش متوجه شدم که حالش مناسب صحبت نیست .
هنوز کامل خوابم نبرده بود که متوجه شدم مسعود آرام از کنارم بلند شد و رفت.
نیم ساعتی گذشت و نیامد ، بی صدا بلند شدم و از در اتاق نگاهش کردم
سرش را در میان دو دستانش گرفته بود.
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤( انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است )
═══••••••○○✿
☘️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#مرا_ببخش_يوسف_زهرا
@salehe_keshavarz
از شما چه پنهان
که پنهان نیست ؛
انقدر پر شده ام از بدی
که شاید نبودنم
نزدیک سازد
ثانیه ای آمدنت را ...
اگر حجاب ظهورت وجود پست من است
دعا نما که بمیرم چرا نمی آیی...
#سلام_علی_آل_یاسین
#فدای_ظهورت_مولای_من
💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
࿐❁🌸❒◌🕊◌❒🌸❁࿐
#مشارطه #مراقبه
سلام روزتون بخیر و سلامتی
✅دیروز در مورد رضایت پروردگار صحبت کردیم ، قرار شد کارهایی رو انجام بدیم که خداوند راضی باشه ...
و اون کارها مسبب لذت در وجود ما😍
‼️تفکر امروز
👈ما چه کارهایی رو انجام بدیم که لذت ببریم ؟!!
👈و اون لذت موجبات رضایت پروردگار رو برای ما به ارمغان بیاره ؟!!
👈اون ها چه کارهایی هستند ؟!!
💭🔺🔛از این مشارطه میخواهیم برسیم به یک سبک زندگی متعالی ، پس خوب تفکر و تأمل داشته باشید که منجر به عمل بشه ان شاءالله😇🤲
📥هر آنچه فکر که به ذهنتون خطور کرد رو می تونید با دوستانتون به اشتراک بزارید💌⤵️
آیدی ادمین ایتا
@Admiin114
#محاسبه #معاتبه
࿐❁🌸❒◌🕊◌❒🌸❁࿐
⚜توانمندسازی بانوان⚜
کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی
🌺 @salehe_keshavarz
┄┄┄┅═✧❁✦﷽✦❁✧═┅┄┄┄
بانو بیست تو می توانی لذت رو خلق کنی😍😍
📌و برنامه های زندگیت رو با لذت سپری کنی که توأم با موفقیت هست.
❤️خداوندا!
امروز مشارطه ام این باشه که سرشار از لذت شوم ، لذت از کارهایی که موجب رضایت توست🙃
لذت از زندگی همان چیزیست که تو می خواهی برای منِ بنده🌹
پس از همین لحظه شروع می کنم اگر مدت هاست غفلت کردم🤝
#مشارطه
#دمنوش_انگیزشی
💬 @salehe_keshavarz
❁✦✨❅ೋ❅📝❅ೋ❅✨✦❁
ا😍ꕥ🤩ꕥ😇ꕥ
اꕥ🤩ꕥ
ا😇ꕥ
اꕥ
#بانو_بیست_شو
🧕بانو بیست و #لذت
ببینید عزیزان من خوشی و لذت زندگی برای هرکس معنای متفاوتی داره👌✔️
🔸خلاص شدن از دست رژیم سخت و دشوار غذایی
🔹آزادی خوردن یک تکه بزرگ از شکلاتی خوشمزه
🔸حراج خوب فروشگاهی بزرگ
🔹لذت خرید کردن
🔸دیدن دوستان
🔹رفتن به مهمانی
🔸و غیره
در هر حال لذت بردن از زندگی برای هرکسی معنایی داره و اینها لذات دم دستی هست که روزانه برای هر کسی امکان داره اتفاق بیفته ...✅✅
🌺👌برای بعضی از افراد، لذت بردن از زندگی به این سادگیها معنا پیدا نمیکنه. هر چه دقیقتر بشویم چیزهای متفاوت و مختلفی را لذت زندگی خواهیم خواند.♻️🔆💯
✔️چیزی که مهمه و میخوام بهش دقت لازم رو داشته باشید اینه که⤵️⤵️
👈انتخاب ...
معنای واقعی لذت زندگی سخت است.
با این اوصاف که با هم صحبت کردیم لذت زندگی واقعا چیه🤔🤔
آیا ...🔰🔰
🌺دیداری دلنشین با کسی که دوستش دارید...!!!
🌧شنیدن صدای باران...!!!
💥هیجان یک بازی جالب و پُرمخاطره...!!!
آیا اینها واقعا لذت زندگی هستند😕
💠شاید لذت زندگی در شادیها و دلخوشیهای ساده باشه اما وقتی قراره تصمیم بگیریم و دقیقا مشخص کنیم که لذت زندگی ما در ازای چه کارهایی بهدست میاد‼️
یکم سخت میشه چون ما دقیق تر میشیم.😎😎
در این قبیل موارد فکر میکنیم که لذت زندگی چیزی مهمتر و دستنیافتنیتر از این لذتهای ساده است.🙉
بیشتر ما لذت زندگی رو در چیزی میبینیم که تمام روح و قلبمون رو تسخیر کنه ...❤️✔️👌
نازنین😊👇
↩️لذت برای بانو بیستی ها ...
💯یعنی انجام کاری که خالص برای او باشه
💯یعنی کاری که رضایت پروردگار رو برامون ارمغان داره
💯یعنی هموار کردن مسیر جانشین او بر روی زمین
و ...
این #خیلی_مهمه دقت کنید لطفا👇👇
اگر لذت ترک لذت بدانی ...
دگر لذت نفس لذت نخوانی ...
👌✔️🌺
🎯 @salehe_keshavarz
💎═════════✿
◦•●⊙◎-4⃣3⃣🌹
صالحه کشاورز معتمدی
📣📣📣📣📣📣 🖇 #چهارشنبه_های_وبیناری #رایگان 🎓 #صالحه_کشاورز_معتمدی 🔅 هر چهارشنبه یک آموزش کاربردی 🔅 م
👆👆👆👆
سلام
عزیزانم ساعت ۵ یادتون نره
لینک پیج :
https://instagram.com/salehe_keshavarz
⬜️◻️◽️▫️◽️◻️⬜️
سلام عزیزانم
عرض خیر مقدم داریم خدمت همه شما عزیزان جدید الورودمون😍✋
خب بریم سراغ محاسبه امشب👇👇
⚜خلق لذت
⚜انجام کارهایی که خالص برای او باشه
⚜و رضایت پروردگار رو فراهم کنه
ان شاءالله و تعالی
مواردی که امروز خیییلی دقت می خواست 💯💯
منتظر گزارشتون هستیم😉⤵️
آیدی ادمین ایتا من باب ارتباط👇
@Admiin114
#یادآوری_مؤثر
#محاسبه_نفس
#معاتبه
❤️ @salehe_keshavarz
⬜️◻️◽️▫️◽️◻️⬜️