ا🌸🌸🌸🌸🌸
سلام شبتون بخیر
رسیدیم به محاسبه امشب😊👇
✅🌺برای خلوص👇👇
💠نیت قربة الی الله
💠خالص برای او
💠اصصلا از کسی انتظار نداریم
💠اونی که باید میدونه اونچه رو باید ...
میتونید تجربیاتتون رو برامون بفرستید
ادمین ایتا در خدمت شما👌🔰
@Admiin114
#یادآوری_مؤثر
#محاسبه_نفس
#معاتبه
😊👉 @salehe_keshavarz
🌸🌸🌸🌸🌸
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜ @salehe_keshavarz
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_پانزدهم ۲
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
+ می خوام بدونم چقد به من و ریحانه وابسته هستی؟
_معلومه...خیییلی ...یعنی چی این سوال؟
+یعنی طاقت جدایی من و ریحانه رو برای چند وقت داری؟
ذهنم #آلارم می داد اما توجه نمی کردم.
_شاید برای چند ساعت بتونم دوریتو تحمل کنم..
+اووووه،خیلی کمه که ...
یکم جدی شد و گفت : بشین ...
تپش قلب گرفته بودم...نشستم...
+شیرین جان اگر به خاطر پیشرفت زندگیمون و شرکت شرایط یه جوری بشه که یه مدت از هم دور بشیم ، تو قبول می کنی؟
از همانی که می ترسیدم سرم آمده
بود.
چهره ی عاطفه جلوی چشمانم بود.
عاطفه می خواهد مسعود را از من #جدا کند .
اصلا نتوانستم خودم را کنترل کنم ، اشک هایم مثل سیل سرازیر شد.
مسعود با دست های مهربان مردانه اشسعی می کرد آرامم کند :
+وا شیرین چرا اینجوری میکنی...یواش...الان صدات میره بیرون کارمند ها چی می گن ...
با همان حالت گریه و با عصبانیت گفتم:
_مسعود یک بار برای همیشه میگم ، خیال این که ما رو بذاری و بری هلند برای همیشه از سرت بیرون کن ...
مسعود درحالی که می خندید گفت :
+خنگ خدا...کی گفته من می خوام برم هلند؟ جمع کن خودتو بذار یه چیزی بهت بگم.
کنجکاو شدم و اشک هایم را پاک کردم
_ خب اگه هلند نمیری پس کجا می خوای بری؟
+هیچ جا... #من جایی نمی رم فقط می خواستم ببینم تو طاقت دوری داری یا نه؟
_اه مسعود خل شدم ، درست بگو ببینم حرفت چیه ؟؟؟
+خب پس خوب گوش بده ، آخرین باری که با عاطفه جلسه داشتم ، برام توضیح داد و من رو توجیه کرد که طرح بیزینس عاطفه می تونه برای شرکت مفید باشه. بعدش من هم حسابی تحقیق کردم و با طرحش موافقم. حالا نتیجه ی همه ی تحقیقات و کل طرحو برات توضیح میدم بعد نظرت رو بهم بگو...هیچ اجباری هم در کار نیست.چون اگر موافقت کنی ، اونی که باید بره هلند #من نیستم ، بلکه این #تویی که باید زحمت رفتن رو بکشی ، چون هم زبانت از من بهتره ، هم این کار کار خودته...
متعجب نگاهش می کردم...
از طرح و نقشه اش سر در نمی آوردم
با تمام آن چه در ذهن من بود #فرق می کرد.
گنگ و مبهوت فقط گفتم:
_باید فکر کنم...باید حرف بزنیم ...
مسعود مهربان و با لبخند شیطنت آمیزی نگاهم کرد و گفت :
+باشه ...اما می دونم موافقت می کنی
تو از پول نمی تونی بگذری...
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤( انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است )
═══••••••○○✿
☘️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#آقا_بیاييد_و_غصه_مارا_تمام_کنيد
@salehe_keshavarz
جمعه
جمعه است!!!
حتی اگر
روز تعطیل باشد...
حتی اگر
روز گردش و تفریح باش...
حتی اگر
روز عروسی عزیزترین رفیق ادم باشد...
حتی اگر
بهترین روز زندگی خود آدم باشد...
نزدیکی های غروب ؛
دوباره همان گرد نارنجی غصه
پاشیده میشود
میان تمام ذرات عالم ...
#سلام_علی_آل_یاسین
#درد_ما_جز_به_ظهور_تو_مداوا_نشود
💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
࿐❁🌸❒◌🕊◌❒🌸❁࿐
#مشارطه #مراقبه
سلام روز آدینه تون بخیر
امروز یه موضوع خوبی رو میخوام تحت الشعاع قرار بدیم ان شاءالله😉👇
‼️تفکر روز جمعه مون این باشه لطفا
💭کی میدونه لذت نفس چه لذتی هست ؟!!
💭اگه تابع اون باشیم چه عاقبتی خواهیم داشت ؟!!
💭بهم بگید چه کار کنیم که دچار اسفل السافلین نشیم و به أعلی علیین دعوت داشته باشیم ؟!!
خیلی دقت کنیم ان شاءالله👌✅🌺
میتونید نظراتتون رو برای دوستانتون هم به اشتراک بگذارید ...⤵️
این مشارطه ، شرط خوبی برای رسیدن به عرش کبریایی ست اگه عامل باشیم😍
ان شاءالله و تعالی ...🤲❤️
خواستی ارسال نظر داشته باشی ادمین در خدمت شماست💌🔰
@Admiin114
#محاسبه #معاتبه
࿐❁🌸❒◌🕊◌❒🌸❁࿐
⚜توانمندسازی بانوان⚜
کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی
🌺 @salehe_keshavarz
┄┄┄┅═✧❁✦﷽✦❁✧═┅┄┄┄
بانو بیست تو در شکست نفس قهرمانی🤩💪
📌🔍و در انجام برنامه هات حتی تو روزهای تعطیل تبحر خاصی داری
احسنت به اراده و همت والاتون👏👏
🖇💐یگانه معبودم!
امروز میخوام قول بدم که در قبال این نفس سرکش مقاومت و مداومت داشته باشم و این امر مهم رو مشارطه امروزم قرار بدم😎✌️
حتم دارم مقابله نفس شدید هست👿
اما ...
👌یدالله فوق ایدیهم🌹
تا تو در کنارم هستی موفق ترینم ...🤝
#مشارطه
#دمنوش_انگیزشی
💬 @salehe_keshavarz
❁✦✨❅ೋ❅📝❅ೋ❅✨✦❁
ا🚫ꕥ♻️ꕥ☢ꕥ
اꕥ♻️ꕥ
ا☢ꕥ
اꕥ
#بانو_بیست_شو
🧕بانو بیست و #لذت_ترک_نفس
گاهی پاگذاشتن بر روی «خواستههای نفس» لذتبخش هست. در اين كار، انسان احساس پیروزی و غلبه میکنه و در کشمکشهای «ميدان درون» بر حريف نفس چيره می شود.💪✌️💪✌️
عزیزان من!😊🔰
✔️از اونجا كه انسان در «جسم» خلاصه نمیشه، لذتها هم تنها در «لذات جسمی» منحصر نيست و لذت بالاتر و عميقتر و ماندگار، «لذت روحی» ست.👌🌺
🍝🍜اگر لذت جسمی با خوردن و آشاميدن و امور جنسی و تفريحات مادی و آب و هوای خوب و گشتوگذار در طبيعت همراه هست🌴🍄🎄
اما ...⤵️
⛱👻«لذت روح» هم عوامل خاص خودش رو داره ، چهبسا بيشتر و متنوعتر از اسباب مادی و حسی هست.🏝🏕
یه مثال بریم 👇👇
😋افراد شكمچران، از اينكه خوردنیهای خوب و لذيذ و متنوع در اختيارشون باشه و استفاده كنند، كيف میكنند.🤪🤪
ولی كسانی هم هستند كه نه از «خوردن»، بلكه از «خوراندن» و نه از «طعام»، بلكه از «اطعام» لذت میبرند.🎗📌🔎
✅🌺رأفت و نوعدوستی در نهاد بشر است. وقتی كسی كاری انجام بده كه در راستای كششهای فطری باشه خب بالطبع خوشحال میشه و لذت میبره و روحش شاداب ميشه.💫💥
این شعر یادتونه چند روز پیش گفتم بهتون😉👇
اگر لذت ترك لذت بدانی
دگر لذت نفس، لذت ندانی
♻️💯💯در اين حالت ...
احساس «رهايی از چنبره طبيعت» و گسستن «حلقههای نفسانی» و خارج شدن از مدار «جاذبه هوس»، بسی شيرين و دلنشين هست.💯💯🔆
⚔⛓⚙همچنانكه در ميدان نبرد يا در صحنه كشتی، اونكه به حريف خودش غالب ميشه ، از اين غلبه احساس لذت میكنه. 👌✔️🌺
🔺آيا طعم شيرين اين غلبه رو چشيدهايد؟
🔺و یا آيا لذت «اميرنفس» شدن رو به جای «اسير نفس» شدن دريافتهايد؟
⚜یک بانو بیستی اینگونه زندگی می کنه و از فرصت هاش استفاده می کنه ...
و امروز ، روز توست
برای غلبه بر بزرگترین دشمنت مهیا شو ...💪💪
🎯 @salehe_keshavarz
💎═════════✿
◦•●⊙◎-4⃣5⃣🌹
سلام عزیزانم
الحمدلله رسیدیم به محاسبه نفس امشب👇👇
در مورد ترک لذت نفس میدونید به چه مواردی باید دقت داشته باشیم🤔⁉️🔰
پس بریم سراغشون و یه مرور⤵️
💯پا گذاشتن روی من می خواهم ها ...
✅انتخاب هر آنچه که شما رو از اسفل السافلین دور کنه ...
😍👈و به اعلی علیین نزدیک کنه ...
از ذلت اسیر نفس بریم به سمت لذت امیر نفس بودن ...👏👏
یه نکته هم بدم بهتون🙃🔰
✔️🌺هر چقدر از لذت های هوای نفس دور بشیم به همون اندازه به لذت های ناب نزدیک تر میشیم
این یادتون باشه😉👌
ادمین ایتا در خدمت شماست برای دریافت تمام تجربیاتتون👌↙️
@Admiin114
#یادآوری_مؤثر
#محاسبه_نفس
#معاتبه
🎁 @salehe_keshavarz
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜ @salehe_keshavarz
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_شانزدهم ۱
...مسعود راست می گفت ، این معامله ی پرسود حسابی مرا #وسوسه کرده بود.
درضمن چون خودم مجری آن بودم و به هلند می رفتم نگرانی های همیشگی را نداشتم .
با اشتیاق فراوان به همه ی حرف های مسعود گوش دادم.
سوالاتم را پرسیدم و توجیه شدم .
فقط بحث دوری از مسعود و ریحانه آزارم می داد اما در نهایت پذیرفتم.
دو ماهی طول کشید تا همه ی کارها انجام شود.
مسعود و عاطفه هرروز چندین بار باهم صحبت می کردند ، و من هم در جریان کامل قرار داشتم.
دو نفر از دوستان مسعود از گروه دورهمی ، یک ماه زودتر از من به هلند رفتند تا کارهای مقدماتی انجام شود.
شب قبل از رفتن مهمانی دادم ...
با خانواده ها خداحافظی کردم ...
مسعود کل مهمانی را #مدیریت کرد تا من به کارهای اداری و خرید های شخصی ام برسم .
وقتی که آخر شب با هم تنها شدیم حسابی برایش #دلبری کردم و از این که مثل اوایل ازدواجمان اینهمه بهم توجه می کرد لذت می بردم .
مسعود هم کلی #نصیحت می کرد ، هم از نظر کاری و هم از نظر شخصیتی ، موضوعی که چندبار توصیه کرد بحث #حجابم بود.
+خانومم خیلی مراقب باش...
نکنه همین حجاب نصفه و نیمه رو هم از دست بدی ها...
بدون که من راضی نیستم...
چندوقتی بود که می دیدم نسبت به سر و وضعم #حساس شده اما توجهی نمی کردم.
خودش باعث شده بود که من به این شیرین تبدیل شوم...
سلیقه مسعود از اول این بود حالا برایم سخت بود که هر آن چه ریسیده بودم پنبه کنم.
دلکندن از مسعود و ریحانه ، پدر و مادرم و خانواده مسعود ، حتی کارمندانم برایم سخت بود.
می دانستم حداقل ۵ یا ۶ ماه آن جا خواهم ماند و همین دلتنگیم را بیشتر می کرد.
ریحانه کلاس اولی بود و به من #نیاز داشت.
برای همیشه مدیون مسعود و مادرم هستم که برایش چیزی کم نگذاشتند اما حرف های ریحانه که "اگه هر روز بهم زنگ نزنی دیگه دوستت ندارم" نشانه ی بغضی بود که بچه ام در سینه داشت.
وقتی از گیت رد شدم و برگشتم و مسعود را نگاه کردم با همه ی وجودم پشیمان شدم اما...
نمی دانم چرا هروقت به حرف دلم گوش ندادم بعدها چوبش را خوردم.
بعد از یک سفر طولانی و خسته کننده بالاخره به فرودگاه رسیدم...
عاطفه آمده بود دنبالم ...
دیدن او در آن کشور غریب حال خوبی داشت
محکم در آغوشش گرفتم ...
یک بلوز و دامن بلند پوشیده بود با ساق دست و روسری که شبیه لبنانی ها بسته بود.
دو سه روز اول حسابی دلتنگی می کردم و روزی چندبار تماس می گرفتم اما کم کم شرایط برایم بهتر شد و درگیری های کاریم هم سرم را گرم کرد...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
دوستان مسعود به همراه عاطفه بیشتر #مقدمات را فراهم کرده بودند.
جلساتی برای عقد قراردادها گذاشته شد .
برای شرکت در جلسات سنگ تمام می گذاشتم و حسابی به ظاهرم می رسیدم
.
می دانستم هر چه بیشتر #شبیه آنها شوم #اعتماد بیشتری را جلب خواهم کرد.
بودن عاطفه با آن #حجاب در کنارم به #صلاح شرکت نبود ، خیلی سربسته بهش گفتم ، فهمیدم ناراحت شد ، اما چیزی نگفت .
رابطه دوستان مسعود با عاطفه گرمتر و صمیمی تر از من بود ، معلوم بود آنها چندان از #وضعیت من خوششان نمی آمد .
یکی از دو دوست مسعود آقای هدایتی مرد موجهی بود که همسرش را از دست داده بود ، از حرکاتش مشخص بود که از عاطفه #خوشش آمده اما عاطفه مثل همیشه در مقابل مردان #سرد و رسمی برخورد می کرد .
نزدیک دو ماه با موفقیت سپری شد ، همه چیز ظاهرا خوب پیش می رفت ، به جز مکالمات عاطفه و مسعود که #آزارم می داد .
خنده های عاطفه را حین صحبت با مسعود می دیدم و مواردی پیش آمد که عاطفه زودتر از من از احوالات ایران با خبر شد ، مثل مریض شدن ریحانه یا دنیا آمدن فرزند برادرم ، اعصابم خورد می شد وقتی می دیدم مسعود قبل از من حرفهایش را به عاطفه می گوید .
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤( انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است )
═══••••••○○✿
☘️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#مرا_امید_وصال_تو_زنده_ميدارد
@salehe_keshavarz
درست است
که یک روز خوبیم و یک روز بد!
درست است
که یک روز شکرگزاریم و یک روز ناشکر!
درست است
که یک روز خوشحالیم و یک روز ناراحت!
درست است
که یک روز امیدواریم و یک روز ناامید!
درست است
که یک روز دردمندیم و یک روز بی درد!
اما
به اسم زیبایتان قسم مهدی جان
خیلی خسته ایم !
#سلام_علی_آل_یاسین
#خدا_كند_كه_بياييد ...
💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
࿐❁🌸❒◌🕊◌❒🌸❁࿐
#مشارطه #مراقبه
سلام روز اول هفته همه شما نازنینان نورانی
تا حالا به انتخاب هاتون فکر کردید که😎👇
🔺چطور انتخاب کنم بهتره ...!!!
🔺کدوم انتخاب به نفعم هست ...!!!
🔺کدوم انتخاب باعث رشد و تعالی من است ...!!!
این باشه رزق فکر امروزمون☝️
دقت داشته باشیم به همه آنچه باید ...
📨منتظر نظراتتون هستیم ، هر کی هر نظری داره میتونه برای ادمین ارسال کنه که با دوستانتون به اشتراک بزارید🔰
@Admiin114
کانال تجربیات دانشجویان🔰
@nazarat_tajrobiat
#محاسبه #معاتبه
࿐❁🌸❒◌🕊◌❒🌸❁࿐
⚜توانمندسازی بانوان⚜
کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی
🌺 @salehe_keshavarz
┄┄┄┅═✧❁✦﷽✦❁✧═┅┄┄┄
بانو بیست تو می توانی با درایت بهترین انتخاب رو داشته باشی ...😍😍
📌و در انجام ۴ کار روتین بهترین مسیر رو انتخاب و برای انجام آن در بهترین زمان ها خلق وقت کنی ان شاءالله👌✅
🖇🌸بارالها!
مشارطه امروزم این باشه که با انتخاب ها به اونچه باید برسم ، برای رسیدن به یک زندگی برتر و نمونه باید انتخابی نمونه داشت ...⤵️
از امروز و همین الان بهترین انتخاب ، انتخاب منِ بنده🤝
ان شاءالله و تعالی🤲🌹
#مشارطه
#دمنوش_انگیزشی
💬 @salehe_keshavarz
❁✦✨❅ೋ❅📝❅ೋ❅✨✦❁
ا💯ꕥ👌ꕥ♻️ꕥ
اꕥ👌ꕥ
ا♻️ꕥ
اꕥ
#بانو_بیست_شو
🧕بانو بیست و #بهترین_انتخاب
چرا بهترین ها را انتخاب کنیم🤔‼️
بریم سراغ ویژگی های یک انتخاب برای سرنوشت خوب⤵️⤵️
👌ما در طی زندگی روزمره دست به انتخاب های متعددی می زنیم. از انتخاب های کوچک مثل انتخاب لباس برای یک مهمانی و یا انتخاب غذا در رستوران گرفته تا انتخاب های بزرگ مثل انتخاب مدیر، نماینده مجلس و رئیس جمهور.
📌برای این که در هر مسئله ای بتونیم بهترین انتخاب رو انجام بدیم باید با ویژگی های انتخاب درست آشنا باشیم.
پس این اولین قدم ...👣
این یا آن...؟!!
مسئله این است...!!!!
🤔⤵️
✅انتخاب یکی از با اهمیت ترین موضوعاتی است که به صورت روزمره در زندگی همه ی انسان ها اتفاق می افته. وقتی ما برای رسیدن به هدفی و یا تأمین نیازی با چندین گزینه که هر کدام محاسن و معایب خودشون رو دارند مواجه می شویم، ناگزیریم دست به انتخاب بزنیم و گزینه ای رو انتخاب کنیم که بیشترین هماهنگی رو با هدف و نیاز ما داشته باشه.😊👌
⚠️💯دقت کنیم ...!!!!
انتخاب های منطقی🔰
انتخاب هایی هستند که در طی گذر زمان مستحکم باقی می مانند و در تمام دورانِ حیاتشون ما رو از منافعی که دارند بهره مند می کنند ...😍😍
برای این که بتونیم در مورد هر موضوعی بهترین ها رو انتخاب کنیم باید به چند نکته مهم توجه کنیم:👌✔️🌺⤵️
💢باید آگاهی داشته باشیم که بتونیم خوب مسیر رو بررسی کنیم
✨در درجه دوم باید موقعیت خودمون رو با اون مسیر کاملا بسنجیم ، که آیا اصلا باعث رشد و تعالی ما میشه یا خیر ...⁉️🤔🔰
💢و در مرحله بعد ببینیم به کدام سرمنزلگاه میرسیم با این مسیر منتخب
🌕به سعادت ...
یا شقاوت ...🌑
💯🔆♻️اگه باعث شد ختم به سعادت باشیم ، پس حتما مورد رضایت پروردگار هست🙃
اما ...
🚫⚠️❎اگر رشدی نبود و به شقاوت میرسیم با اون انتخاب ، پس شک نکن که شیطان و هوای نفس دخیل هست🤯
اینجاست که باید گفت 👇👇
⚠️💢مراقب باش عزیزم💢⚠️
🎯 @salehe_keshavarz
💎═════════✿
◦•●⊙◎-4⃣6⃣🌹
سلام شبتون بخیر
📝بریم سراغ محاسبه نفس
نکاتی که برای مراقبت از مشارطه امروز باید دقت می کردیم تقدیم شما😊👇
💯اینکه باید آگاهی می داشتیم ...
💯موقعیت خودمون رو می سنجیدیم ...
💯بررسی اینکه در انتهای مسیر به کجا میرسیم ...
‼️👈اعلی علیین یا اسفل السافلین ...
خب کیا دقت کردند ؟!!
چقدر موفق بودید و چقدر طعم شکست رو چشیدید ؟!!🤔🤔
آیدی ادمین ایتا برای ارسال نظرات⤵️
🆔 @Admiin114
#یادآوری_مؤثر
#محاسبه_نفس
#معاتبه
آیدی کانال تجارب ⤵️
📨 @nazarat_tajrobiat
❤️ @salehe_keshavarz
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜ @salehe_keshavarz
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_شانزدهم ۲
در یکی از همین مکالمات بود که آنچه که نباید را شنیدم ...
چند روزی بود که حال جسمی خوبی نداشتم ...
عاطفه دنبالم آمده بود تا با هم به شرکت برویم .
رفتم اتاق تا سریع دوشی بگیرم و آماده شوم .
عجله داشتیم ...
از حمام در آمدم و لباس پوشیدم ... جلوی میز توالت ایستادم و مشغول آرایش بودم که شنیدم ...
صدای عاطفه را شنیدم ...
که ...
خیلی آرام به مسعود من می گفت :
+ "مسعود جان" من کی روی حرف تو حرف زدم که این بار دومم باشه ... چشم ...
هرچی تو بگی ...
کلمه " مسعود جان " مثل پتک توی سرم کوبیده می شد .
با خودم گفتم #عمق رابطه ی اینها بیشتر از چیزی است که من می دانم .
دنیا دور سرم می چرخید ...
یاد حرفهای دیشبم افتادم که به مسعود می گفتم :
_من اولین مامانی هستم که دلم برای شوهرم بیشتر از بچم تنگ میشه ...
و مسعود گفته بود :
+ آخه تو شیرین خودمی ...
برای همین اخلاقاته که عاشقتم ...
واااای مسعود ...
چطور می توانست ...
اینهمه دورویی ....
باورم نمیشد ...
حالا با حرفی که از عاطفه شنیده بودم هر آنچه که این سالها #شک داشتم به یکباره تبدیل به #یقین شد .
به آینه ی رو به رو خیره بودم ...
داشتم می افتادم ...
دستم را روی میز گذاشتم و دیگر چیزی نفهمیدم ...
وقتی به هوش آمدم عاطفه نگران بالای سرم حرکت می کرد .
مرا سوار آمبولانس کردند.
اشکهای داغم سرازیر می شد و صدای ناله ام بلند بود ...
احساس می کردم در آن کشور غریب فقط "مرگ " می توانست درد قلب شکسته ام را درمان کند .
تا شب در بیمارستان بودم ، چند آزمایش گرفتند.
نمی دانم اثر داروها بود یا توان بیداری نداشتم ، گذشت زمان را حس نمی کردم .
هوا تاریک شده بود که چشمهایم را باز کردم ...
عاطفه خوشحال و خندان بالای سرم بود ...
ازش متنفر بودم و باااید این را بهش می گفتم ...
+ مبارکه شیرین خانوم ...
از حرفش سر در نیاوردم
+ مبارک باشه عزیزم ...
تو #حامله هستی ...
...ازحرف عاطفه شوکه شده بودم حاملگی دوم در #بدترین شرایط روحی من اتفاق افتاده بود.
آن شب عاطفه پیش من ماند و مراقبم بود...
وای بر حال کسی که مراقبش #دشمنش باشد.
بعد از ترخیص از بیمارستان هنوز حال ضعف داشتم.
چند ساعتی روی تختم خوابیدم ، هروقت که چشم هایم را باز می کردم به بدبختی خودم اشک می ریختم.
در ذهن من مسعود با همه ی جذابیت و کششی که در من ایجاد کرده بود مانند مجسمه ی زیبایی به یکباره فرو ریخت.
حتی فکرش را هم نمی کردم که چطور این همه سال گول رفتار موجه مسعود و عاطفه را خوردم.
باید از ازدواج نکردن عاطفه می فهمیدم که رابطه ای این وسط وجود دارد ،اما افسوس که اینهمه سال #پای مسعود نشستم ...
به همه ی کارهایی که برای حفظ زندگیم کرده بودم فکر می کردم و افسوس می خوردم...
دلم به حال خودم و تمام زنان مثل خودم می سوخت که چطور به دست یک مرد، جوانی و زندگی شان را از دست داده بودند.
نزدیک ظهر تلفن همراهم را روشن کردم،۲۵تماس ناموفق داشتم،مسعود ۱۹مرتبه زنگ زده بود هنوز در حال چک کردم گوشی بودم که دوباره زنگ خورد.
مسعود بود...
نمی توانستم جوابش را بدهم
عصبانی تر از آنی بودم که توان حفظ خونسردی خودم را داشته باشم
گوشیم چند باری پشت سر هم زنگ خورد ، بعد وقفه افتاد...
عاطفه در زد و وارد اتاقم شد.
+شیرین خانوم مسعود نگرانتونه ، اگر بیدارید جوابش رو بدید لطفا.
حالم از حرف زدنش بهم می خورد
فقط گفتم :
_برو بیرون عاطفه دیگه هم اینجا پیدات نشه.
گوشیم باز زنگ خورد...
عصبانی بودم اما ضعف بدنی شدیدی داشتم ، صدایم از ته چاه در می آمد...
_بله
مسعود بود .
+وای سلام شیرین کشتی منو تو ...
چرا جواب نمی دی ...
خوبی؟
سرد گفتم : بهترم...
بله کارم داری؟
مسعود از شدت خوشحالی هیجان زده و بلند حرف می زد :
+شیرین عاطفه چیمیگه؟!
راسته؟
تو حامله ای؟؟؟
با تمام قدرت فقط فریاد کشیدم ، طوری که عاطفه هم بشنود :
+عاطفه غلط کرده با تو ، به عاطفه چه ربطی داره که خبر حاملگی منو به شوهرم بگه؟
مسعود نه تو رو می خوام نه این بچه رو
مطمئن باش همین جا سقطش می کنم و برمی گردم ، شنیدی؟
+شیرین...
شیرین...
چی میگی؟...
قطع کردم.
یک بار برای همیشه باید این قضیه تمام می شد
صدای در ورودی سوئیت را شنیدم ، عاطفه بی صدا رفته بود.
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤( انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است )
═══••••••○○✿