📡 بازتاب وسیع #نامه_۸۸۰۰_استاد_دانشگاههای_کشور به #ملت_ایران:
✴ شکست سیاست دشمن، نتیجه بصیرت دینی و مهارت ملی ایرانیان است
💠 ۸۸۰۰ تن از استادان کشور درنامه ای به ملت ایران باسپاسگذاری از ایرانیان به تبیین وضع موجود پرداخته وضمن مقابله باتحریف رویدادها، با تکیه برمستندات تاریخی به روایت درماندگی دشمن در برابر اراده ملی وانقلابی ایرانیان پرداختند؛
💠 این نامه دومین اقدام از نوع خود پس از اغتشاشات آبان ماه ۹۸ ازسوی جنبش استادی است که طی آن ۷۷۷ استاد باحضور درجهاد تبیینی در نبرد روایت ها وارد میدان جهاد تبیین شدند؛ این بار اما با مشارکت بیش از ۱۱برابری، استادان نسبت به سال گذشته به میدان آمده و در برابر روایت دشمنان ایران صف آرایی کردند؛
⬅️ متن کامل نامه👇
yjc.ir/fa/amp/news/7445529
farsnews.ir/news/13990513000129
tasnimnews.com/fa/news/1399/05/13/2319829
iribnews.ir/fa/amp/news/2782608
basijasatid.ir/node/7681
basijnews.ir/fa/news/9262803
iscanews.ir/news/1076614
snn.ir/fa/news/866363
ostadnews.ir/details.asp?ID=2732
rasanews.ir/fa/news/659548
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_عطیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
هدایت شده از صالحین دامغان
#داستان_شب📚
رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃
✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم ....
رفقاتونو دعوت کنید 😊
💢واما...
با رمان شیرین و جذاب ♥️ #دختر_شینا ♥️
در کنارتون هستیم .
هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا 🌸
#قسمت_بیست_و_یک
دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند.
وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.»
همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است.
به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.» چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم.
صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید.
صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم.
صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا 🌸
#قسمت_بیست_و_دوم
طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند.
جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت.
مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات.
بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»
رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پــروردگــارا✨🌸
در این شب دل انگیز
آنچه را که بیصدا✨
از قلب عزیزانم گذر کرده
در تقدیرشان قـرار ده✨
تــــا لــذتــی دو چــنــدان را
برایشان به ارمغان بیاورد✨
شبتـون بـخیـر و سـراسـر آرامـش
در آغوش پراز مهر خدا باشید✨
شبـتون غرق در عطر گل✨🌙🌹
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌸خدایا به تو توکل میکنم
💞و حس داشتنت
🌸پناهگاهی میشود همیشگی
💞در اوج سختیهایم
🌸روزهایم را با رحمتت به خیر بگردان..
🌸بنام خدایی که تسکین دهنده
💞دردها وآرامش دهنده قلبهاست
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو ❤️
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#روزمان_را_با_قرآن_شروع_کنیم
💠 آیه ۲۶ سوره انفال
🍃وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 🍃
🔹 ترجمه
✨و به ياد آوريد زمانى را كه شما كم بوديد و در زمين (مكّه) مستضعف بوديد، مىترسيديد مردم (دشمنان) شما را بربايند، پس (خداوند در مدينه) پناهتان داد و با يارى خويش، شما را نيرومند كرد و از پاكيزهها به شما روزى داد، باشد كه شما شكرگزارى كنيد.✨
🌿 تَخطّف، به معناى به سرعت گرفتن و ربودن است.
مسلمانان مکّه قبل از هجرت پیامبر به مدینه، همواره مورد اذیّت و آزار و شکنجه مشرکان بودند، لذا با سفارش و تدبیر پیامبر به صورت فردى یا دسته جمعى به دیگر مناطق هجرت مى کردند؛ بعضى به حبشه، بعضى به یمن و طائف و برخى به شعب ابى طالب رفتند و پیوسته در ترس و اضطراب بودند و هنگامى که به مدینه مهاجرت کردند، هیچ خانه و کاشانه اى نداشتند و عدّه بسیارى از آنان جزو اصحاب صُفّه ودر مسجد پیامبر جاى گرفته بودند.
🌿 انصار نیز در اوائل هجرت پیامبر به مدینه، در فقر و ندارى و قحطى گرفتار بودند به حدّى که به دانه اى خرما بسنده مى کردند، به علاوه گرفتار اذیّت و آزار یهودیان نیز بودند.
🌿امّا در اواخر بعثت، خداوند به مسلمانان مکنت و توانایى داد و به چنان قدرتى رسیدند که اهل ذمّه به آنان جزیه مى دادند و یا مشرکان همواره در ترس و اضطراب از کشته و اسیرشدن و به غلامى و کنیزى گرفتار شدن توسط مسلمانان بودند و بعضى نیز با طوع و رغبت اموال خود را تقدیم مسلمانان مى کردند. در اینجا خداوند ضعف و ناتوانى آنان را یادآور مى شود تا شکرگزار قدرت و امنیّت موجود باشند.
📝پیام ها
۱- یادآورى روزهاى ناتوانى و روزهاى یارى خداوند، مایه دور شدن از فتنه هاست. «واتّقوا فتنة - واذکروا»
۲- در ابتدا تعداد مسلمانان، بسیار کم بود. (کلمه «قلیل» به جاى «قلیلون»، تأکید بر کم بودن است)
۳- مسلمانان در مکّه تا پیش از هجرت به مدینه، دائماً ترس و دلهره داشتند. «تخافون» (فعل مضارع، نشانه استمرار است)
۴- در راه حقّ، از کمى نفرات و ناتوانى و آوارگى نهراسیم، «واذکروا اذ انتم قلیل» که یارى خداوند حتمى است. «فاواکم و ایّدکم...»
۵ - امنیّت «فاواکم»، توان رزمى و پیروزى «ایّدکم بنصره» و بهبود امکانات اقتصادى «رزقکم من الطیّبات»، از نعمت هاى ویژه الهى مى باشد.
۶- یادآورى روزهاى ضعف و مقایسه آن با روزهاى پیروزى، مایه شکرگزارى و عشق و توکّل به خداوند است. «واذکروا... لعلّکم تشکرون»
۷- در سایه ایمان، خداوند به گروه اندکِ ضعیفِ هراسناک، عزّت و قدرت و مکنت مى بخشد. (کلّ آیه)
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
سلام ای معنی آیات قرآن
✨بیا با هم ببندیم عهد و پیمان
در آن لحظه که هنگام فرج شد
✨اشاره کن سر راهت دهیم جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
یک نخ از چفیه ی .....
بر گردنتون آقا جان ....
کار صد پیرهن........
یوسف مصری کرده.....
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan