#دختر_شینا🌸
#قسمت_صدوهفتم
اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن.»
بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت.
اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می زد.
اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «کیه؟» کسی جواب نداد.
دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه کار کنم.
مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «کیه؟!» این بار هم کسی جواب نداد.
چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در کسی جواب نمی داد.
دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ ها را روشن کردم.
بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم.
دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند.
اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود.
آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز کردم.
#دختر_شینا🌸
#قسمت_صدوهشتم
آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت.
به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد.
کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم.
موقع اسباب کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان.
صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم.
نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت.
معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت.
می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم.
با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد.
دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم.
🕊 اَللَّـهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ
خدايا!
بيامرز برای من
آن گناهانی را كه پرده حرمتم ميدرد...
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو❤️
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
#روزمان_را_با_قرآن_شروع_کنیم
💠 آیه ۱۱۸ سوره هود
🍃وَلَوْ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَ حِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ🍃
🔹ترجمه
✨و اگر پروردگارت مى خواست، هر آینه همه مردم را (با اجبار)، یک امّت واحده ( و داراى یک عقیده حق) قرار مى داد، در حالى که همچنان اختلاف مى ورزند.✨
♻️در قرآن مجید، بارها به مسئله آزادى انسان ها در انتخاب راه و عقیده اشاره شده است. یعنى با اینکه خداوند مردم را به سوى خویش هدایت مى فرماید، امّا هرگز در این راه اجبار نمى کند و به پیامبر اکرم نیز حقّ مجبور کردن مردم را نداده است، بلکه فقط از آن حضرت خواسته که مردم را تذکّر دهد و راه را به آنان یادآورى نماید.
«انّما انت مذکّر، لست علیهم بمصیطر».
♻️بنابراین، خداوند راه تقوى و فجور را به نحوى که فطرت انسان خوبى ها و بدى ها را از درون درک کند، الهام مى فرماید، و از بیرون هم انبیا را براى راهنمایى مى فرستد و این خود انسان است که با اراده و اختیار کامل راه خویش را برمى گزیند.
📝پیام ها
۱- سنّت الهى در آفرینش انسان، بر اساس آزادى و انتخاب عقاید و افکار است. «لو شاء ربّک لجعل الناس امة واحدة»
۲- خواست خداوند، قابل تخلّف نیست. «لوشاء ربّک لجعل»
۳- در هیچ زمان همه مردم یکدست نبوده اند. «ولایزالون مختلفین»
۴- دلیل اختلاف مردم، قدرت آزاد بودن آنان است. «لو شاء... ولایزالون مختلفین»
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#سلام_مولای_مهربانم ❤️
یا صاحبالـزمان (عج)
ای که در ظلمت دنیای دلم مهتابی
تــو تسلیِ دلِ غم زده و بیتابی
سالها فکر من
این است و همه شب سخنم
مهــدی فاطمـه
پس کی به جهان میتابی!!
#اللّهُمّ_عَجّلْ_لِوَلیّکَ_الفَرج💐
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
از عشق تو هرگز نشوم سیر خدا می داند
#مولایم_سیدعلی❤️
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#نهج_البلاغه
🔅الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِّ.
💠 طمع کار در بند ذلت گرفتار است.
📚 #حکمت_۲۲۶
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🍃 #در_محضر_علما
🕋 بسپارید به خدا
🔚 برخی جریانات تصور میکنند که باید کار خود را رنگ آمیزی کنند در حالی که رنگ خدایی بهترین رنگ است.(۱) لازم نیست انسان به کار خود رنگ دهد همچون کاری که منحرفین و مجاهدین خلق انجام میدهند برای اینکه باطل زیبایی و جذابیت ندارد اهل باطل زرق و برق و روکش و زیبایی ظاهری را به کار خود میدهند تا عوام پسند باشد.
🔶 خدای تبارک و تعالی اگر قرار است کاری را رنگ آمیزی بکند رنگ آمیزی میکند اگر رنگ آمیزی نکردن معلوم میشود بیرنگ بودن آن زیباتر است. این را باید پذیرفت و حرکت کرد نمونهی آن جنگ است. واقعا وقتی یک لحظه از لحظات دوران جنگ را قطعه برداری میکنیم در برابر آن قطعه خدا میداند جان و دلم میلرزد. در آن دوره احساس ذوق و شعفی حاکم بود که وصف ناشدنی شدنی است.
☑️ اگر ما حق را همانگونه که هست بپذیریم دشمن از آن میهراسد. خداوکیلی سلایق و خواستههای شخصی را رها کنید و بگویید و بسپارید به خدا هر چه که شد خدای تبارک و تعالی خود بهترین رنگ آمیزی را خواهد کرد. لازم نیست که شما دلت بسوزد پیامبر در بعضی از جنگها بر حسب ظاهر شکست میخورد؛ اما چون به وظیفه عمل کرده بود پیروز بود.
📝(۱)سوره بقره آیه۱۷۸
🎙 حجت الاسلام و المسلمین دکتر آقاتهرانی
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر
#پایگاه_عطیه
#حلقه_شهید_حاتمی🌷
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan