eitaa logo
صالحین دامغان
338 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
603 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️چه شد که شرایط شهادت عزیزانمان فراهم شد؟ 🎤 📲 ارسالی سرمربی حوزه ریحانه النبی 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌺پاداش حــل اختــلاف زن و شوهــر ✍ پیامـــبر اکـــرم (ص): 🔸هر کس برای سازش دادن ميان زن و شوهر قدم بردارد خداوند ثواب هزار شهيدی که به حقيقت در راه خدا به شهادت رسيده‌اند به او عطا خواهد فرمود. 📚ثواب‌ الاعــمال 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🍃الَّذِينَ‌ هُمْ‌ عَلَى‌ صَلاَتِهِمْ‌ دَائِمُونَ‌🍃 🌹آنها که نمازها را پیوسته بجا می‌آورند🌹 🌾معارج، آیه ۲۳🌾 ✨ 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🔹 مقدار فاصله در نماز جماعت ⁉️حداکثر مقدار فاصله برای صحت اتصال در نماز جماعت چه مقدار می تواند باشد؟ ✅ج: فاصله‏ امام جماعت و مأموم و فاصله صفوف جماعت نبايد زياد باشد و احتياط واجب آن است كه فاصله‏ محل سجده‏ مأموم و محل ايستادن امام و همچنين محل ايستادن صف جلو با محل سجده‏ صف بعد، بيشتر از يك گام بلند (حدود یک متر) نباشد. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🔸تعلیم و تربیت🔸 ✅تربیت مثل وضوست و تعلیم همچون الفاظ نماز است. کسی نمازش صحیح است که وضو داشته باشد. 👈امام مطالبش حق بود؛ مثل الفاظ نماز. اما باوضو هم بود؛ یعنی با صدق و اخلاص و صمیمیت سخن می‌گفت. از تعلیم و تربیت او، استادهای صدّیق و مخلصی برخاستند که رفتند و با آگاه‌کردن مردم، آن قیام بی‌نظیر را برپا کردند. 🔺امام با اصلاح روش تعلیم و تربیت علما، ملتی را زنده و آزاد کرد. (آیت الله حائری شیرازی) 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
هدایت شده از صالحین دامغان
🌺 🕗 شب به شب خورشید پشت ماه رویت می‌شود دوست دارم آسمان صحن گوهرشاد را السَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء 🍃صلوات خاصه امام رضا علیه السلام🍃 ✨اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.✨ 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🔰تا من هستم، تحریم ها لغو نمی شود (!) 🔹حرف هایی که آقای روحانی امروز گفت -منتقدان را متهم کرد و شرط های اعلام شده حتی از سوی ظریف و عراقچی برای بازگشت آمریکا به برجام را برداشت- یک پیام و خروجی بیشتر ندارد؛ تا روحانی سر کار دولت است، تحریم ها برداشته نخواهد شد! ♦️آمریکا و اروپا امروز مطمئن تر شدند روحانی نسبت به غرب و منافع ملی، هیچ خط قرمزی ندارد که بخواهند از جانب او نگران باشند. او هیچ فشاری به غرب نخواهد آورد. تنها خط قرمز و دل مشغولی او، تحریف و تخریب مواضع منتقدان است! ✍ 📲 ارسالی سرمربی حوزه ریحانه النبی 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم مجازی گرامیداشت اولین سال شهادت عاشقانه سردار دلها 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 🔸پنجشنبه ۱۱ دی ماه - ساعت ۱۸ 🌐قرارگاه فرهنگی فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج سپاه دامغان
🌸 صورتش را بوسیدم و گفتم’ برادر جان خیلی از بچه ها مجروح شده اند، طاقت بیاور.’ دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکی یکی یا شهید می شدند، یا به اسارت درمی آمدند و یا مجروح می شدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخ سوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آنجا بود. گفتم: ’طاقت بیاور، با خودم برمی گردانمت.’ یکی از بچه ها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقی ها. موقعی که می خواستم ستار را کول کنم و برگردانم. درویشی گفت حاجی! مرا تنها می گذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟! ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیرالله درویشی. او را داشتم کول می کردم که ستار گفت بی معرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظه سختی بود. خیلی سخت. نمی دانستم باید چه کار کنم.» صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سرکشید و گفت: «قدم! مانده بودم توی دوراهی. نمی دانستم باید چه کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می توانم ببرم. خودتان بگویید کدامتان را ببرم. این بار دوباره هر دو اصرار کردند. رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا.
🌹🌹
🌸 با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمی خواهی؟! گفت تشنه ام. قمقمه ام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالی خالی.» صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: «قدم جان! بعد از من این ها را برای پدرم بگو. می دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند.» گفتم: «پس ستار این طور شهید شد؟!» گفت: «نه... داشتم با او خداحافظی می کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آنجا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه ها می گویند خیرالله درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند.» بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: «بیا صبحانه ات را بخور.» گفت: «میل ندارم. بعد از شهادتم، این ها را موبه مو برای پدر و مادرم تعریف کن. از آن ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم.» ‌‌