#یک_مسئله
🔹ازدواج سفید
⁉️ ازدواج سفید ـ زندگی مشترک زن و مرد همچون زن و شوهر، بدون اجرای صیغۀ عقد ازدواج ـ چه حکمی دارد؟
✅ج: ازدواج بدون اجرای صیغه شرعی عقد ازدواج، باطل و روابط زن و مرد در آن حرام است.
📕منبع: leader.ir
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
⁉️ سه هدف اصلی تحریم آمریکا علیه ایران چیست؟
۱-تقابل مردم با حکومت
۲-جلوگیری از پیشرفت ایران
۳-فروپاشی اقتصاد کشور
🔻رهبر انقلاب: تحریمی که آمریکاییها علیه ملّت ایران به کار گرفتهاند، قطعاً یک جنایت است. هدف کوتاهمدّت تحریم این است که ملّت ایران خسته بشوند و در مقابل دستگاه حکومت بِایستند. هدف میانمدّت آنها این است که با این تحریم از پیشرفت کشور مانع بشوند، مخصوصاً پیشرفت علمی. هدف بلندمدّتشان هم به ورشکستگی کشاندن دولت است؛ یعنی متلاشی کردن اقتصاد کشور و فروپاشی اقتصاد کشور. ۹۹/۵/۱۰
🏷 سخنرانی تلویزیونی به مناسبت #عید_قربان
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_عطیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
💎٧ فرمان سرنوشتساز
💠حضرت آیتالله خامنهای در پیامی که به مناسبت فرارسیدن ایام حج صادر کردند با اشاره به آیات قرآن درباره روابط جامعهی اسلامی فرمودند: «این فرمانهای مهم و سرنوشتساز، هرگز نباید از منظومهی فکری و ارزشی ما مسلمانان جدامانده و بهدست فراموشی سپرده شود.»
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_عطیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🔰میثاق برادری
💠رهبر انقلاب: ما همهی ملّتهای مسلمان را برادران خود میدانیم و غم و گرفتاری جوامع مسلمان را گرفتاری خود به شمار میآوریم. کمک به فلسطین مظلوم، دلسوزی برای پیکر مجروح یمن و دغدغهی مسلمانان زیر ستم در هر نقطهی جهان را اهتمام همیشگی خود قرار میدهیم.
١٣٩٩/٠۵/٠٨
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_عطیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
⁉️جریان #تحریف چگونه شکست می خورد؟
🔻میدان و عرصه اصلی جریان تحریف، #رسانه است. تحریف به معنی بگردانیدن سخن؛ تغییر هر چیز به گونهای است که آن را در گوشهای از احتمال قرار دهی که بتوان به دو وجه حمل کرد.
🔻هدف از «تحریف واقعیت»، #تحریک_احساسات مخاطب و #دادن_اطلاعات_جایگزین به مخاطب است.
🔻جریان تحریف از طریق «جنگ رسانهای»، «جنگ روایتها»، «جنگ هشتگ ها» و «نبرد نمادها و نشانه ها» و... پیگیری میشود. در این نبرد، هر طرف به دنبال شکلدهی ترجیحات، سلایق، تفکرات و بینش افراد جامعهٔ مقابل است. تئوریسینهای غربی این جنگها معتقدند هرگاه بتوانیم طوری عمل کنیم که دولتمردان و مردم کشورهای دیگر آن طور فکر کنند که ما میخواهیم، جنگ را بردهایم. آنها به این منظور غولهای رسانهای خود را فعال میکنند.
🔻برای غلبه بر جریان تحریف، نیازمند سازماندهی رسانهای، مهارت افزایی و ارتقا دانش سواد رسانهای همه گروه های جامعه، شناسایی و کور کردن حفره های زمینه ساز تحریف، تاکید بر واقعیات و توانمندی ها و مطالبه گری جهت رفع اشکالات و نواقص هستیم. جریان تحریف درصدد کوچک شمردن دستاوردهای بزرگ و بزرگنمایی اشکالات کوچک است. رسانههای هوشمند و دقیق، مخاطبان آگاه و مسوولانی که دغدغه حرکت به سوی پیشرفت ملی را دارند، میتواند جریان تحریف را در نبرد اراده ها، شکست دهند.
#معصومه_نصیری
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_عطیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#عید_سعید_قربان_مبارک
🔹به مناسبت عید قربان، گوشت قربانی در طرح کمک مومنانه به نیت شهیده صدیقه رودباری از طرف پایگاه محبان الزهرا سلام الله علیها بین نیازمندان تقسیم شد.
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_محبان_الزهرا
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
هدایت شده از صالحین دامغان
#داستان_شب📚
رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃
✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم ....
رفقاتونو دعوت کنید 😊
💢واما...
با رمان شیرین و جذاب ♥️ #دختر_شینا ♥️
در کنارتون هستیم .
هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_پانزدهم
گفتم: «خیلی حرف می زند.»
خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی؛ دیگر اجازه حرف زدن ندارد.»
از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید.
عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد.
بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد.
بدون اینکه تشکر کنم، همان طور که بقچه را باز کرده بودم، لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشه اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_شانزدهم
کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن.
ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو.
تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.»
می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan